نقش عثمانی در حمایت از عشایر یاغی ارومیه
حجت یحیی پور
اشاره:
هفته نامه «فریاد» از ابتدای اسفند 1285 تا اوایل آذر 1286 خورشیدی به مدت 9 ماه روزهای شنبه در ارومیه منتشر میگردید و به عنوان نخستین و یگانه نشریه ارومیه در آن دوران معروف به «روزنامه فریاد» بود که اخبار و مقالاتی در موضوعات مختلف اجتماعی و دینی و سیاسی و تاریخی را منعکس می ساخت، جمعا 23 شماره منتشر شده و در بیداری مردم ایران به ویژه غرب کشور، بسیار موثر بود و حتی به ممالک اروپایی و ترکیه و روسیه هم می رفت و خوانده می شد. سردبیری این نشریه را مرحوم محمود غنی زاده بر عهده داشت و به همت روشنفکران و نویسندگان متعهد ملی، از جمله مرحوم میرزا حبیب الله آقازاده سلماسی در ارومیه منتشر می شد. حوادث منطقه نیز در این نشریه هفتگی «روزنامه فریاد» انعکاس می یافت که آن روز جنبه اطلاع رسانی داشت و امروزه جنبه تاریخی و سندیت پیدا کرده است. روزنامه فریاد، غارتگری، حملات و شرارت اشرار مرزی منطقه آذربایجان غربی و حوالی شهر ارمیه و پشتیبانی دولت عثمانی از این اشرار محلی غرب کشور با اهداف نامقدس و شرارت بار در اوایل قرن بیستم، از جمله اخباری است که روزنامه فریاد به خوبی انعکاس داده و با انتشار مجموعه اسناد و گزارشها پرده از حمایت دولت خبیث عثمانی از اشرار داخلی ایران برداشته است، همچنین حاوی اخبار و گزارشهای ارزشمندی از تلاش امرای ارومیه جهت سرکوب اشرار است.
نوشتار حاضر به بیان موضوع حمایت دولت عثمانی از اشرار محلی، ورود ارتش عثمانی به ایران به نفع این اشرار و اشغال نواحی غربی آذربایجان و نیز جنایات آنان در اطراف ارومیه پرداخته و مجموعه اخبار، گزارشها و تحلیلهای 23 شمارهی روزنامه فریاد به عنوان اساس، مبنا و منبع این پژوهش در نظر گرفته شده است.
تشکیل اردوی ملی مدافع وطن در ارومیه
برخی از عشایر غرب آذربایجان که مدتها سر به شورش گذاشته و امنیت منطقه را به خطر انداخته بودند از حوالی سال 1284 خورشیدی به حملات خود شدت بخشیده و نواحی تحت سکونت خود را از سلطه قوای دولتی خارج ساختند.
افزایش توان مالی و نظامی این اشرار، همزمان با خلاء حاکمیت کارآمد، سبب شد تا دشتها و روستاهای زیادی به تصرف آنان در آمده و خوانین بیشتری به آنان ملحق گردند. به این ترتیب خودباوری اشرار روز به روز افزایش یافت تا جایی که حوزه عملیاتی خود را تا روستاهای اطراف ارومیه و سلماس گسترش دادند.
اوج این شرارتها در سال 1286 خورشیدی بود و هیچ یک از اقوام آذری و کُرد و ارمنی و آشوری از حملات اشرار در امان نبودند. در جریان این شرارتها حدود 1500 نفر از اهالی منطقه به طور مستقیم توسط اشرار به قتل رسیدند و مقدار بیحسابی از اموال و اثاثیه اهالی روستاهای دور و نزدیک توسط آنان به تاراج رفت.
در خرداد 1286 خورشیدی و به منظور سرکوب اشرار، به همت اهالی ارومیه قوای چهار هزار نفری متشکل از همه گروههای ساکن در شهر ارومیه و شهرهای اطراف اعم از آذری و کرد و ارمنی و آشوری تشکیل شد و «جمشید خان مجدالسلطنه» به عنوان فرمانده این نیرو انتخاب گردید. بسیاری از خوانین کُرد از جمله تیمور آقا، پرو بیک، عمر خان و ... با قوای خود به این قوا پیوستند و تفنگداران مسیحی نیز به اردو ملحق شدند، همچنین مسیحیان ارومیه با هزینه خود تعداد هزار فشنگ تهیه کرده و به اردو اهدا نمودند. به این ترتیب اردوی ملی ایرانیان در شهر ارومیه و با همت اهالی این شهر متشکل از همه اقوام و ادیان تشکیل گردید و جهت سرکوب اشرار به حرکت در آمد.
عشایر یاغی که نواحی غربی ارومیه را تحت تسلط خود داشتند و در مرز با عثمانی در رفت و آمد بودند خیلی زود توانستند با عشایر مسلح و اتباع عثمانی ارتباط برقرار کنند به طوری که حداقل دویست نفر از اشرار مسلحِ تحت تابعیت عثمانی در میان آنان به کشتار و غارت در شهرها و روستاهای اطراف ارومیه میپرداختند. دولت عثمانی نیز روابط تنگاتنگ و حسنهای با این عشایر یاغی برقرار کرده بود و این اشرار در قبال کمکهای مادی و معنوی که از عثمانیان دریافت میکردند، در جهت پیشبرد سیاستهای عثمانیان در نواحی غربی ایالت آذربایجان از هیچ فرومایگی فروگذار نکردند تا جایی که حتی مالیات مناطق تحت تصرف خود را با نام دولت عثمانی دریاف میکردند!
سربازان و امرای نظامی عثمانی، ماهها پیش از تشکیل اردوی ملی به طور غیر قانونی از مرز عبور کرده و ضمن اشغال بخشهای کوچکی از اطراف ارومیه اقدام به آموزش، تربیت و تجهیز اشرار میکردند. در اوایل فرودین 1286 خورشیدی میرزا جوادآقا ناطق در جریان سفر خود به ارومیه و سخنرانی در میان اهالی ارومیه در مسجد جامع این شهر، ضمن اشاره به این موضوع بیان میدارد دولت عثمانی که خود از جانب دول اروپایی مورد تهدید است، سودای اشغال بخشهایی از «ملک شش هزار ساله ایران» را در سر میپرواند!
