به یاد 29 بهمن 1356 تبریز - 35 سال بعد
یادش به خیر باد آن روز، درست در همین ساعات (11) بود که در میدان جمهوری اسلامی امروز - بازار آغزی آن روز - شاهد تظاهرات جوانان تبریز و لااله الاالله و الله اکبر گفتن شان بودم من 15 ساله. من گرچه از سیاست - میاست چیزی نمی دانستم، فقط همین قدر می دانستم که دیروز عصر در محله می گفتند فردا برای کشته شدگان قم مراسم چهلم در مسجد قیزیللی (حاج یوسف) برگزار می شود... امروز صبح حدود ساعت 10 در تقاطع خیابان فلسطین (ملل متحد آن روز) و جمهوری اسلامی امروز اتوبوس خیابان ما (کوی شاه آباد آن روز : مفتح امروز) متوقف شد و راننده گفت من دیگر بیشتر از این نمی توانم بروم!...همه پیاده شدیم. دو نفر جوان سیب زمینی داغ گرفتند و یکی به دیگری گفت: بیا بخوریم لا اقل اگر مردیم، گرسنه نمیریم!... من 15 ساله در اول بازار مفهوم حرف آن دو جوان را فهمیدم... بانک صادرات را دیدم که در هم ریخته بودندش و برای اولین بار دیدم که عکس شاه زیر پای مردم لگدمال می شود و هیبتش در هم ریخته!... چه حالی داشتم خدا می داند با خود می گفتم این همان شاه است؟! ... از آن طرف دود غلیظی از آتش زدن سینما آسیا در چهار راه شهناز آن روز و شریعتی امروز آسمان تبریز را تیره کرده بود.. یک نفر را هم جلو چشم ما در مقابل مسجد انگجی با تیر زدند... مادرم خدا بیامرز و اهل خانه عجیب نگرانم بودند، از همسایه مان آقای محمد خالقی پرسیده بودند که فلانی را ندیده ای؟ گفته بود من در خیابان شمس تبریزی دیدمش، سلامت بود، نگران نباشید، پیدایش می شود... و ساعت 5/3 - 4 بعد از ظهر به خانه برگشتم ... حالیا همین قدر. تا وقت دیگر
یا علی - 29 بهمن 1391 - ارومیه
مصطفی قلیزاده علیار