شیعه شدن انیشتین، افسانه یا واقعیت؟!
در برخی سایت ها و مطبوعات مطلبی به این مضمون نقل شده و مدام هم نقل می شود که دانشمند و فیزیکدان معروف آلبرت انیشتین به دست زعیم بزرگ شیعه مرحوم آیت الله بروجردی شیعه شده بود یا اینکه مکتب تشیع را قبول کرده بود.
من کاری به صحت و سقم این مطلب ندارم، منکر آن هم نیستم و اگر چنین واقعیتی رخ داده باشد، واقعاً مایه مباهات ما شیعیان است. اما بنده به عنوان یک مسلمان و شیعه اثنی عشری، چنین ادعایی را دور از منطق می بینم. بنابر این از نشر دهندگان این مطلب و امثال آن سؤال می کنم که اولاً آن دو شخصیت بزرگ و مشهور ( آیت الله بروجردی و انیشتین) کجا همدیگر را ملاقات کردند که این یکی به دست آن یکی شیعه شد؟ ثانیاً دانشمندی تجربی مثل انیشتین که در غرب و دور از دسترسی به معارف اسلام می زیست و سرش به کار خودش مشغول بود، مگر چند سال و چه مقدار با معارف اسلام و قرآن و اهل بیت (ع) آشنا شده بود که به همین سادگی شیعه شد؟ آن به دست آیت الله بروجردی که هرگز همدیگر را ندیده اند! لطفاً نشر دهندگان این مطلب اصلاً عصبانی و ناراحت نشوند و اگر ممکن است به سؤال بنده پاسخ دهند که آیا واقعاً به نظر شما این ادعا به همین سادگی قابل قبول است؟
البته ممکن است انیشتین از علاقمندان آیت الله بروجردی بوده یا به ایشان احترام خاص قایل می شد مثل خیلی از غیر مسلمانان دیگر؛ یا با ایشان ارتباط غیر مستقیم و حتی مکاتبه داشته باشد، اما آیا این احترام و علاقمندی و ارتباط ، به معنی شیعه شدن اوست؟ آن هم به دست آن مرجع بزرگ که هیچ ملاقاتی بین آن اتفاق نیفتاده؟!
می خواهم بگویم که هر حرف و ادعایی باید منطق خود را داشته باشد. ادعای فوق چندان منطبق با منطق نیست. اگر چنین واقعیتی هم در کار بوده، به نظر می رسد راویان آن نمی توانند آن را به صورت منطقی نقل و بیان کنند و به شکل قابل قبولی ارائه دهند. به ظاهر غیر منطقی و عامیانه می نماید.
لبیک اللهم لبیک، لا شریک لک لبیک
سلام دوستان عزیز،ان شاءالله مرداد ماه خوبی داشته باشید. در این دو هفته در حضورتان نبودم، نائب الزیاره بودم از طرف همه شما عزیزان در مکه و مدینه و بقیع ( عُمره مُفرده، یا به قول معروف در بین مردم: حج عمره). ببخشید اگر بدون خدا حافظی رفتم و بدون طلب حلالیت...؛ خدا قسمت همگان بکند، واقعاً سفر خوبی است و عالمی دارد. یادداشتهایی را به عنوان سوغات سر زمین وحی و نبوت و قرآن وحج و عمره نوشته ام که اگر توفیقی باشد گاهداری بخشهایی از آنها را تقدیم شما خواهم کرد.
لبیک اللهم لبیک، لا شریک لک لبیک؛ انّ الحمدَ و النعمه لک والمُک، لا شریک لک لبیک.
پیامبر، چرا از حجاز ؟!