عثمانیان که با واکنشی از سوی دولت و قوای نظامی ایران مواجه نبودند رفته رفته پیشروی کرده و نواحی بیشتری را به اشغال خود در آوردند، به طوری که کمی پیش از حرکت اردوی ملی در اوایل خرداد 1286 خورشیدی مجدالسطنه در مجموعه نامنگاریهای خود با انجمن ایالتی تبریز، به پیشروی قوای عثمانی در نواحی تحت تسلط اشرار اشاره کرده و از تصرف «گمرکخانه دولتی برادوست» به دست قوای عثمانی صحبت به میان آورده است!
گسترش عملیات نظامی اشرار مسلح در جغرافیای وسیعتر و استقرار قوای عثمانی در مناطق تحت تسلط آنان سبب شد تا نیاز به تشکیل یک اردوی نظامی جهت برقراری نظم و امنیت، بیش از پیش احساس گردد. به این ترتیب در خرداد 1286 خورشیدی اردوی ملی با فرماندهی جمشید مجدالسلطنه و با حضور داوطلبانه همه اقوام ارومیه تشکیل شد و با وجود نبود امکانات و تجهیزات مناسب، در حالی که حتی چادر برای اسکان سربازان وجود نداشت، اردو با بدرقه باشکوه مردم ارومیه جهت سرکوب اشرار به حرکت در آمد.
شخصی به نام «منتظم السلطان» که به عنوان «معلم کل» در اردو به خدمت مشغول بود به طور منظم گزارشهای کامل و ارزشمندی از حرکت اردو و اخبار جبههها به روزنامه فریاد ارسال میکرد. به این ترتیب در حدود نیمی از شمارههای روزنامه فریاد به اخبار و گزارشات مهم و ارزشمند اردو پرداخته شده است. بر اساس این گزارشها در آغاز حرکت اردو، پیشقراولان در نزدیکی رودخانه باراندوز با 18 نفر پیاده نظام عثمانی و دو نفر ضابط و یک راهنمای کُرد مواجه میشوند! سربازان عثمانی سریعاً حالت جنگی به خود میگیرند ولی قوای ایران بدون درگیری از کنار آنان عبور میکنند!
مجدالسلطنه در تلگرافهای ارسالی به رجال سیاسی کشور بارها به روابط حسنه عثمانیان با اشرار و نیز به تعدی عثمانیان به مرزهای ایران اشاره کرده است. از جمله در جریان یکی از نخستین عملیاتهای نظامی علیه اشرار در تلگرافی به اتابک اعظم بر این حقیقت صحه گذاشته و به صدر اعظم اطلاع میدهد که اشرار پس از شکستهای پیاپی، اموال و اهل و عیال خود را به خاک عثمانی منتقل میکنند و با خیالی آسودی پس از تجدید قوا به کوهستانهای مرزی بازگشته و به شرارت ادامه میدهند! روابط عثمانی با عشایر شورشی و اشرار مسلح به همین جا ختم نشد و این اشرار به زودی در قالب قوای نظامی عثمانی ظاهر شدند و سرکوب آنان از نظر دولتمردان عثمانی به عنوان جنگ علنی ایران با دولت عثمانی تلقی گردید! مجدالسلطنه پس از موفقیتهای اولیه در میدان جنگ در تلگرافی دیگر به اتابک اعظم، یکی از شروط مورد نظر جهت بخشش اشرار را خودداری از رفت و آمد آنان به عثمانی اعلام میکند و ابراز امیدواری مینماید که بتواند حدود مرزی ایران را از اشرار و عساکر عثمانی پاکسازی نموده و به شهر بازگردد.
سربازان ایرانی با وجود کمبود امکانات، با رشادت و حس میهندوستی در جنگ مقابل اشرار به پیروزهای ارزشمندی دست یافتند اما اردوی ایران در برابر اشرار (که توسط عثمانیان به بهترین نحو تجهیز شده بودند) همچنان از کمبود تجهیزات نظامی و تدارکات رنج میبُرد و با وجود درخواستهای مکرر مجدالسلطنه از تبریز، این تدارکات هنوز به ارومیه ارسال نشده بود. مجدالسلطنه در تلگرافی به انجمن ایالتی تبریز ضمن اعلام نارضایتی از اینکه سرنوشت مردم ارومیه اهمیتی برای اهالی تبریز ندارد، بار دیگر به عبور غیر قانونی سربازان عثمانی از مرز اشاره کرده و این نکته را یادآور گردید که مردم ارومیه به عنوان مرزبانان ایران سپر بلای دیگر هموطنان از جمله اهالی تبریز شدهاند، در حالیکه مردم تبریز از رسیدن تجهیزات کمکی به دست ما جلوگیری به عمل میآورند!
در ایامی که نبردها به اوج خود رسیده بود، به کریمخان هرکی و عبدالله بیگ (دو تن از سرداران کُرد اردوی ملی) دستور داده شد تا حهت سرکوب اشرار به سمت جرمی و بیدکار حرکت کنند. کریمخان اخبار مبنی بر افزایش روز افزون قوای عثمانی در منطقه جهت حمایت از این اشرار را مانع از حرکت به سمت اهداف مورد نظر میداند، اما مجدالسطلان با قاطعیت به او جواب میدهد که دولت عثمانی هرگز نمیتواند بطور رسمی وارد خاک ایران شده و با قوای نظامی خود از اشرار حمایت کند. البته مدت زیادی طول نکشید تا خلاف این امر بر مجدالسلطنه ثابت شد! عملیات اردوی ملی ایران در نواحی غربی ارومیه جهت سرکوب اشرار و برقراری امنیت در منطقه، کارساز واقع شد و در مدت کوتاهی بخشهای بزرگی از منطقه توسط اردوی ملی فتح گردید و پرچم ایران پس از دو سال بار دیگر در این نواحی به اهتزاز در آمد. خوانین شورشی یکی پس از دیگری تسلیم گشته و ضمن قبول همه شروط، از دولت مرکزی اعلام اطاعت میکردند. مهمترین شروط از این قرار بود که مالیاتهای به تاخیر افتاده با احتساب بهره آنها تا دینار آخر پرداخته شوند و هر طایفه شورشی جهت ضمانت یک گروگان در ارومیه داشته باشد و اینکه هرگونه رابطه با دولت و اتباع عثمانی کاملا قطع گردد. با وجود اینکه اکثر خوانین شورشی تسلیم قوای دولتی شده بودند، برخی از آنان همچنان مقاومت میکردند و در این میان امیدشان به وعدهها و حمایتهای دولت عثمانی بود!
