تاتارها و فرهنگ ایرانی – اسلامی
مدخل - تاتارستان یکی از جمهوریهای خودمختار کشور روسیه است. پایتخت تاتارستان شهر قازان (غازان) است. جمهوری تاتارستان دولتی است در ترکیب فدراسیون روسیه . این جمهوری بر اساس قانون اساسی فدراسیون روسیه، قانون اساسی جمهوری تاتارستان و قرارداد واگذاری دو جانبه اختیارات و وظایف، با فدراسیون روسیه متحد شده است . تاتارستان توسط رئیس جمهور اداره میشود . این جمهوری مساحت 8/67هزار کیلومتر مربع مساحت دارد و جمعیت آن حدود 8/3 میلیون نفر است که متشکل از اقوام مختلفی چون تاتارها با 51 درصد و روس ها با 43 درصد و ارامنه – یهودیها و آذربایجانی ها و جواش ها و قومیتهای دیگراست . در تاتارستان بیش از 70 قوم حضور دارند. روسی و ترکی تاتاری زبانهای رسمی دولت شناخته میشود. مردم تاتار جایگاه ویژه ای در بین فرهنگ ایرانی اسلامی دارند . تاتارها به دلیل قرار گرفتن در تقاطع فرهنگ های گوناگون در آشنایی ، ارتباط ، تاثیر و تاثرات فرهنگ ها نقش عمده ای را داشته اند . تاتارها از طرفی حامل فرهنگ بومی تاتاری بوده و زبان تاتاری به دلیل برخورداری از فرهنگ و ادبیات غنی قوم تاتار در حفظ آداب و سنن قدیمی ترکان نقش مهمی داشته است و از طرف دیگر به دلیل تاثیرپذیری ادبیات تاتار از ادبیات غنی زبان و ادبیات فارسی و الهام گیری از ادبای ایران همچون حافظ ، سعدی ، مولوی ، نظامی ، سرتاسر ادبیات و فرهنگ قوم تاتار رنگ و بوی ایرانی را نیز در بر دارد . جالب آن که تاتارها در طول تاریخ نسبت به زبان و ادبیات فارسی بیگانه نبوده و همواره این زبان و ادبیات را بخشی از میراث فرهنگی خود تلقی می نمایند . دقیقا به همین دلیل است که آنان در گسترش و ترویج این زبان در میان اقوام ترک زبان و حتی روسی زبان ، پیشقدم و پیشرو بوده اند . بی دلیل نیست که نخستین دستور زبان فارسی توسط تاتارها به نگارش در آمده و نخستین مطالعات ایران شناسی و ترک شناسی را تاتارها آغاز کرده اند . در صدر مطالعات ایران شناسی نام کاظم بیگ جلوه گری می نماید . وی نخستین شخصی است که در تاتارستان از زیبایی های شعر فارسی سخن به میان آورده است و در حوزه ایران شناسی موضوعات زبان و ادبیات ایرانیان پیش از اسلام ، شعر حماسی ایران ، داستانهای حماسی ایرانیان را مورد مطالعه قرار داده است .
ارتباط با دنیای خارج
ارتباط همه جانبه و عمیق تاتارها با دنیای غرب ، روس ها و اروپایی در بالندگی فرهنگی ایشان بسیار مؤثر بوده است . تاتارها نخستین مردمانی هستند که ادبیات تجدد و مدرنیته را از غرب به شرق اسلامی ، قفقاز و ایران آورده اند . همچنین نخستین کسانی هستند که روس ها و اروپایی ها را با ادبیات قفقاز و ایران از طریق ترجمه آثار بزرگانی چون نظامی ، سعدی ، مولوی ، حافظ ، رودکی ، فضولی و امیرعلیشیر نوایی به زبان روسی آشنا کرده اند . بدین ترتیب تاتارها در یک چهار راه و تقاطع فرهنگ های ملل قرار گرفته و در این جایگاه نه تنها رسالت آشنا سازی فرهنگ های مختلف را با یکدیگر به انجام رسانده است . از این ارتباط دهی و ارتباط سازی ، خود نیز با فرهنگ های گوناگون آشنا و از آنها تاثیر پذیرفته و بر آنها تاثیر گذاشته است .
