انتظارت شیرین بود
دو شعر از سلبیناز رستمی
1
حرف آخر رفتن را تو گفتی
پیش از آنکه دلم،
زیر پایت خالی شود
رفتی!
و این شعر،
سریع و شتابان
از کنارت گذشت
با چمدانی که رنگ روزهایش را
در هولِ قدمهای تو
تلف کرد.
2
شعرهایم که دیر میکنند،
نگران تو میشوم.
حالا که برگشتهای
شعری برای گفتن ندارم.
به جا
یا
نابجا
انتظارت شیرین بود
وگرنه،
این همه شعر
از کجا می آمد!
موجی ترین زن ها
سلبی ناز رستمی
گاهی گلوله می تواند هم گل باشد و هم
سگی
که دست در گردن تاریکی های جهان
جنگ را بو بکشد.
جنگ که فقط جای خالی یک مرد نیست
گاهی موجی ترین زن ها هم
گوش سنگینی دارند
که جنگ زده
سر زا می روند.
دل بستن به تو
سلبی ناز رستمی
دلم ،
حافظه ی تو شده است.
به تو که دل می بندم
انگار ،
همه چیز فراموش می شود.
با این حال چیزی
در گوشم زنگ می زند
چیزی
مثل ِ
یک بمب ساعتی
که مرا ،
تکه تکه از جا می پراند
از دل تا دهان
سلبی ناز رستمی
چند وقتی ست که شعرهایم
ازتب وتاب افتاده اند
هیچ اتفاق تازه ای ،
مرا به تو مشغول نمی کند
باورکن ،
ازدل تا دهان حرف بسیار است.
اما انفجار این مغز کوچک ،
اعترافِ سختی نیست
که قرن ها ،
سال ها
به اندازه ی سرِسوزنی
اگر،
باورم داشتی؟!
منبع: وبلاگ «شعر و نقد»
جیره بندیِ یک روز آرام!
سلبیناز رستمی
جهانی در چشم هایم گریه میکند
جهانی،
در چشم هایم گریه میکند
جهانی از جنگ،
جهانی از برچسبهای فجیع حقوق بشر
جهانی که به اندازهی اشکهای من،
ناآرام است.
در کجای این اقیانوس خونآلود شناوریم
که حتی
این گونه زندگی،
برای فلامینگوها
درناها،
قوها
سخت تر
از جیره بندیِ یک روز آرام است