اقدام غیر انسانی قوای عثمانی
دولت عثمانی در اقدامی خبیثانه، وعدههای فریبندهای به خوانین شورشی داده و با تطمیع و ایجاد انگیزه مانع از تسلیم شدن آنان میشد. عثمانیان در پیامهایی به خوانین وعده میدادند که اگر بتوانند به بهانه مذاکره با امرای ایرانی مدتی فوت وقت کنند، ارتش عثمانی در حمایت از آنان وارد عمل شده و با ورود رسمی به خاک ایران به قلع و قمع سربازان ایرانی خواهد پرداخت به طوری که حتی یک نظامی ایرانی در منطقه یافت نشود!
سه فقره از مکتوبات بسیار مهم عثمانیان که توسط امرالله (از ضابطان ارکان حرب عثمانی)، شیخ محمد طه و رستم بیک به خوانین شورشی و عشایر یاغی منطقه ارسال گردیده بود با همت ماموران اردوی ایران کشف گردید و پرده از نیات شوم عثمانی در ارتباط با نواحی غرب آذربایجان برداشته شد. همزمان با تکاپوی دولت عثمانی جهت تغییر اوضاع به نفع اشرار و تلاشها برای زمینهسازی جهت ورود به خاک ایران، آنگونه که مجدالسلطنه درخواست کرده بود مهمات لازم از جمله 207 قبضه اسلحه ورندال به همراه بند و سرنیزه، 31000 فشنگ، 150 باب چادر، کرناد هفت سانتی متری 64 تیر، کرناد هشت سانتیمتری 130 تیر و ... از تبریز به ارومیه رسید و از آنجا به جبهههای جنگ ارسال شد.
در میدان نبرد، همانطور که امرای عثمانی سفارش کرده بودند گروهی از اشرار از در حیله با اردوی ملی ایران وارد شده و اقدام به فوت وقت کردند، در این مدت گروهی دیگر از اشرار به خاک عثمانی رفته، در آنجا تجدید قوا نموده و آماده حمله همه جانبه به ارومیه شدند. عثمانیان سرانجام به وعدههای داده شده به خوانین یاغی عمل کرده و با 1600 نفر در قالب چهار فوج پیاده به همراه شش توپ به نفع اشرار وارد عمل شدند و پس از عبور از مرز و ورود به منطقه، در جنگ مستقیم با اردوی ملی تلفات سنگینی به قوای ایرانی وارد کردند.
قوای ایرانی که به جنگ با اشرار مشغول بودند، صفوف نظامی عثمانیان را از راه دور ملاحظه میکردند ولی هرگز باور نداشتند که قوای عثمانی تا این میزان و در این وسعت جرأت تعدی به خاک ایران را داشته باشند. به زودی توپخانه عثمانی به سوی قوای ایرانی آتش گشود و جمعی از سربازان ایرانی و جوانان رشید آذری و کرد و ارمنی و آشوری را به خاک و خون کشید. مجدالسلطنه که نمیخواست خودسرانه وارد جنگ با کشور همسایه شود فرستادهای به اردوی عثمانی اعزام کرد و از آنان علت تجاوز به خاک ایران و حمله به اردوی ملی ایران را جویا شد و به فرمانده عثمانی خاطر نشان کرد که در صورت صدور فرمان جنگ از جانب دولت مرکزی او نیز در مقابل قوای عثمانی به جنگ خواهد پرداخت. فرستاده پس از بازگشت از اردوی عثمانی پاسخ فرمانده عثمانی را اینگونه بیان کرد: «به مجدالسلطنه بگویید که من از طرف دولت متبوعه خودم امر شدید دارم که اردوی جناب مجدالسلطنه را ازین نقطه بکوچانم اگر تا سه ساعت حرکت ننمایند ناچارم اقدامات علیحده شدیده نمایم!»
مجدالسلطنه که نه اجازه ورود به جنگ با دولت همسایه را داشت و نه توان مقابله همزمان با اشرار و چهار فوج تا بن دندان مسلح عثمانی را در خود میدید تصمیم به عقب نشینی از منطقه گرفت. اما در حین عقب نشینی، توپخانه عثمانی در اقدامی غیر انسانی و ناجوانمردانه به سوی سپاهیان ایران آتش گشود و از طرفی عشایر یاغی با حمله به قوای ایرانی همه اساس و تجهیزات را به غارت بردند. قریب به سیصد نفر از جوانان وطن در راه دفاع از سرزمینشان شهید شدند و خون پاکشان دشتها و کوههای نواحی غرب ارومیه را رنگین کرد. همه تجهیزات و تسیلحات توسط اشرار به یغما رفت و دویست هزار تومان مهمات دولتی به دست دشمن افتاد.
اشغال نواحی ارومیه
قوای عثمانی در روزهای آتی تا منطقه پل قویون (که امروزه بخشی از شهر ارومیه است) پیشروی کرده و به آزار و اذیت اهالی میپرداختند. به گفته نویسنده روزنامه فریاد: «سربازان تُرک هر روز به ارومیه نزدیکتر شده و روستاهای بیشتری را به اشغال خود در میآورند. حقوق چندین هزار ساله با ناموس ایرانیت پایمال هوسات مشتی رذالت پروران و حشرات بیوجدان خیانت پیشه عومه [نوعی کرم سیاه] عبدالحمید شد...» با این وجود اهالی ارومیه اتحاد و همبستگی ملی خود را حفظ کرده و با آغوش باز برادران و خواهران کرد و ارمنی و آشوری را که از روستاها و دشتهای مورد هجوم عثمانی به شهر پناه آورده بودند در خانههای خود اسکان دادند اما خانههای اهالی برای این تعداد از آوارگان کفاف نمیکرد و به این ترتیب آوارگان در مساجد شهر اسکان داده شدند. ارومیه در بهت و ناباوری به سر میبرد. دشتها و کوههای غرب ارومیه توسط قوای عثمانی و اشرار به خاک و خون کشیده شدند. بهترین جوانان شهر به شهادت رسیدند. مجروحان و جانبازان غرق در خون بودند و امکانات مناسبی برای درمانشان وجود نداشت. موسم برداشت محصول فرا رسیده بود و کشاورزان و زارعان محل زندگی خود را ترک کرده به شهر پناه آورده بودند. محصولات کشاورزی از بین رفتند و این علاوه بر وارد کردن زیان مالی سنگین به اهالی، خطر جدی بروز قحطی را نیز تشدید میکرد.
