اینجا ترکیه است، صدای جمهوری اسلامی ایران!
یادداشت های سفر به ترکیه – 5
مصطفی قلیزاده علیار
دوستان فیض طلب
شب رفتیم به اتاقهامان. من به هوای اینکه از لپ تاب یکی دو تا از همسفران استفاده کنم و سری به اینترنت بزنم، به اتاق ایشان رفتم، ولی اتاق شلوغ بود و همسفران محترم به سی دی عزاداری ماه محرم تماشا می کردند،
گفتم من می توانم از دستگاه شما چند دقیقه ای استفاده کنم، گفتند: نه، ما از این لحظات شب دوم محرم فیض می بریم و ثواب می طلبیم، نمی توانیم دستگاه را در اختیار شما بگذاریم که استفاده کنید و از اخبار و اطلاعات خبری روز آگاه شوید...
خلاصه حرف این آقایان حاجی و مشهدی و کربلایی و روضه خوان سید الشهدا (ع) و دوستدار محرم و از حرفها و ادعاها، این بود که: برو فکری به حال خودت بکن، مزاحم فیض یابی ما نشو، ما خلوتی داریم با خویشتن! همین.
البته باز هم ناز شصت غیرت سرکار خانم اسمی که گفت لپ تاب من در اتاقم است و می توانم در اختیار شما بگذارم ... تشکر کردم و گفتم: ممنون از لطف شما.
اردوغان در مصر
برگشتم به اتاق. ساعت 30/11 شب به وقت ایران بود. ابراهیم آقازاده روی تختخوابش داشت چیزی می نوشت. من هم نشستم پای تماشای شبکه T.R.T تلویزیون ترکیه. نوبت پخش اخبار بود. گزارش سفر امروز رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه به مصر به صورت زنده و مستقیم پخش می شد....
لطفاً بقیه این نوشته و متن کامل قسمت 5 از یادداشت های سفر به ترکیه (اینجا ترکیه است، صدای جمهوری اسلامی ایران) را که در شماره 29 دو هفته نامه «دنیز» در تاریخ 21/11/91 در ارومیه چاپ شده، در سایت دنیزنیوز بخوانید: www.daniznews.ir
اینجا ترکیه است، صدای جمهوری اسلامی ایران!
یادداشت های سفر به ترکیه - 4
نوشته: مصطفی قلیزاده علیار
دانشگاه »ابراهیم چچن« شهر آغری
شنبه 27 آبان، ساعت 11 به وقت ایران به دانشگاه ابراهیم چچن بردندمان. اولین دور سمینار حدود ساعت 40/11 در یکی از سالن های طبقه سوم دانشکده ادبیات شروع شد. خانمی برنامه را آغاز کرد با عرض خیر مقدم. آقایی هم به فارسی ترجمه می کرد، ظاهراً مترجم کنسولگری ترکیه در ارومیه بود.
دکتر محمد تکین (مِحمِت تکین) آرسالان استاندار آغری پشت تریبون قرار گرفت و خیر مقدم گفت به ما مهمانان ایرانی و کمی هم از گذشته تاریخی شهر آغری بیان کرد: » شهر آغری در طول تاریخ مهد تمدن و فرهنگ بوده، چهار صد سال است که در مرز ارتباطی ترکیه با ایران واقع شده و هیچ تغییری نکرده است و سه دروازه رسمی گمرکی با کشور دوست و همسایه ایران دارد: وان، بازرگان و ارض روم.«
آماری از روابط اقتصادی و مبادلاتی با ایران ارائه کرد که نشان می داد حجم تجارت و ارتباط اقتصادی ترکیه و ایران از سال 2001 تا 2011 مدام در حال رشد بوده و به 16 میلیارد دلار در حال حاضر رسیده است و ...
حوصله نداشتم آمار خشک خبری را یادداشت نمایم. البته همان روز خبر سمینار و مطالب اصلی و مهم طرفین در سایت ها منتشر شد (سایت استانداری آذربایجان غربی، دنیزنیوز، مهر و ...)
محمد تکین قرار و مدارهای سمینارها و دیدارهای رسمی پیشین را هم یادآور شد: »افتتاح شعبه بانک ملت ایران در آغری، ایجاد خط راه آهن بین نخجوان - قارص؛ خط هوایی قارص – ارومیه؛ احداث شهرک مشترک تجاری؛ گشایش مرز زمینی ایقدیر و ...«
استاندار آغری دوستانه تأکید کرد که: »نباید در امور همکاری بین دو کشور سهل انگاری کنیم یا کارها را سخت بگیریم.«
این حرف او البته بسیار ارزشمند بود و لابد پیامی داشت قابل توجه مسئولان ما! و در پایان سخنانش خطاب به ما مهمانان ایرانی – شیعه خود، فرارسیدن ماه محرم را تبریک گفت!!