بنابر این استقرار آنان در حوزه ی رود ولگا و در تقاطع فرهنگ های گوناگون سبب شده است که تاتارها نقش مهمی در گفتگوی فرهنگ و تمدن ها و خلقها داشته باشند .
تاتارها با پذیرش دین اسلام و به کارگیری الفبای عربی نقش برجسته ای هم در میان ترکان داشته اند . آنان از طرفی به کمک اندیشمندان ایرانی و عرب ، علوم مختلفی همچون الهیات ، طب ، فلسفه ، فقه ، اخلاق ، لغت را صاحب شدند و هم این که زبان و ادبیات ترکی ( تاتاری ) را از همه جهت غنی ساختند . این امر بیشتر از طریق ترجمه آثار سعدی ، حافظ ، رودکی ، جامی ، عطار ، نظامی ، خیام به زبان تاتاری و روسی در حوزه ی رود ولگا شکل می گرفت .
همچنین ارتباط گسترده با دیگر زبان های ترکی همچون عثمانی ، آذربایجانی ، جغتایی و فرهنگ و تمدن قفقاز و آسیای صغیر و تاثیر پذیری از بزرگان علم و ادب ترکان همچون ملا محمد فضولی ، خواجه احمد یسوی ، امیر علیشیر نوایی بر غنای ادبی و تنوع مفاهیم در زبان و ادبیات تاتاری افزوده است .
شایان ذکر است ، این روند در سایه ارتباط عمیق و گسترده با ایران و اسلام و ترکان از یک طرف و برخورداری از استقلال سیاسی و فرهنگی تا قبل از استیلای روسیه تزار از طرف دیگر شکل گرفته است .
آشنایی با ادبیات فارسی
به قول یکی از نویسندگان: « تأثیر ادبیات کلاسیک فارسی بر ادبیات تاتاری بسیار آشکار است». ارتباط ادبیات تاتاری با ادبیات عربی و فارسی بیشتر در امر تجربهاندوزی، اقتباس موضوعات و فراگیری سبکهای شعریبوده است. طی سدههای هشتم و نهم هجری ارتباط ادبیات تاتاری با فارسی جنبهی تنگاتنگ و فعالتری پیدا کرد. ادبیات تاتاری سدههای نهم و دهم هجری نیز در زادگاه خود محصور نماند و با رشتههای محکمی با جهان ادبی عرب و ایران پیوند داشت. ادبیات عربی و فارسی به زبانهای اصلی و یا به صورت ترجمه مورد مطالعه قرار میگرفت. ادبیات تاتاری با وجود چنین پیوندی غنای بیشتری پیدا کرد. در رابطه با مطالعات حامعه شناختی پیرامون سطح عمومی فرهنگ تاتاری طی سدههای یازدهم و دوازدهم هجری باید متذکر شد که بیشتر تاتارهای روسیه با سواد بودند و بسیاری از آنان به خوبی با عربی و فارسی نیز آشنا داشتند. آشنایی با عربی و فارسی در میان تاتارها نشانهی فرهیختگی به شمار میآمد. آثار برجستهی ادبیات فارسی، مانند: گلستان و بوستان سعدی، مثنوی مولوی و دیوان حافظ طی زمان متمادی بخشی از برنامهی آموزشی مدارس دینی را تشکیل میداد. همچنین دولت روسیه از برخی تاتارها به عنوان مترجم در روابط خارجی با کشورهای مسلمان استفاده میکرد.
در این دوره، تاریخ نگاری ایران در سدههای پیشین از سوی مؤلفان تاتار فعالانه مورد تحلیل و پردازش قرار گرفته است. اشعار عرفانی تاتاری بر مبنای سبک وسلوک غنی اشعار عارفانهی فارسی بارور شده است. آثار دیگر ملل مسلمان نیز در اثر ترجمه های آزاد و اقتباس و با اندکی تغییر و همگون سازی گردید به درون گنحینه ادبی تاتار راه یافت و رفته رفته به ثروت معنوی ملت تاتار مبدل شد. بدین گونه مبرهن است که روابط معنوی ملت تاتار با ایران امری پایدار بوده و ریشه در ژرفای سدههای دور دارد.