قوای عثمانی که از اتحاد اقوام در ارومیه خشمگین بودند و این همبستگی را مانعی در برابر رسیدن به اهدافشان میدانستند ضمن تلاش برای ایجاد تفرقه قومی به کشتار هدفمند اقوام مختلف دست زدند. تنها در یک مورد در هجوم به روستای موانه هشتاد نفر از جوانان را به شهادت رساندندو تعدادی از زنان را نیز به اسارت بردند و این روستا را به محل استقرار و مقر فرماندهی خود تبدیل کردند. دهات نواحی غربی ارومیه تا نزدیکی شهر تماما توسط اشرار و قوای عثمانی تخریب و خالی از سکنه شد. چنانچه گفته شد، عثمانیان که از اتحاد و همبستگی همه اقوام اعم از آذری و کرد و ارمنی و آشوری در مقابل خود خشمگین بودند، تلاشهای زیادی انجام دادند تا اقوام ارومیه را در مقابل هم قرار داده و در منطقه نفاق قومی ایجاد کنند. ارومیه در طول تاریخ سکونتگاه اقوام مختلف با ادیان و مذاهب و زبانهای گوناگون بوده است و امروز نیز این شهر با عنوان «دیار همزیستی اقوام و ادیان» شناخته میشود. اقوام ساکن در ارومیه از دیرباز به عنوان یک ملت واحد با اتحاد و برادری در کنار یکدیگر زیستهاند و این همبستگی همواره موجب ناکامی دشمنان از جمله عثمانیان در ایجاد اختلافات قومی شده است.
تلاش برای ایجاد تفرقه قومی
همزمان با جنایات عثمانیان و اشرار در منطقه و تلاشهای قوای عثمانی جهت ایجاد نزاع قومی میان اقوام، نمایندگی وزارت خارجه در ارومیه در اقدامی هوشمندانه و در پیامی به کنسولگریها، میسیونرها و روحانیون خارجی ساکن در ارومیه نظر آنها را در مورد رفتار و رابطه اقوام ساکن در ارومیه با یکدیگر جویا میشود. وتس (سر کنسول روس مقیم ارومیه)، رئیس روحانی آمریکا، رئیس روحانی انگلیس، آرخماندرهت (خلیفه روس)، مارالیه (خلیفه ارتودوکس) و نیس فریدمن (مدیر دارالایتام آلمانی در ارومیه) همگی در پیامهای خود ضمن اذعان به روابط حسنه و برادرانه اقوام ساکن در ارومیه، تایید کردهاند که حرکت اردوی ایران صرفا جهت سرکوب اشرار و در داخل جغرافیای سیاسی ایران بوده و دولت عثمانی در حمایت از این اشرار به خاک ایران تجاوز کرده است.
در اینجا لازم است یادی بکنیم از قهرمانان ناشناخته وطن، کسانی مانند صمصام الدوله و جلالخان و فرزندش نعمتالله سلطان که با دست خالی و با شهامت و شجاعت مثال زدنی آمیخته با حس میهندوستی در برابر دو هزار نفر از اشرار تا بن دندان مسلح یک روز تمام مقاومت کردند، اما پس از مجروحیت به اسارت در آمده و به طرز فجیعی مثله شده و به قتل رسیدند. آوازه میهن دوستی و شجاعت و شرافت صمصام الدوله و جلالخان و نعمتالله سلطان در ارومیه و نواحی اطراف پیچید اما آنان هرگز به مانند دیگر قهرمانان ملی جایگاه تاریخی شایسته خود را به دست نیاوردند.
در حالی که بیش از دو ماه از اشغال نواحی غربی ارومیه سپری شده بود شایعاتی مبنی بر ادامه حرکت عثمانیان جهت اشغال سرتاسر ارومیه تا سواحل غربی دریاچه ارومیه به گوش میرسید. نظامیان جنایتکار و بیاخلاق عثمانی در مدت اشغال نواحی غربی آذربایجان از هیچ گونه وحشیگری و بیاخلاقی فروگذار نکردند. از جمله اقدامات وحشیانه عثمانیان که بر اساس همه قوانین جهانی ممنوع بود میتوان به قتل مجروحان جنگی، کشتار غیر نظامیان و حمله به اماکن مذهبی و مقدس اشاره کرد که نظامیان عثمانی مرتکب هر سه این جنایتها شدند!
چنانچه گفته شد لشگر متجاوز عثمانی روستای موانه را به مقر خود تبدیل کرده بودند و از آنجا به قتل و غارت و کشتار پرداخته و به پیر و جوان رحم نمیکردند. عثمانیان که در طول تاریخ بارها به مرزهای غربی ایران یورش آورده و سابقه طولانی در تجاوز و کشتار و جنایت در شهرهای مختلف آذربایجان داشتند این بار نیز از هیچگونه جنایت و خشونت فروگذار نکردند، از بی عصمت کردن زنان و دختران هیچ ابائی نداشتند و حتی به جنازهها نیز رحم نکرده و آنان را میسوزاندند. عمق فجایع، جنایات، تجاوزات و وحشیگری عثمانیان به اندازهای بود که نویسنده روزنامه فریاد بیان میدارد که از شرح ابعاد مختلف آن شرمگین و خجالت زده است!
هرچند عثمانیان مدت زیادی در نواحی غربی آذربایجان دوام نیاوردند و نهایتا با رایزنیهای سیاسی و اعمال نفوذ قدرتهای جهانی مجبور به عقب نشینی از مناطق تحت اشغال خود شدند، اما در این مدت خشم و نفرت اهالی ارومیه از جنایات و اقدامات رذیلانه و خبیثانه عثمانیان به اشکال گوناگون ادامه داشت. بازتاب احساسات میهن دوستانه و ضد عثمانی اهالی آذربایجان را در ادبیات نویسندگان روزنامه فریاد و در اشعار شاعران محلی ارومیه و سلماس و تبریز میتوان دید که اوج آن شعر ملمع فارسی- آذری سعید سلماسی مشروطه خواه پرآوازه آذربایجانی است. این شعر که حقیقتا میتوان آن را عاشقانهای حزن آلود در وصف ایران دانست به شرح زیر است:
بازم توئـــی؟ فـــدای نگــاه ملـول تو
گل ای مــدام گریــه و افغــان ایدن وطـن
بـــازم چـــرا غریـــق خیـــال و تاثّری
هر شب آقـــان سرشـک تاثّر نه در نه دن؟
بی خواب و بی حضوری چشمان حسرتت
ایلر لیـــــال عشقمــی بر بــاد ای وطـن
ای خسته طبیــب جـو ای بـاغ خـاطرات
ای سبزه زار شوقی سوسزدان صولان چمن
آهـــی کـه از درون مــن آید معـانیش
مقصودمــز خلاص وطنـدر وطـن، وطـن
ایـــام دی گذشت صبــاح بهــار ماست
اوغرنده حاضریـز که ایدک بذل جان و تن!