به نظر می رسد اگر حضرت محمد – ص – به جای حجاز آن روز که اثری از تمدن و تفکر و فرهنگ مقبول انسانی در آن گزارش نشده، از جای دیگری مبعوث می شد، بیماردلان – به ویژه در عصر ما – بیشتر به شک و تردید می افتادند و شیطان دلهای مریضشان را بیشتر وسوسه می کرد. برای مثال اگر آن آخرین و کامل ترین پیامبر خدا از یونان ظهور می کرد یا از ایران یا از هند، که بالاخره برای خود تمدنی دیرینه و دیرپا و تأثیرگذار در دنیا داشتند و یا از جاهای دیگری مشابه این ممالک متمدن باستانی؛ بیماردلانی مثل میرزا فتحعلی آخونداف، یا سلمان رشدی، یا کسانی که اخیراً در بوق و کرنای خزعبلاتی مثل «تجربه نبوی» و از این قبیل مزخرفات می دمند، قطعاً می گفتند که از این قبیل کشورها خداوندگاران بیشمار دانش و اندیشه و الهام و معنویت و عرفان و هنر، همچون افلاطون و فلوطین و سقراط و ارسطو بودا و ابن مقـفـع و ابن سینا و زکریای رازی و بیرونی و ابوسعید و مولانا و ملا صدرا و .... ظهور کرده اند، این ( وجود مقدس رسول اکرم) هم یکی از ایشان.
اما ظهور آن حضرت از سر زمین حجاز و شهر مکه با شعار توحید و دعوت به دانش و صلح و قانون و عدالت و برادری و پاکی و با آوردن جامع ترین مجموعه وحیانی همه خوبی ها و عظمتها یعنی قرآن کریم در آن شرایط اجتماعی وحشت آور و گستردگی جهل و نادانی و بت پرستی و دخترکشی و فقر اقتصادی و فکری و جنگ و خونریزی و بی قانونی و هزاران بدبختی دیگر؛ خود دلیل بارزی است که محمد (ص) بی هیچ شکی پیامبری بزرگ از سوی خداست. همین.
خب، این هم یک دلیل بر نبوت آن حضرت، یعنی دلالت اجتماعی و شرایط مکانی. گرچه یک دلیل ابتدایی، اما واقعی است برای صاحبان دلهای سالم، البته با لحاظ اینکه قطعی ترین دلیل نبوت حضرت محمد – ص- و بزرگترین و جاودانه ترین معجزه ایشان، به یقین قرآن است.
حاشیه بر «ارباب»
بعضی از دوستان بر نوشته « آیا امام حسین ارباب است؟» حاشیه زده و به اینجانب پیام فرستاده بودند که:
«این القاب فقط استفاده از صفت مبالغه در بین ایرانیان است.وگوینده وشنونده به بار جمله آگاهی کامل دارند.»
عرض شود سخن ما این بود که چرا یک کلمه که در قرآن مکرر در معنای ضد الله به کار رفته، برداشته به صورت لقب برای مقدس ترین قربانی قرآن و مدافع اسلام یعنی امام حسین (ع) درآورده ایم؟ آیا کلمه دیگری نبود؟ اصلا بحث ایران و توران و عرب و عجم نیست، بحث قرآن و امام حسین است، هر دو مقدس و الهی اند و کلمه ارباب از نظر قرآن و مکتب امام حسین و در نزد همه مسلمانان تابع قرآن، مفهوم ضد خدایی دارد و این دو با هم نا مناسب است؟ تازه در ایران ما هم واژه ارباب در طول تاریخ به مفهوم مالک زورگو و ثروتمند مغرور در ذهنیت مردم ما بوده است، حتی یک در صد هم بار مثبت ندارد. آیا امام حسین با اربابان مشابهت و مناسبتی داشته؟ امام حسین (ع) ولی الله و امام الناس بود نه ارباب مردم . القاب آن حضرت در داعیه معتبره و احادیث اهل بیت (ع) آمده است. اصلاً بر اساس کدام دلیل این لقب را به امام حسین داده اند؟ هان؟ کدام دلیل عقلی و نقلی؟
وآنگهی، به گفته یکی از دوستان از کجا معلوم که اطلاق لقب نامناسب ارباب بر امام حسین (ع) از سوی دشمنان شیعه (وهابیت) و ایضاً نقشه کشی عوامل انگلیس با مقاصد سیاسی نبوده باشد؟ اما چون عوام قادر به تشخیص نیست، و این کلمه بر ذوق عوامی اش مزه می کند، مدام آب بر آسیاب دشمنان اهل بیت می ریزد و شیعه را بد معرفی می کند و بر تحریفات دامن می زند و البته دشمنان هم پشت پرده بر ضد امام حسین فعالیت می کنند.