پس از استیلای روسها
پس از استیلای کامل روسیه تزاری بر سرزمین تاتارها و اجرای سیاست آسیمیلاسیون از طرف روسها علیه قوم تاتار و استیلای جهل و خرافه گرایی مردم تاتار ، بی تفاوتی اندیشمندان نسبت به سرنوشت مردم و عقب ماندگی مفرط و از همه مهمتر بیگانه بودن دینداران و متدینین از افکار مدرنیته و عناصر پیشرفت جامعه و عدم اهتمام آنان نسبت به تحولات و پیشرفت های سایر ملل ، برخی از اندیشمندان تاتارستان را بر آن داشت که جریان های عظیم فرهنگی را در راستای آگاهی بخشی جامعه در رابطه با عوامل و موانع پیشرفت ، مبارزه با جهل و بی سوادی و جلب اعتماد و اهتمام دینداران جامعه به تحولات اساسی در جامعه ایجاد نمایند .
بدین وسیله تاتارها در حالی از قرن نوزدهم میلادی به قرن بیستم میلادی قدم می گذاشتند که اندیشمندان آن با درد جامعه آشنا شده و درمان آن را نیز یافته بودند .
نگاهی کوتاه به سیر تحولات فرهنگی و ادبی تاتارها هرچند مختصر ما را با جریان ها و سعی و تلاش اندیشمندان تاتار در راه ترقی و تعالی فرهنگی آشنا می سازد .
نقش مطبوعات و نویسندگان در پاسداری از فرهنگ بومی
در مطالعه سیر تحولات فرهنگی و ادبی در تاتارستان نام عشاقی با اثر تاریخی خود ( انقراض بعد از دو قرن ) نقطه آغازین تحولات به شمار می آید . وی در این اثر خود ، رکود حاکم بر جامعه تاتار را تقبیح نموده و پیش بینی می کند ، در صورتی که جامعه تاتار به خود نیاید و در مقابل تحولات جهانی جایگاه خود را روشن نسازد و حرکت خود را آغاز ننماید ، جامعه تاتار محکوم به انقراض و فنا است . وی مهمترین عامل عقب ماندگی و رکود ملت تاتار را در قرن نوزدهم در بی توجهی عالمان دینی و عدم حمایت از افکار ترقی خواهانه ، محروم ماندن مدارس از پیشرفت های مادی ، بی تفاوتی ثروتمندان و روشنفکران در خصوص منافع جامعه می دید . وی با تبیین ابعاد مختلف این رکود هشدار می دهد که در صورت تداوم آن، در سال 2100 چیزی از فرهنگ تاتار – بلغار باقی نخواهد ماند . وی با این شیوه و به تصویر کشیدن ابعاد فاجعه ، روشنفکران و اندیشمندان جامعه را برای چاره اندیشی دعوت نموده و به کالبد یخ زده جامعه شعاع حرارت بخشیده و به حرکت وا می دارد .
ادبا و شعرا نخستین قشر جامعه بودند که به این فریاد پاسخ گفته و رگه های ترقی و نونگری در میان آنان رویت گردید . افکار و آراء جدیدی در قرن بیستم در بین ادبا حرکت ایجاد کرد . کانون ترویج و تبلیغ این افکار و آرا ، رکن چهارم یعنی ، مطبوعات خلق تاتار بود . در مطبوعات تاتار قلب تزار توسط صاحبان قلم نشانه گیری شد و با درج مقالات مختلف ثابت گردید که سیستم کهنه اندیش تزار گنجایش نیروی فکری جدید را در خود ندارد .
بدین طریق مطبوعات شکل گرفت و موقعیت خود را استحکام بخشید و جایگاه ویژه ای را در انعکاس افکار جدید باز کرد . هرچند از قرن نوزدهم میلادی شخصیتهایی چون آ . الیاس و ک . دویه نگی در آرزوی تاسیس و انتشار نشریه به زبان ترکی تاتاری بودند ،ولی آرزوی آنان در قرن بیستم به منصه ظهور رسید . لذا در این دوره امواج جنبش استقلال ملی و نسیم عصیان ها و قیام ها مجددا شروع به خودنمایی کرد و انتشار نشریات به زبان ترکی تاتاری و ورود مطبوعات به متن جامعه بزرگترین نوآوری در جامعه تاتار بود .