(منبع: هفته نامه «دنیز» شماره 117، مورخ 97/4/23)
سیری از روحانیت تا شعر و تحقیق
نویسنده: علی رزم آرای
مصطفی قلیزاده عَـلیار روحانی، شاعر، محقق و روزنامهنگار است. او زاده روستای علیار در استان آذربایجان شرقی، شهرستان اهر، بخش ورزقان است. تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم و در رشته فرهنگ وادب در تبریز و در ادامه تا کارشناسی رشته علوم قرآنی در دانشگاه علوم قرآن وحدیث شهر ری. خود میگوید: تا درس خارج فقه و اصول درحوزه های علمیه تبریز و قم (تا سال1375) خواندم و دارای «اجازه نامه نقل حدیث» کتبی از فقها و اساتید حوزه از جمله استاد آیتالله جعفر سبحانی (از مراجع تقلید) و اندیشمند بزرگ اسلامی استاد محمدرضا حکیمی خراسانی هستم. اساتید حوزوی خود را اینگونه معرفی میکند: آیتالله شیخ جعفر سبحانی، مرحوم آیتالله شیخ احمد پایانی، مرحوم آیتالله شیخ قدرتالله وجدانی فخر، مرحوم حاج میرزا عمران علیزاده، مرحوم حاج شیخ رضا خوشزبان مرندی، مرحوم میرزا علیاکبر محدث، آقا میرزا ابراهیم وثوقی و آقا میرزا طاها رضائی.
از سوابق آموزش او تدریس معارف اسلامی، تاریخ اسلام، منطق، فقه، اصول فقه، ادبیات عرب و ادبیات فارسی در دبیرستانهای تبریز، مراکز تربیت معلم تبریز، جامعه الزهرای قم، دانشگاه آزاد اسلامی تهران – مرکز سما (1374- 1375)، حوزه علمیه نخجوان (از سوی سازمان مدارس و حوزه های علمیه خارج از کشور- قم) به مدت چهار سال (از سال 1375 تا 1379)
سوابق مدیریتی نیز بسیار گران و با اهمیت هستند: مدیریت و مدرسی «مدرسه علمیه امیرالمؤمنین» (ع) در نخجوان، مسئولیت بخش آموزش مدرسه امیرالمؤمنین نخجوان، مدیریت حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی آذربایجان شرقی 1379- 1384، مسئول واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری آذربایجان غربی در ارومیه از بهار1389، مسئول دفتر مطالعات و فرهنگ پایداری حوزه هنری آذربایجان غربی در ارومیه از سال 1390، عضو افتخاری اتحادیه نویسندگان آذربایجان – باکو، از سال 2005م/ 1383ش .
پیرامون سوابق تحقیقی و تألیفات خود چنین میگوید: ازسال 1370 درکنار دیگر فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و مدیریتی، مشغول پژوهش و نگارش در موضوعات دینی، ادبی و تاریخی نیز بودهام و تاکنون (بهار1394) بیش از 22 جلد از تألیفاتم در داخل و خارج چاپ و منتشر شده است از جمله: شرف الدین عاملی چاووش وحدت، پژوهشکده باقر العلوم قم وسازمان تبلیغات اسلامی، تهران، بهار 1372، شهید صدر بربلندای اندیشه و جهاد، پژوهشکده باقر العلوم قم و سازمان تبلیغات اسلامی، تهران1372، تابستان، شیخ محمد خیابانی خروش حماسهها، پژوهشکده باقر العلوم قم و سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، زمستان1373، دعبل خُزاعی شاعر دار بر دوش
چاپ سوم، بوستان کتاب، قم – 1388، مدینه شهر پیامبر (با مشارکت حجتالاسلام محمد صحتی سردرودی)، بوستان کتاب و پژوهشکده باقر العلوم، قم 1377 ، بهارمان شکوفا میشود (مجموعهای از اشعار ترکی شعرای عضو انجمن ادبی اهل بیت (ع) در نخجوان)، با الفبای لاتین، چاپ باکو1999، دیوان صراف تبریزی (تصحیح و ویرایش)، انتشارات آذر فخر با مشارکت حوزه هنری، تبریز1382،صراف سخن (مقدمه، گزینش، ویرایش و تنظیم مجموعه مقالات همایش بزرگداشت حاج رضا صراف تبریزی غزلسرا و شاعر اهل بیت(ع) در عصر مشروطیت) که در اسفند 1383 در تبریز و باکو برگزار شد. ترجمه صراف سخن به آذری با الفبای لاتین، چاپ انتشارات بین المللی الهُدی، باکو 1383 / 2005 م، خاطرات حاج علی اکرام علیاف رهبر اسلامگرایان جمهوری آذربایجان (با اسم مستعار عبدالحسین شهیدی ارسباران) از انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1385، میرزای شیرازی، انتشارات قلم نو، قم چاپ دوم 1389، مردی شبیه خود (زندگانی و مبارزات امام خمینی)، انتشارات عروج، تهران1387،خاطرات شیخ عبدالحمید بُنابی (روحانی شهیر و مبارز تبریزی قبل از انقلاب)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1388، از نسل سرافرازان (زندگی و اندیشه دانشجوی جهادگر شهید جواد امامعلی سبزی)، انتشارات یاز، با حمایت سازمان جهادکشاورزی آذربایجان غربی – ارومیه 1388در موضوع دفاع مقدس، نامه هایی از زندان ( ترجمه نامههایی که حاج علیاکرام رهبر جنبش اسلامی جمهوری آذربایجان در دوران مبارزه و حبس نوشته و تأثیر انقلاب اسلامی در خاج از ایران را انعکاس میدهد)
نشر یاز، ارومیه با حمایت سازمان تبلیغات اسلامی آذربایجان غربی،1389، انبیاء از دیدگاه امام خمینی – 1392، تهران انتشارات عروج، شوق دیدار – ترجمه اشعار شاعران معاصر جمهوری آذربایجان در موضوع حضرت مهدی – عج- به فارسی همراه با متن ترکی (دو زبانه)، انتشارات نور ولایت، تبریز 1390، شوق دیدار (?övq-didar) متن لاتین، همان ناشر، 1391 (2012) ، مراجع ثلاث (پژوهش در تاریخ معاصر حوزه علمیه قم، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1389، پیر پیشگام (خاطرات حاج حمید فاسونیه چی از مبارزان و پیشگامان انقلاب اسلامی در ارومیه)، انتشارات سوره مهر، تهران 1392،آیتالله بروجردی، انتشارات قلم نو، قم، چاپ دوم 1390(95 ص خشتی).
