سیب طلعت سرخی بود
سلبیناز رستمی
1
سیب طلعت سرخی بود
که ناشیانه ،
بر هرم دست های آدم وزید.
وشعر،
شکرانه ی گندمی که شاعرش
حوا بود و
سوگندش،
زمینی که مارا
ناغافل زمینگیر کرد.
2
باران ،
در چشم های تو جوانه زده است .
وآفتاب به تبسمی
تورا
خرسند می کند.
چه زود
حیف می شود
طلیعه ی رنگین کمانی
که از سایش لبند تو
آغاز می شود.