به هر حال، جناب دیزج نژاد معاون برنامه ریزی استاندار آذربایجان غربی، پس از محمد تکین آرسالان، پشت تریبون دعوت شد و شروع کرد:» بسم الله الرحمن الرحیم ... با سلام، قبل از آغاز سخن، فرا رسیدن ماه محرم و ایام شهادت امام حسین (ع) و یارانش را به همه شما عزیزان تسلیت می گویم!
این حرف آقای دیزج نژاد اولین حرفی بود که صدای جمهوری اسلامی را در سفر هیئت ایرانی انعکاس داد با رنگ محرم و روح عاشورا و تبرک به نام مقدس شهید قدسی حضرت حسین بن علی (ع)
بلا فاصله در همان جا که نشسته بودم، گفتم:«اینجا ترکیه است، صدای جمهوری اسلامی ایران!»
ادامه (متن کامل) یادداشت را در سایت دنیزنیوز (www.daniznews.ir) و نشریه «دنیز»، شماره 28- مورخ 11/11/91 بخوانید
اینجا ترکیه است، صدای جمهوری اسلامی ایران!
یادداشت های سفر به ترکیه - 3
مصطفی قلیزاده علیار
شنبه 27 آبان 91
نمازخانه مهمانسرای پلیس آغری در وقت نماز صبح به طور نسبی مشتری خوبی داشت، هم اغلب همسفران ما در آن دوگانه ای به درگاه یگانه گذاردند با سر و صدای مألوف مشتری جلب کنی! و هم خود نفرات مهمانسرا که تک و توکی می آمدند، دست بسته و آرام نمازشان را می خواندند و دستی به آسمان برداشته ... و می رفتند.
سر میز مقامات
قرار صبحانه ساعت 8 به وقت ترکیه - 30/9 به وقت ایران بود در رستوران طبقه همکف مهمانسرا. قبل از آن من و ابراهیم آقازاده در محیط مهمانسرا قدم زدیم. آفتاب همه جا را روشن کرده و کاملا بالا آمده بود ولی هنوز هوای سرد پوست آدم را می کند. نفس ها در هوا پیدا بود و دهها پلیس با بیش از ده دوازده خودرو در جلو مهمانسرا همینطوری می پلکیدند و نشان می داد که انگار کاری مهمی در شرف انجام است!... بعد معلوم شد که استاندار آغری می آید تا با مقامات ایرانی ما صبحانه کاری بخورند!
ما همانطور که قدم می زدیم مقام تشریفات گفت: بفرمایید حاج آقا، بفرمایید برای صرف صبحانه، همه چیز آماده است، لطفاً بفرمایید... خلاصه ما دو نفر هم بی هیچ تعارفی تپیدیم تو و با رعایت آداب و ارکان نشستیم سر میز بزرگ بیضی شکل در وسط رستوران، که آماده و پربود از انواع اغذیه، نان و تخم مرغ و شکر و نان روغنی و پنیر و کره ... اما من مشکوک شدم که آیا این میز واقعاً برای ما چیده شده؟! .... لطفاً متن کامل یادداشت های سفر به ترکیه - قسمت سوم را در دو هفته نامه «دنیز» شماره 27 مورخ 18/10/91 و یا در سایت « دنیزنیوز» ( www.daniznews.ir ) بخوانید
اینجا ترکیه است، صدای جمهوری اسلامی ایران!
یادداشت های سفر به ترکیه
بخش دوم
مصطفی قلیزاده علیار
امکانات داخل اتاقها
برگردیم به داخل اتاقهای مهمانسرای پلیس آغری؛ تلویزیون رنگی کوچکی بود با کانال های متعدد و همه جور فیلم و تبلیغات و برنامه های متنوع از اخلاقی و دینی و سکسی و نیمه سکسی و خانوادگی و سیاسی و اخبار و اجتماعی و خوب و بد و بنجل و وطنی و غربی و شرقی و مسجد و میخانه و ... و اغلب مزخرف که ایرانی جماعت در داخل ایران با دستگاه و دیش و ماهواره و هزار دوز و کلک دیگر و با هزار ترس و لرز، آنها را تماشا می کنند، اما آن شب ما به راحتی دیدیم در اتاق 218، بی هیچ اضطراب و پنهانکاری و ترس از مأموران انتظامی وغیره.