دیوان حاج مایل– شاعر اهل بیت(ع) (برگردان، تصحیح) 1394?
گفتنی است کتاب «شرف الدین عاملی چاووش وحدت»، توسط آقای نثار احمد زینپوری به زبان اُردو تحت عنوان» شرف الدین عاملی نقیب اتحاد« ترجمه و در سال1375 از سوی انتشارات انصاریان قم چاپ و منتشر و در کشور پاکستان در بین شیعیان پخ شد.
مصطفی قلی زاده روزنامهنگار نیز هست. او فعالیت روزنامهنگاری خود را از همکاری با مطبوعات کشور در تبریز و تهران و قم و ارومیه ازاواسط دهه 1360 آغاز کرده است.
هم اینک صاحب امتیاز و مدیر مسئول دو هفته نامه «دَنیز» به دو زبان فارسی و ترکی در ارومیه، از سال 1390 تاکنون بوده که 70 شماره از آن را منتشر شده کرده است.
او همچنین با سایت دنیزنیوز در دنیایی مجازی نیز حضور داشته فعالیت خود را همچنان ادامه میدهد
منبع: روزنامه «آراز آذربایجان» مورخ چهارشنبه 18 شهریور 1394
و سایت آراز آذربایجان /http://www.araznews.ir
دنیز یک ساله شد - نقد و نظر (11)
دنیز نشریه ای ارزشی است
ابراهیم آقازده
(آموزگار، رونامه نگار، صاحب امتیاز و مدیر مسؤول روزنامه آراز آذربایجان)
همه ما می دانیم که در این روزگار انتشار نشریه کاری شاق و بس دشوار است و این دشواری زمانی دو چندان می شود و بر دوش دل و جان خود سنگینی مضاعفی را احساس می کنی که در مقابلت کسانی ببینی که دم از »اصول«، »ارزشها«، »فرهنگ بومی«، »میهنی« و »دینی و اسلامی« بزنند و به آن نه اعتقاد داشته باشند و نه پایبند آن؛ مسؤول باشند اما زیر بار مسؤولیت نروند! در لفظ و زبان با اهل فرهنگ و اندیشه باشند و در عمل بر آن جماعت! و ... و در طرف دیگر قومی را می بینی که با استفاده از امکانات این کشور و ملت و دولت و با سوء استفاده از غفلت مسؤلان بی مسؤولیت، در نشریات و سایت های مرموز خویش، در بوق و کرنای تفرقه و تجزیه طلبی می دمند و اندیشه های مسموم قومیت گرایی را نشر می دهند و مورد حمایت مادی و معنوی مسؤولان مثلاً فرهنگی هم قرار می گیرند! ... آن وقت تو هر چه فریاد بزنی، گوش کسی بدهکار نیست...
در فضایی که »مصلت گرایی« مسؤولان فرهنگی، تمام امور فرهنگی و رسانه ای و مطبوعاتی را تحت سیطره خویش برده و »عدالت« در روز روشن ذبح می شود، داشتن نشریه و انتشار مرتب آن به اقتضای تعهد یا عشق و علاقه ذاتی، آن هم البته از نفقه جیب خود، نه تنها کاری دشوار، بلکه بی شک جهادی مقدس است و تو در برابر جماعت مسؤول بی تعهد و مصلحت اندیش و ستم محور شاغل مناصب فرهنگی، اگر انگیزه و هدفی الهی – انسانی به نام رسالت روزنامه نگاری در انتشار نشریه نداشته باشی، بی شک به نوعی خودکشی می کنی و مال و عمر را حرام هدر می دهی...
باری، پارسال که »مجوزهای فلّه ای« نشریات جدید در استان ما پراکنده شد، جمعی از اهل رسانه و اصحاب قلم استان از صدور مجوز»فله ای« برای اشخاص به حق گله ها داشتند؛ ولی بعدها و به مرور ایام در این یک سال در میان همان »مجوزهای فلّه ای« نشریاتی رشد و نما یافتند که به رسالت رسانه ای خویش درست عمل کردند، چرا که از قبل به آن رسالت معتقد و پایبند بودند.
»دنیز« در چنین فضایی که به بخشی از آن اشارت رفت رشد کرد به میدان آمد و واقعیت های جامعه امروزی را دید و ثابت قدم علیه بخشی از آن موضع گرفت، از ارزشهای دینی، انقلاب اسلامی دفاع کرد، از لزوم حفظ تمامیت ارضی داد سخن سر داد، از پاسداری و پاسداشت خون های به زمین ریخته شده فرزندان این ملت بزرگ در عرصه دفاع مقدس سخن گفت و با انتشار 22 شماره طی یک سال گذشته آن هم با هزینه شخصی مدیر مسؤول و بی هیچ حمایتی از سوی مدعیان فرهنگی، ثابت کرد حرفی برای گفتن دارد و هدفی مقدس را دنبال می کند.
دنیز، هجوم نا مهربانی های مدعیان فرهنگی و ضایع شدن حقوقش در بی توجهی عمدی متصدیان را آگاهانه تحمل کرد و به راهش ادامه داد و صاحب این قلم از نزدیک شاهدم که در این یک سال، بی توجهی عامدانه مسؤولان بی مسؤلیت هرگز نتوانست دنیز را از ادامه راه ارزش مدار خود باز دارد.
تقارن آغاز دومین سال انتشار نشریه ارزشی »دنیز« با آغاز دومین سال انتشار نخستین روزنامه ی آذربایجان غربی »آراز آذربایجان« را ارج می نهم و به مدیر مسؤول اندیشمند و متعهد دنیز و همه همکاران عزیز آن تبریک می گویم و به کسانی که همواره دغدغه ی فرهنگ و رسالت و پویایی اندیشه ملی و حفظ تمامیت ارضی ایران عزیز و ارزشهای اسلامی را دارند، آرزوی موفقیت و سربلندی دارم.
منبع: دو هفته نامه «دنبز» شماره 22 مورخ 30/6/91
توجه:
در موضوع مقاله ذیل قبلا مطالبی در همین وبلاگ نوشته بودم. صورت نهایی آن را به این این شکل و عنوان در نشریاتی چند در ارومیه و تبریز به چاپ سپردم که در آخر مقاله آورده ام.