در شهر غازان ، نشریات " ستاره سحری ، آزادی ، مخبر غازان ، ستاره ، الاصلاح ، خورشید ، فجر " و در شهر اوتنبورگ ، نشریات"زمان ، چکش ، شورا ، ملخ" و در شهر اورال نشریات "فکر ، آثار جدیده ، تیرها" و در شهر پطرزبورگ نشریات " نور ، خلق " انتشار یافت . حتی در شهرهای مسکو ، اوفا و آستاراخان نشریاتی به زبان ترکی تاتار انتشار یافت .
علیرغم سانسور مطبوعات از طرف تزار برخی از نشریات مذکور به صورت مستمر انتشار یافت و اساس مطبوعات تاتارستان را تشکیل داد . مطبوعات از طرفی ، اندیشمندان جوان را در اطراف خود جمع می کرد و از طرف دیگر به مثابه یک مکتب و مدرسه در تعلیمات و جهت دهی سیاسی آنان مهمترین عامل محسوب می شد .
مطبوعات غازان واقعا از جایگاه ویژه ای برخوردار بود . زیرا علاوه بر نویسندگان غازان سایر نویسندگان تاتار مقیم در امپراتوری روسیه را پوشش می داد و به عنوان یک کانون گرم برای صاحبان قلم بود . در این کانون بیش از 800 نویسنده و اندیشمند تاتاری جمع شده بودند . بزرگترین این جمع عبارت بودند از عشاقی ، آ . کمال ، ر. فخرالدین ، ف . امیرخان ، ع . توغای ، دردمند ، محمد اوف ، ابراهیم اوف ، غفوری . آنان ترجمان درد ملت تاتار و چراغ راه جامعه بودند و با قلم فرسایی آنان مطبوعات تاتار زمینه ای برای پیشرفت ادبیات ، سرعت بخشیدن به حرکات فرهنگی جامعه ، سازماندهی ، غنی سازی و احیا کننده جریانهای فرهنگی – ادبی بود .
در آغاز قرن بیستم عمده ترین موضوع مولفان استقلال ملی و بالا بردن شعور ملی در جامعه بود . ادبا و نویسندگان از فرصت استفاده نموده .در مطبوعات افکار سیاسی ، اجتماعی خود را در قالب های ادبی تبلیغ کردند . این جریانات بیشتر توسط دو دسته از اصحاب قلم رهبری می شد . دسته اول به رهبری عبدالله توغای به همراه ف. امیرخان و دسته دوم ح. تکتاش به همراه م . جلیل ، ح . توفان .
ترجمه شاهکارهای جهانی
یکی دیگر از محورهای فعالیت ادبای جامعه ، ترجمه آثار دیگران به زبان تاتاری بود که در غنی سازی ادبیات تاتاری و جهت دهی و گسترش جهان بینی فکر تاتاری بسیار موثر بود . گرده های ترجمه در دو عرصه به ترجمه پرداختند .
1 . ترجمه آثار متفکران غربی و روسی از قبیل : اییان گوس ، دکارت ،ا سپانسئر، کاممونسکی ، نیچه .
2 . ترجمه آثار متفکران شرق ( جهان اسلام ) از قبیل : آثار مغازی ، رودکی ، فردوسی ، خاقانی ، نظامی ، خیام نیشابوری ، سعدی ، امیر علیشیر نوایی ، ملا محمد فضولی .
ادبا و مترجمانی اندیشمندی همچون عبدالله توغای دردمندانه و با ولع و احساس خاصی نسبت به ترجمه آثار متفکران ایرانی همت گماشتند و آنان بدین طریق سنت احترام به فرهنگ ایران و شرق را که از سنت های دیرین جامعه ادبی و شعری ، قوم تاتار بود احیاء نموده و استمرار بخشیدند . لذا اهمیت و ویژگی مهم عبداله توغای نه تنها در خلق آثار ادبی به زبان ترکی تاتاری و جهت دهی به جریانات ادبی تاتار در قرون نوزدهم و بیستم میلادی بود ، اهمیت این شاعر پرآوازه ، همچنین در ایجاد ارتباطات فرهنگی و ادبی ملت تاتار با سایر اقوام به ویژه با شرق و جهان اسلام می باشد .
