دو شعر از
«آیدا مجید آبادی»
(شاعره روشندل ارومیه ای)
1 ) اتفاقی نیفتاده است!
بگذار سیگارت لب پنجره بماند
و عروسک ها روی تخت
و گل های خشک شده روی میز
خودم را به هم ریختی
با اتاقم کاری نداشته باش!
زیاد جدی نگیر!
اتفاقی که نیفتاده
اگر می افتاد
صدایش را می شنیدیم
داریم جدا می شویم
فقط همین!
سعی کن که دست هایت
لای زیپ چمدانت گیر نکند!
و من هم سعی می کنم
وقتی که رفتی
هیچ اتفاقی نیفتد
که صدایش برت گرداند
دستگیره را که بچرخانی
همه چیز پشت سرت می ماند
همه چیز
حتی من
و این در چوبی زرد رنگ
می شود دیروز تو
و همیشه ی ...
2) به پای تو
بگذار کمی به پای تو
زیر باران قدم بزنم
شاید دیگر هیچ وقت
باران نبارید
و یا من
پای رفتن تو را نداشتم!
کاش می شد فقط یک بار
فقط یک بار دیگر بیایی!
سکوت در سکوت هم بدهیم
و زندگی را
با یک فنجان قهوه
یک فنجان قهوه ی تلخ
سر بکشیم
شاید آن موقع
اگر هم رفتی
دیگر بتوانم
بدون اینکه زنده باشم
زندگی کنم!
دو شعر از سمیه محسنی - ارومیه
1) زمزمه پاهایت رفتن را زمزمه می کنند دستانت در روحم تنیده معمای تو دیوانه ام می کند. 2) تکرار آنقدر در تن و روحمان عاشقانه تکرار شدیم و تکرار شدیم و تکرار که شدیم خودمان تنها؛ و من همچون مادری که در چشم به راه ماندن فرزندش جان سپرده.
حماسه 9 دی ماه در شعر شاعران
دنیزنیوز: حماسه مردمی 9 دی ماه 88 در شعر شاعران متعهد هم انعکاسی شورانگیز و شکوهمند داشته است. برای نمونه دو شعر را می خوانیم:
فصل زخم
سید حیدر علی آران (هامون)
و بهانه ... و بهانه،
و بها ... نه!
و به عشق سلامی دوباره دادیم
و عاشقانه های مان را
غزل غزل سرودیم
در دفتر جاودان انقلاب
و در زمستان پنجاه وهفت، ریشه زدیم
بر تربت پاک ایران زمین
و بهار را به زمستان
به شکوفه نشاندیم.
و عاشقانه دست بیعت نهادیم
در دست امام شهیدان
وتاریخ را دوباره نوشتند شاهدان
آن شاهدان همیشه تاریخ
با یاری ولی فقیه عزیزمان
آنگاه ما را
به هشت فصل زخم سرخ
نشاندند کوفیان
اما این سبز و سرخ و سفید که بیرق پیروزی
در دست عاشقان ولایت
«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»
تا چشم فتنه برون آید
و درآمد چشم های فتنه گران
هشتاد و هشت بار
در نُهم دی ماه
در سوز سوز گل سرما
خورشید انقلاب از فجر نور
یخ های جور و ستم را
نابود کرده
و خواهد کرد.
زیرا، ما از قبیله ی نوریم
ما از قبیله ی فجریم
ما از قبیله ی فتحیم
این بوف های فتنه گر شب جو
هرگز
خورشید را به باورشان
راه نیست، نیست...
آری، نیست.
حماسه نُهم دی ماه
علی محمدیان «مسافر»
جلوه فصل زمستان چو نمایان گردید
نُهِ دی ماه در این فصل درخشان گردید
عشق و آزادی و ایمان به خدا چون نوری
روشنی بخش ره ملت ایران گردید
از دلارائی و ایثار ز جان و زر و مال
بس حماسه که هویدا ز دلیران گردید
آتش کبر و حسادت و فریبنده گری
درس اشرار و اراذل بر شیطان گردید
باری از وسوسه ی زشت شیاطین صفتان
دین و آیین ولا مورد بهتان گردید
حشمت دین و بقای وطن و غربت خلق
جاودان از نسب شاه شهیدان باشد
معنی »نصر من الله« و ندای تکبیر
در فراسوی زمان ناطق قرآن گردید
آخر از وحدت و فرمان رسای رهبر
لشکر فتنه و اشرار گریزان گردید
آتش فتنه چو خاموش شد از وحدت خلق
خانه فتنه گران یکسره ویران گردید
نُهِ دی ماه چو شد ثبت به تاریخ ، همان
پرچم سرخ ولا فاتح میدان گردید.
گای کئچدی
اکبر حمیدی علیار
گلدی دئپرم، گونوموز گونبه-گون آخ-وای کئچدی
چئورهمیزدن دلیسوو هوی کئچدی، های کئچدی
بیرینین آرزیسی قویلاندی قارا تورپاقدا
بیرینینسه امهیی اولدو بوتون زای کئچدی
بیری چیرپیندی، دؤیوندو آناوای سؤیلرکن
بیری اؤز کؤرپهسینه اوخشادی لایلای کئچدی
بیری چیخدی دئدی هئچ قورخمایین، ایشلر دوزهلر
اوبیری سؤیلهدی خوش گونلرینیز دای کئچدی..
بیری یئردن گلیبن باخدی دا جان یاندیردی
بیری گؤیدن بیز اوچون ائیلهدی بایبای کئچدی
جوربه-جور نیّتایله تاپدالانان یوللاردان
هم دلی، همده عاغیللی، همی ده خای کئچدی
اؤلکهنین هر طرفیندن گلهلی یاردیملار
بئشینه چاتماسا دا دؤردونه پای-پای کئچدی
موشگولو چؤزمک اوچون، کللهلرین یوردوندا
بوللو-بوللو جلسه اولدو، قورولتای کئچدی
دئدیلر بیر آیا ائولر تیکیلیر، غم چکمین
ائو تیکیلمیبسه نه وار کی، هله دؤرد آی کئچدی!
هله قیش، شاختا، بوران، سرت شپهلر کئچمهسه ده
تیتره تیر-تیر چادیر ایچره بئله وارسای*، کئچدی!
بوردان «علیار» کئچر اولسان گؤزونو یوم سن ده
قوی دئسینلر نه قشهح(قشنگ) گای گلدی گای کئچدی!..
24/9/91
* وارسای : فرض ائله
منبع: وبلاگ اکبر حمیدی علیار
کربلاده
ولی قاراخان - نخجوان
کؤنول باغچام خزان اولدو
حسّیم، دویغوم تمام سولدو
چشمیم فرات قانلا دولدو
کربلاده، کربلاده.
زینب سالیب باشا قارا
اورک قولدو آه و زارا
کسیک بدن، باش آوارا
کربلاده، کربلاده.
توز بورویوب چؤل، یول لاری
تیلیت قاندی آت یال لاری
عباسیمین یوخ قول لاری
کربلاده، کربلاده.
فیرتینادیر غمین، آغین
رباب، قالدی بوش قوجاغین
بوغازیندا اوخ قونداغین
کربلاده، کربلاده.
ظالیم فلک دئیل ناشی
جیدادادیر حسین باشی
باسدیراجاق کیملر نعشی
کربلاده، کربلاده؟