عذر بدتر از گناه در "جاذبه" ترکیه و آذربایجان
سخنی در نقد سریال "جاذبه" از تولیدات کشور ترکیه که زن آذربایجانی را فاسد و خیانتکارمعرفی کرد!
مصطفی قلیزاده علیار
ماجرا از این قرار است که سریال معروف "جاذبه ی خوب" در طی دو سال از کانال ATV کشور ترکیه پخش می شد، در این سریال یک زن جوان و زیبا به نام "جاذبه" در نقش زنی از اهالی جمهوری آذربایجان با مردی به نام "کمال ترک" از اهالی ترکیه آشنا می شود و با او ازدواج می کند (نمادی از آرمان پیوند ترک نژادها با هدف تشکیل دنیای ترک زبانها که مرد از ترکیه و زن از آذربایجان است) گفتنی است کمال قبلاً نامزدی از هموطنان ترکیه ای خود داشته که بنا بر عللی متارکه کرده و از او جدا شده بود، این دفعه "جاذبه خانم" آذربایجانی سر راهش سبز می شود که کار به ازدواج و پیوند آن دو می انجامد... سریال مشتمل بر صحنه های آنچنانی پر از بوس و کنار و ... به سبک فیلمهای دو کشور برادر و دوست ترکیه – آذربایجان بود که همه ما با آنها آشنا هستیم بی هیچ تعارف و استثنایی! ... بله، سریال دو سال تمام خام اندیشان ناسیونالیست ساده دل آذری را مشغول کرده بود و ذوق می کردند از اینکه زن زیبای آذری محبوب دل و شریک زندگی یک مرد ترک شده است. البته در انتخاب نام "جاذبه" برای زن آذری و "کمال" برای مرد ترکیه ای هم به یقین عمدی و هدفی در کار بوده است. طفلکی تماشاگران آذری بی شک منتظر پایانی خوش و دل انگیز برای این سریال پیوندی جاذبه و کمی مزخرف بودند اما بعد دو سال انتظار، ناگهان در شنبه شب گذشته ( 27 خرداد 91 برابر با 17 ژوئن 2012) این سریال طولانی بر خلاف تماشاگران ساده لوح خام اندیش، بد جوری تمام شد و با بی شرمی تمام "جاذبه" خانم را به عنوان نماد زن آذربایجانی، فاحشه معرفی کردند و آب پاکی رو دست همه خوش باوران ریختند و زدند توی ذوق این تماشاگران نجیب که امیدها به برادران ترک خود داشتند... قصه پایانی سریال از این قرار بود که کمال ترک اطلاع پیدا می کند که همسر آذری اش جاذبه خانم علاوه بر او، با چند مرد ترک دیگر هم رابطه سکسی و نامشروع دارد ... بنابر این به او خیانت کرده است. پس یک راه در پیش بود که او را بعد از کش و قوسها رها کند... کمال دوباره به نامزد اولی و هموطن ترک خود مراجعه و با او ازدواج می کند! "جاذبه" را هم بعد از آن همه جاذبه هایش به حال خود رها می کند تا کیفر خیانتش را ببیند و سریال تمام. این بود پایان خوش آن سریال دوستی و برادری ترکیه با آذربایجان، که آشکارا شخصیت نجیب زن آذربایجانی را به سخره گرفته، تحقیر کرده و با بی شرمی تمام زن آذربایجانی را نمونه یک فاحشه و خائن به ناموس معرفی نموده است.
معمولاً در فیلمهایی که نقش زن و مرد دو کشور به تصویر کشیده می شود، نکات ملی و حیثیتی هر دو کشور با رویکرد دوستی و همگرایی رعایت می شود. اما سریال سازندگان ترکیه ای سریال"جاذبه" این نکات را زیر پا گذاشته زن آذربایجانی را نماد فساد و فحشا معرفی کرده اند در حالی که راههای دیگری هم برای پایان خوش این سریال وجود داشته است. بنا به گزارش سایتهای اینترنتی آذربایجان، حتی در باکو مردم به سفارت ترکیه اعتراض کرده اند که این چه برادری و هم نژادی و دوستی و صمیمیتی است که با ما دارید؟ آخر ما آذریها شما را برادران خود می دانیم! (بودور قارداشلیغینیزین سونو؟ آیا این است نهایت برادری شما ترکها با ما آذربایجانی ها؟) چرا شخصیت زن آذری را تحقیر و او را فاحشه و دروغگو و خائن به ناموس همسر معرفی می کنید؟ ... سفارت ترکیه هم البته قبول زحمت فرموده و فقط اظهار تأسف کرده است!! همین. دستشان درد نکند، عجب لطفی کرده اند! ... نه از سوی ارگانهای رسمی و دولتی، نه از طرف همان کانال تلویزیونی و نه از طرف نویسنده و کارگردان سریال، حتی یک عذرخواهی ساده و انسانی هم از آذربایجانی ها نشد. اما آنچه در این میان مسخره آمیزتر و اهانت بارتر به شعور همه آذربایجانی هاست، توجیهات مضحک نویسنده و کارگردان این سریال (گانی مژده) است که مصداق عینی "عذر بدتر از گناه" است ( لابد داستان کریم شیره ای و ناصرالدین شاه را در باب عذر بدتر از گناه شنیده اید!) این جناب کارگردان و نویسنده ترکیه سریال فرموده که : " شرکت سرمایه گذار سریال "جاذبه" از ما خواست که این سریال طولانی را به پایان ببریم و بیشتر از این کش ندهیم، ما هم مجبور شدیم کمال ترک هموطن خود را به نامزد اول و هموطنش برگردانیم تا فیلم پایانی خوب و خوش و به یاد ماندنی داشته باشد، برای این منظور راهی جز خیانت و فاحشه بودن "جاذبه" زن آذری برای ما وجود نداشت تا کمال از این همسر آذری اش دست بردارد و به نامزد هموطن ترکش برگردد..."