یک حرف مزخرف از سعودیهای وهابی یادم افتاد. آنها آمده اند خیابان کنار مسد الحرام را «خیابان ابی لهب» گذاشته اند! وقتی به می گوییم که پس چرا ابی لهب؟ مگر نمی دانید که خدا در قرآن ابی لهب را لعن کرده که: «تبّت یدا ابی لهبٍ و تبَّ»؟ می گویند: ما عربیم کاری نداریم که این واژه در قرآن چه استعمالی دارد و ابی لهب چه کرده! او از شخصیتهای تاریخ عرب بوده هر بار منفی دارد، ما عربها به عرب بودن او نظر داریم نه منفی بودنش!!
حرف آن دوست ما مرا به یاد این حرف عرب وهابی انداخت. خلاصه آقاجان، کلمه ارباب عربی است و در قرآن ما مسلمانان به صورت منفی و ضد توحید به کار رفته و مناسب هیچ مسلمانی نیست، کجا مانده وجود مقدس امام حسین (ع). شما در هر مفهومی به کار برید منفی و ضد الله است. بماند اینکه چه کسی و کی برای اولین بار این کلمه منفور را به امام حسین نسبت داد و با نقشه چه کسانی بود و عوام هم قبول کرد. اگر از ما قبول نمی کنید و بی غرض هستید و خودتان هم اهل نظر نیستید، از عمای بزرگ شیعه و مراجع معظم تقلید بپرسید.
آیا امام حسین (ع) ارباب است؟!
جسارت نباشد به هیچ بزرگواری. ما ارادتمند مریدان حضرت سید الشهدا امام حسین (ع) هستیم. اما چرا بعضی ها اصرار دارند کلمه «ارباب» را به عنوان لقب برای آن حضرت به کار برند و هر چه عالمان دین و اهل نظر توصیه می کنند که به خاطر امام حسین (ع) هم شده، از خیر این لقب نامناسب بگذرید، گوششان بدهکار نیست که نیست. من بحث علمی و دینی و اخلاقی نمی کنم. فقط از دلدادگان آگاه و مخلص امام حسین می خواهم به این نکته توجه کنند که برخی از کلمات در قرآن، ضد خدا و مخالف « الله» به کار رفته، از جمله: فرعون، طاغوت و ارباب. آری کلمه ارباب (جمع ربّ) اغلب در مقابل الله و به معنی عنصر ضد خدا در قرآن آمده است، اگر کسی باور نمی کند، لطفاً به آیاتی که واژه ی «ارباب» در آنها هست، نگاه کند. مثلاً : « مُن دونُ الله ارباباً» و « أاربابٌ متفرقون خیرٌ اَم الله؟» و ... هیئتی های متدین که به شأن ائمه (ع) احترام می گذارند و به روز آخرت و سؤال و جواب معتقدند، از باب احتیاط هم شده، بهتر است از عالم محلشان و یا از فقها و مفسران قرآن و مراجع معظم تقلید سؤال کنند. بالاخره لقب دادن به حضرات معصومین (ع) هم مسؤلیت شرعی دارد. متأسفانه در چند سال اخیر برخی از هیئتی های عوام بی سواد بی منطق، روی منطق خاص عوامانه خود اصرار دارند که امام حسین(ع) را ارباب خود بنامند! حالا آیا برای امام حسین(ع) لقبی مناسب پیدا نمی کنند که یک کلمه ضد خدایی را انتخاب کرده اند؟ واقعاً قحطی لقب است؟! چه شده القاب زیبایی مثل سید الشهدا، سالار شهیدان، سرور شهیدان، ابا عبدالله و .. .؟ البته در هیئتیهای عزاداری انسانهای منطقی و فهیمی هم پیدا می شوند و اغلب متدین و محتاطند؛ پس چرا به این قبیل تحریفهای عوامانه ی خنده دار و دور از فرهنگ حسینی راه داده می شود؟!... الله اعلم!
باری؛
گر نیاید به گوش رغبت کس
بر رسولان پیام باشد و بس!
فردای قیامت نگویند ما نمی دانستیم و کسی هم به ما نگفت. والسلام علی من اتبع الهدی.