عبداله توغای از یک طرف مفاهیم عالی ادبی و موضوعات اصیل را از بزرگانی چون فردوسی ، رودکی ، نظامی ، خاقانی ، خیام ، نوایی و فضولی که هر کدام در زمینه خاصی از ژانرهای ادبی و حکمت و عرفان و اخلاق و حماسه یک ادبیات کامل و منبع جامع می باشند ، الهام گرفته در مکتب چنین ادبای بزرگ ایرانی تربیت شده است و از طرف دیگر با تزریق اندوخته های خود به زبان ادبی و شعری به کالبد ادب ، شعر و ادب ، زبان و ادبیات تاتاری را غنی و غنی تر ساخت . با این توضیح می توان گفت که عبداله توغای نه تنها شایستگی دارد به عنوان شاعر ملی تاتارستان باشد ، حتی شایستگی دارد که وی به عنوان یک شاعر بین المللی معرفی شود .
هرچند در دوره ای بلشویکها توانستند بر ملت تاتار حکم رانده و تا حدودی جریان ادبی را که ریشه در اندیشه عالی شرق اسلامی داشت ، از مسیر طبیعی خود خارج کنند و ادبای تاتار در مقابل این استیلای شوم برخی این حاکمان را همراهی کرده ، برخی سکوت و برخی مهاجرت را بر ماندن ترجیح داده ، جلای وطن شدند ولی نهایتا با الهام گیری از آثار کلاسیک ادبای تاتار دوباره پیوند خود با اصالت و هویت اصلی خویش را محکم نمودند و با تصاحب بر میراث گذشته خود دوباره در جهان ادبیات درخشیدند و از سال 1990 با یک ولع و جاذبه خاصی شعر می سرایند .
تاتارها بر این درخشندگی شایستگی دارند زیرا زبان تاتاری به عنوان یکی از زیباترین شاخه های زبان ترکی دارای ادبای بزرگ و ادبیات غنی است . زیرا آنان دارای میراثی هشتصد ساله هستند و نخستین قوم ترک زبانی هستند که پس از پذیرش دین اسلام به ترویج آن در سایر ملل پرداخته اند و نخستین ملتی هستند که با متفکران روشن بین و اندیشمندان روشنفکر جریانات نوآوری را به وجود آورده و هدایت کرده اند و همچنین ملتی هستند که نخستین رودررویی معاصر مسلمانان با غربیان را داشته و با روشن بخشی شخصیتهایی همچون اسماعیل قاسپرینسکی با تکیه بر فرهنگ دینی و پیشینه مذهبی و تعالیم اسلامی هویت و ملیت خود را در مقابل هجمات بیگانگان و کفار حفظ کرده اند . ملتی که در تاریخ مبارزات خود افتخار تشکیل آلتون اردو ( اردوی زریند) و خانات غازان را داشته و مفتخر به تربیت شخصیت هایی چون قول علی ، سیف سرایی ، محمد یار ، شمس الدین ذکی ، عبداله توغای ، موسی جلیل ، حسن توفان ، اسماعیل قاسپیرینسکی ، کاظم بیگ می باشد ، شایسته بالندگی است .
یکی از محورهای این بالندگی عبداله توغای شاعر ملی تاتارستان است . وی در مدت عمر خود آثار گرانبهایی را خلق نموده است . در لابلای آثار وی می توان بوی ادبای ایران را حس کرد . وی علاوه بر ترجمه برخی از آثار و اشعار شعرای ایرانی در ایجاد ارتباط ادبی و فرهنگی بین ملت تاتار و ملت ایران نقش عمده ای را ایفا نموده است . همچنین با الهام گیری از آثار کلاسیک ایرانی ترنم آثار ادبی ایرانیان نیز بوده است . گفتنی است در باره زندگی و آثارعبدالله توغای باید بیشتر و در مجالی جداگانه سخن گفت.