خب، ملاحظه فرمودید چه حرفهای حکیمانه و عاقلانه و کارشناسانه ای است که یک دلقک بی همه چیز به عنوان کارگردان و نویسنده یک سریال می زند؟
بگذریم از این خیانتها که تعداد نانخور صهیونیستی در ترکیه در تحقیر شخصیت و ناموس زن آذری روا داشته اند و ما از این نگاه، بسیاری از جیره خواران صهیونیستها در کشور ترکیه و دیگر ممالک اسلامی را به خوبی می شناسیم و آگاهیم و می دانیم که برای این جماعت هم نژاد بودن و هم خون بودن و هم کیش و هم زبان بودن جز نیرنگی برای فریب ساده لوحان و راهی برای رسیدن به آلاف و علوف خودشان نیست و در این مواقع حتی اصول ابتدایی اخلاق و انسانیت را هم زیر پا می گذارند کجا مانده هم زبانی را. ما اینان را خوب می شناسیم. اما کاش اغلب روشنفکران آذربایجانی بیدار شوند و دوست ودشمن را بهتر بشناسند به خصوص افراد خام اندیش که مدام در طبل دوستی یک طرفه با ترکیه می دمند و غافلند از حقایق پشت پرده سیاست. اینان از روی ساده لوحی نمی دانند هیچ ملتی منافع خود را فدای دیگری نمی کند و صرف ترک بودن برای برادری کفایت نمی کند. ایشان نمی دانند که هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست و سریال "جاذبه" گوشه ای از این حقیقت را بر ملا ساخت.
دیگر اینکه این برادران آذری کشور دوست و برادر ترکیه باید منتظر باشند تا تحقیرهای بدتر این را هم از سوی همان برادران و دوستان صمیمی خود ببینند، این هنوز از نتایج سحر است!
سه دیگر آنکه اصلاً چرا روشنفکران ترکیه نگاهی منفی به زن آذربایجانی دارند؟ و چند حرف و حدیث دیگر که به ذهن قاصر بنده در باب تأویل این سریال می رسید، فعلاً بهتر است بماند، این زمان بگذار تا وقت دگر. اصلاً بنده در باب نقد فیلم و در این وادی، صاحب حرف و نظری نیستم، حرفهایی که در این مورد گفتم، از باب دردمندی بود و می خواستم ببینم آیا از مدعیان آذربایجان در داخل ایران کسی ککش می گزد و از این توهین به شأن زن آذربایجانی ناراحت می شود؟ اما برای من مسلمان، تأسف بار تر از اهانت سریال ترکیه ای به منزلت زن آذربایجانی، این بود که وقتی یادداشتی کوتاه در این مورد به وبلاگم گذاشتم، کسی از مدعیان آذربایجانی یادداشتی نوشت که : " شما می خواهید چه بگویید... اختلاف ترکیه و آذربایجان؟ کور خواندید....می خواهید بگویید آذربایجانها دوست و دشمن را نمی شناسند؟ دوست عزیز ما آذربایجانهای جنوب (ایران) دوست و دشمن خود را نمی شناسیم برای ارامنه گاز می دهیم برای فارسها نوکری می کنیم"
لطفاً شما ربط این حرف پیدا کنید، من می گویم چرا کانال رسمی ترکیه زن آذربایجانی را تحقیر می کند و عذر خواهی هم نمی کند؟ ایشان علت این تحقیر و توهین را در لوله گاز ایران به ارمنستان می جوید که چون ما در آذربایجان جنوب – به قول ایشان – به ارامنه گاز می دهیم و نوکر فارسها هستیم، ترکیه هم انتقام نوکری ما را از زن آذربایجانی می گیرد؟! و زن آذربایجانی را فاحشه معرفی می کند! شما بگویید این حرف چه ربطی به موضوع دارد؟ اصلاً با قطع نظر از دین و وجدان، آیا از بین مدعیان آذربایجان و جنوب و شمال و از این شعارها، کسی هست که وجدانش از آن توهین به زن آذربایجانی ناراحت شود و لا اقل در گوشه نشریه ای، وبلاگی فقط به دفاع از شأن آذربایجانی اعتراض خود را به فلان کانال ترکیه اعلام دارد؟ کما اینکه در باکو و جمهوری آذربایجان این کار به حالت گسترده انجام گرفت و بسیاری از اهل قلم و غیرت معترض شدند. در ایران هم که ما نوکر فارسها هستیم – به گفته این جماعت – پس کجایند فعالان مثلاً " جنوبی آذربایجان"؟ چرا از زن آذربایجان دفاع نمی کنند؟
منبع مقاله : روزنامه "آراز آذربایجان" مورخ شنبه 2 / 4/ 91 (ارومیه)، روزنامه "سرخاب"، یکشنبه 3/ 4/ 91 (تبریز) و دو هفته نامه "دنیز" چهارشنبه 7/4/91 (اورمیه) و ...
برادر بزرگ سلمان رشدی در آذربایجان
سلیمان رستم یکی از شاعران وابسته به حزب کمونیست شوروی و از افسران سازمان امنیتی ک.گ.ب در آذربایجان شوروی بود که کمی قبل از فروپاشی شوروی از دنیا رفت. سلیمان رستم را می توان برادر بزرگ سلمان رشدی مرتد دانست، زیرا به سرچشمه عقاید دینی مسلمانان یعنی قرآن کریم جسارت کرده و در مطلع یکی از سروده های مزخرف خود گفته: شاعر سلیمان رستمه جواب
شعریمین بیر سطرینه قرآنی وئرسن وئرمه رم
تبریزین بیر داشینا ایرانی وئرسن، وئرمه رم
در جواب این حرف مفت آن شاعر ضد مردمی آذربایجان، بسیاری از شاعران مسلمان آن دیار و ایران شعرها گفته اند. یکی از آنها شعر آقای ابراهیم حائری شاعر اهری است که مرحوم استاد یحیی شیدا در صفحه ترکی روزنامه "فروغ آزادی" شماره 1699 – مورخ سه شنبه 14 مرداد 1365 در تبریز، آن را چاپ و منتشر کرد. جواب ابراهیم حائری این است:
قرآنین بیر سطرینه شیروانی وئرسن وئرمه رم
دُرّ ایله مملوّ اولان دریانی وئرسن وئرمه رم
شعریوی ای بی خبر گر موفته وئرسن آلمارام
قرآنین بیر حرفینه دیوانی وئرسن وئرمه رم
باشیوی گر یوللاسان قرآنه قیمت، آلمارام
صوت قرآنه اگر سن جانی وئرسن، وئرمه رم
سن کی، زندای سن، آمما من گولوستان بولبولو
شهریمین بیر کونجونه اوروپانی وئرسن، وئرمه رم
سینه وه چوخ وورما تبریزین داشین، هذیان دئمه
چون مسلمان شهری دیر، دونیانی وئرسن وئرمه رم
تبریزیم دیر سسله میش آزاده انسانلار بو گون
بیر شهیدین قانینا مین کانی وئرسن، وئرمه رم.
اهر- ابراهیم حائری
منبع: دو هفته نامه "دنیز" شماره 15- چاپ ارومیه