حمام هم آب گرمش البته بی هیچ معطلی می آمد هر چند در آن دو شبانه روز ما دو نفر اصلاً استحمام نکردیم نه من و نه آقازاده. توالت داخل اتاق ها فرنگی بود که آقازاده به هیچ وجهی از وجوه و تحت هیچ شرایطی، به آن داخل نشد و عند الضروره یک راست به طبقه اول و حوزه سنتی می رفت! ... من اما اغلب اوقات در همان فرنگی داخل اتاق رفع و رجوع می کردم، با رعایت تمام موازین شرعی و اصول بهداشتی مثلاً!...
یک موضوع دیگر هم برای من و دیگر همسفران توالت سنتی - ایرانی این مهمانسرای دولتی ترکیه خنده دار و خاطره انگیز بود و آن اینکه در این توالت سنتی آفتابه و شیلنگ وجود نداشت، یک پارچ آب کوچک پلاستیکی گذاشته بودند که به اندازه یک لیوان آبخوری ظرفیت داشت! حالا با آن کجایت را می توانی پاک کنی؟!... لذا همه همسفران محترم در آن دو روز دلشان برای آفتابه های خانگی ده پانزده سال پیش لک زده بود، بعضی ها هم می گفتند کاش یک متر شیلنگ با خود می آوردیم ... گرچه در ادارات ما هنوز هم این آفتابه حضور دارد، برای نمونه نمی دانم راهتان به استانداری استان خودمان افتاده یا نه! ...
در دستشویی های مهمانسرای پلیس آینه های بزرگ دیواری نصب کرده بودند، مایع دستشویی هم به حد کافی بود و هم یک خروار دستمال کاغذی ضخیم گذاشته بودند تا دلت بخواهد.
از یخچال و مواد رنگارنگ پذیرایی که معمولاً در هتل های ما – مخصوصاً برای مهمانان خارجی - هست، خبری نبود، حتی آب معدنی و دستمال کاغذی و دیگر لوازم ضروری هم نگذاشته بودند! احتمالاً دستمال کاغذی اتاق ها را هم در همان توالت ها و دستشویی های عمومی سنتی انبار کرده بودند...
دومین حال گیری
این که در بعضی اتاقها یخچال و اسباب پذیرایی نبود یا بعضی اتاقها یخچال داشتند اما در داخلشان باد می وزید یعنی که خالی خالی بود و از مهمانان ارجمندی چون ما شرمنده بودند! برای ما غیر مدیران چندان مسأله ای نبود، اما برای مدیر کل ها و فرمانداران همسفر ما مسأله ای شده بود واقعاً! چرا که این بندگان خدا وقتی مهمانانی رسمی و دولتی از ترکیه وارد می شود، هم بهترین هتل شهر و دیارشان را در اختیار آنان می گذارند و هم پذیرایی های سانتی مانتال و فانتزی و اسراف آمیز از جیب بیت المال مسلمین و غیر مسلمین شهر و دیارشان سخاوتمندانه حاتم بخشی می کنند ... (خودشان در آنجا می می گفتند البته) اما حالا که این برخورد خفت آور طرف مقابل را می دیدند، حساب دستشان آمده بود که « ای دل غافل! تا حال عجب اشتباهی کرده ایم ها، انگار واقعاً حساب، حساب است و کاکا برادر!»!...
لطفاً بقیه مطلب را در سایت دنیز نیوز ( www.daniznews.ir) بخوانید
گلمیشم «یحیی کمال» اؤلکه سینه ...
بله، با این مصراع استاد شهریار - رحمه الله علیه - اشاره می کنم که دو روز ( 27 و 28 آبان 91) در همراهی تنی چند از همکاران رسانه ای در شهر «آغری» ترکیه بودم اما درست مثل شهریار در خیال خود در ترکیه بودم! نه شهری دیدیم، نه شهروندی و نه جغرافیایی از دیار شاعران بزرگی مثل یحیی کمال و محمد عاکف و ... در معیت یک گروه کاری ( چهارمین اجلاس همکاریهای استانداران مرزی ایران و ترکیه) اینور و آنور دویدیم - کاملاً بیخود و بی جا- و خسته و کوفته با آنها بازآمدیم، شب رفتیم و شب برگشتیم و حتی نشد که یک لحظه عظمت و هیبت افسانه ای و حیرت انگیز قله سر به آسمان کشیده «آغری» مشهور به آرارات را ببینیم، در تارکی از دامنه اش گذشتیم یاد این بیت مشهور افتادم که:
افسوس کی یاریم گئجه گلدی، گئجه گئتدی هئچ بیلمدیم عمروم ئجه گلدی، نئجه گئتدی!
گزارش این سفر بیخود و بیجا را و ایضاً تأمّلاتم را اگر خدا بخواهد به زودی می نویسم. یا علی!