(منبع: دو هفته نامه «دنیز» - شماره 5 – مورخ 6/ 9/ 90 – چاپ ارومیه)
رسالت روزنامهنگار چیست؟
(به مناسبت انتشار پیش شماره اول «روزنامه آراز آذربایجان» در ارومیه – روز دوشنبه چهارم مهر ماه 1390 )
راستی به نظر شما رسالت روزنامهنگار به عنوان چشم و گوش مردم و جامعه با حضوری مستمر و فعال در لایههای پیدا و پنهان زندگی جمعی ملتش چیست؟ آیا اصلاً روزنامهنگاری دارای رسالت و وظیفه و وظایفی فراتر از شغل و پیشه دارد؟ آیا روزنامه نگاری یک شغل است مثل شغلها و پیشه ها و حرفههای دیگر همچون نانوایی، کشاورزی، کارمندی، بازاری و ...؟ که با انجام آن و دریافت حقوق و مزایا، تمام شود و شخص روزنامةنگار برود پی کار و بارش، استراحت و سیاحت و گردش و بگو و بخندش؟! و فردا روز از نو و روزی از نو...؟
به عبارت دیگر آیا جایگاه یک روزنامه نگاربا مؤلفههایی همچون خبرنگاری، اطلاعرسانی به موقع، مصاحبه، انتشار خبر، تحلیلهای اجتماعی و سیاسی و ... جایگاه یک شاغل عادی در جامعه است؟ یا اینکه نه، روزنامهنگاری مسئولیتی فراشغلی و بالاتر از انجام وظایف اداری دارد که از سایر مسئولیتها و وظایف در جوامع بشری متمایز و برجستهتر است؟
آنچه از دقت در وظایف یک فرد روزنامهنگار به دست میآید این است که روزنامهنگاری صرفاً یک شغل نیست هر چند ممکن است روزنامهنگار شاغل در ادارهای، دفتر روزنامهای، سازمانی هم باشد، اما رسالتی دارد و آن عبارت است از تجلی وجدان جمعی جامعه در فعالیت فردی شخص روزنامه نگار در کشاکش حوادث و پدیدههای اجتماعی و سیاسی ملت و کشورش؛ حوادث و وقایعی که به نوعی با سرنوشت ملت و مملکت وی یا سرنوشت بشر در سطح جهان گره میخورد، آنها را دستخوش دگرگونی و تحول میکند، در معرض تهدید و تباهی قرار میدهد و یا در مسیر توسعه و پیشرفت میاندازد.
با این حساب می توان گفت: رسالت روزنامهنگاری حاصل فرایند پدیدهها و کنش و واکنشهایی است که در سطح ملی یا جهانی و در ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و اخلاقی تاثیر میگذارد، چه آنی باشد چه تدریجی، منفی یا مثبت، مرئی یا نامرئی و ...
از این دیدگاه است که روزنامهنگاری بیش و پیش از آنکه یک شغل باشد رسالت است با پشتوانه شکستناپذیری به عنوان عنصرایمان. رسالت روزنامهنگاری از جنس رسالت انبیاء الهی و شبیه به کار پیامبران خداست سرشار از تعهد، احساس مسئولیت، ظرافت، عواطف انسانی، تعقل، بردباری، سرعت عمل، فریاد، نوآوری، پیامرسانی، بصیرت، شجاعت، ایثار و از خودگذشتگی. و موضوع کار و رسالت خبرنگاری « انسان» و « جوامع انسانی» است.
یک خبرنگار واقعی با بصیرت تمام و عدم احساس خستگی، کژیها را در جوامع نشان میدهد، خدمتها و خیانتها را تعریف میکند، ملتی را به جنبش و خیزش در میآورد، اگاهی و بصیرت و تعهد و راستی و درستی را زودتر و بهتر از دیگران در جامعه منتشر میسازد، نقاط ضعف و قوت را نمایان و زمینه شعور و رشد عقلانی و علمی و اجتماعی و تربیتی و اخلاقی و معنوی را مساعد میکند ، دل و جان آدمها را تکان میدهد و پر از نشاط و امید میکند.
