چکامه ای در سوگ استاد نوشته: حسین دوستی
« هَیهات اَن یأتی الزّمانُ بِمِثلِهِ،
اِنَّ الزّمان لَمِثلِهِ لَعَقیم !»
اندوهی عظیم، دوسـتداران اهلبیت ( ع) را فراگرفت و فقیهی سـترگ در ایام شهــادت بانوی بزرگ اســلام ( حضرت فاطمه س ) بانگ الرحیل سرداد و به ملکوت اعلی پیوست. دلهای دوستان آن عالم اندیشمند در داغ فراق به درد آمد و اشکهای غم و درد بر چهره هایشان جاری شد.
روحانی پژوهشگر، نویسنده چیره دست، استاد برجسته حوزه و دانشگاه – حضرت آیه ا . . . دکتر عبدالرحیم عقیقی بخشایشی - بعد از عمری فعالیت های علمی و عملی در سن هفتاد سالگی در مورخه 16/1/91 به سوی رضوان الهی پرگشود. پیکر پاک این فقیه وارسته در روز جمعه 17/1/91 با تشییع هزاران نفر از طلاب و روحانیون و مردم شهرهای قم، تهران، تبریز، اهر ،بخشایش و هریس بعد از طواف در حرم حضرت معصومه (س) و پس از اقامه نماز توسط مرجع عالیقدر حضرت آیه ا . . . سبحانی در جوار حرم مطهر امامزاده علی بن جعفر (س) در گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد.
از این روحانی اندیشــمند و پژوهشــگر حدود 150 جلد کتاب و صدها مقاله چاپ و منتشر شــده است و « انتشارات نوید اسلام» در شهر مقدس قم و تعلیم و تربیت دهها روحانی و دانشجو از ثمرات عمر پربار معظم له محسوب می شود. همچنین احداث مساجد و مدارس و راهها و سدها در بعضی از مناطق آذربایجان، باقیات صالحات ایشان می باشد.
فرزندانی شایسته و اهل علم وادب و هنر، یادگار دیگری از حضرت استاد دکتر عقیقی بخشایشی است که با این احتساب، حدیث نبی گرامی اسلام ( ص) توسط ایشـان جامه عمل به خود گرفتـــه و از خود یادگارهای سه گانه بجا گذاشته اند تا وجود آنان، همیشه یادآور ایشان باشد. ( کتابها و آثار علمی، خدمات عملی به مردم واحداث اماکن جهت رفاه مردم، فرزندانی نیک و شایسته).
اینجانب ضمن عرض تسلیت این ضایعه اسفناک به بیت شریف معظم له و به اهالی آذربایجان و خصوصا شهر بخشایش ، چکامه ای را در سوگ ارتحال آن بزرگ مرد عرصه علم و عمل سروده ام که به عنوان ادای دین در قبال آن همه عظمت روحی و علمی و عملی تقدیم می دارم :
کـاش می دیـدم تـو را بـار دگر تـا بخـوانم بـا تـو اسـرار دگـر
کاش چرخ زندگی برگشت داشت کاش می شدبذرعمری تازه کاشت
کاش یک روز دگـر با من بدی تـا شفـابخش دل پر غم شدی
آه از این کـاش و ایـکاش سـیه زنـدگی بـعداز تو بر من شد تبه
بـا تو باغـی در بهـاران داشـتم بـا تـو گلـهای فـراوان داشـتم
بعدِ تو صد زخم بر جانم نشست قلبـم از هجـران تلخ تو شکست
بــر دلـم انـبـوه درد انبـاشــته سـالها یـاد تـو با خـود داشــته
شد شقایـقها ز داغـت واژگـون دیده ها در سوک تو پر شد زخون
چـون سرایم درد هجـران تو من؟ چـون ننـالم درد فـقـدان تو مـن!
یک سخن بس نیست در هجران تو دردنـامـه مـی شـود دیـوان تــو!
قطره قطره اشک می ریزد قلـم چـون نگـرید، آه ! می سـوزد قلـم
ماتم استاد، آتـش زد به جـان در غمـش آشـفـته شـد افلاکـیان
در عزایت خـانه و دفتر گریست مـهرو مه تاریک شد، اخـتر گریست
تسلیـت بـر خـانـدان ســوگـوار اجـرشـان بـا حــضـرت پـروردگـار
از خدا غفـران و رحمـت بر تـو باد ای عقـیقـی، ای بـزرگ، ای اوسـتـاد