اگر روزنامه نگار اینگونه به تعهد و رسالت خود عمل کند، فردی الهی و پیرو حقیقی پیامبران و از دسته « عبادالرحمن» ( بندگان برگزیده رحمان) است وگرنه از گروه حزب الشیطان و اخوان الشیاطین (برادران شیاطین) است که جز گمراهی و یاس و سیاهنمایی و شیطنت و هواپرستی و شهرت طلبی در جامعه حاصلی ندارد و عرصه مطبوعاتی و اطلاعرسانی را جولانگاه ضلالت و حیرانی میکند و فتنه میانگیزد مثل وجه غالب روزنامه نگاری در غرب که امروز اغلب این جماعت در اروپا و آمریکا جز خدمت به زر و زور و تزور و استکبار و محکومیت حق طلبان فلسطین و لیبی و مصر و خوش خدمتی به آمریکا کاری ندارند.
برای همین است که گاهی در مواقعی از صد ساله اخیر جوامع بشری، بعضی از خبرنگاران متعهد و رسالتمدار موجی شگفتانگیز آفریدهاند و گاه حتی این موج به سقوط نظام سیاسی ریشهدار و مستحکم انجامیده است و سرنوشتی نو برای ملت خود رقم زدهاند.
من نمیخواهم در مورد روزنامهنگاران مدیحهسرایی یا هجو گویی کنم و به سبک شعرا و نویسندگان متکلف رسمی متقدم، حرفهایی گزاف ردیف هم کنم. میخواهم نمایی از حقیقت این رسالت مردمی و الهی و در مقابل آن روزنامه نگاری شیطانی را نشان دهم، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
از این رهگذر اشارهای میکنم به این حقیقت که اگر در کشور ما روزنامهنگار به هر حال جایگاهی لااقل در مرکز داشته و دارد، در اکثر استانها بسیار کمرنگ و در استان آذربایجان غربی تا حدی بیرنگ و پرت از مرحله و تداعیگر نوعی بیکاری و دلمشغولی اهالی مطبوعات و اصحاب رسانه است. آن هم البته دلایل خاص خود را دارد که باید در فرصتی دیگر بررسی کرد.
اینک فقط این حقیقت تلخ را باید ذکر کنم که مهمترین علت آوارگی و در حاشیه ماندن روزنامهنگاری در ارومیه و استان، عدم توجه جدی مسئولان رده اول از این قشر فرهنگی – اجتماعی و نبود سرپناهی مطمئن جهت رشد و بالندگی اهل اندیشه و رسانه در این استان است و چون راه « روزنامه« نگاری و انتشار نشریه به شکل فعال و روزانه در این خطه کاملاً صفر کیلومتر و راهی نرفته و ناهموار و پر از موانع سبک و سنگین است، کار نخستین روزنامه استانی ما یعنی « روزنامه آراز آذربایجان»... را تا حد زیادی سخت و خستهکننده کرده است.
امروز با نشر « روزنامه آراز آذربایجان» بحمدالله اولین روزنامه در تاریخ ارومیه و استان منتشر می شود و با وقوع این حادثه ی مبارک، بی شک مطبوعات این استان تولدی نو می یابند. ولی با توکل به خداوند امیدواریم در سایه همکاری اهل فکر و فرهنگ و رسانه و حمایتهای مادی و معنوی مردم شریف استان و مسئولان دلسوز و فرهنگ دوست بتوانیم با گام نخست، این راه نرفته را هموار نماییم و در آیندهای نزدیک شاهد انتشار «روزنامههایی» چند و متنوع در استان باشیم. چرا که استان هم استحقاق چندین روزنامه را دارد و هم شایسته آن است. همچنین شایسته است با حمایتهای کارساز مسئولان فرهنگی و اجرایی استان و از میان برداشتن موانع سر راه، نشریه هایی تخصصی ( اقتصادی، سیاسی، ادبی، علمی، هنری، تاریخی، نظامی و ...) در این استان انتشاریابد تا بیشتر موجب سرافرازی اهالی این خطه گردد. / مصطفی قلیزاده علیار
منبع: روزنامه آراز آذربایجان ( مورخ 4 مهر ماه 1390 - ارومیه‘ پیش شماره اول)