شکفتن
برگ درختان سبز،
آمدنت را
به رنگ حیات
مژده میدهند
و در توالی فصلهای رویش
راز بهاریات را
به لهجه شکوفهها ترنم میکنند؛
گلهای عالم معطرند به نام تو
و شکفتن نام دیگر توست
یا محمد!
مصطفی قلیزاده علیار
باکو 10 یادداشتهای سفر باکو بخش پنجم و پایانی مصطفی قلیزاده علیار خارج از همایش باکو صبح روز سه شنبه که از فرودگاه به سفارت رفتیم کیف¬مان را در سوئیت گذاشتیم و بعد از سلام و علیک با یکی از همکاران محترم سفارت، بیرون زدیم. آقای محمدامین رضازاده رفت به دنبال کاری که در دانشگاه دولتی باکو داشت و من و آقای رمضانی هم به دیدن حاج مصطفی مایل-اوغلو (علی¬یف) فرزند شاعر معروف مرحوم حاج مایل (1935- 1999) در انستیتو نسخ خطی آکادمی ملی علوم آذربایجان – در همان نزدیکی سفارت - رفتیم و ناهار هم مهمان حاجی شدیم! حاج مصطفی از دوستان دانشور و قدیمی ماست. ایشان چندین کتاب تحقیقی را در زمینه ادبیات کلاسیک آذربایجان تصحیح و منتشر کرده از جمله دیوان پدرش حاج مایل، دیوان هاشم بیگ ثاقب، دیوان حسین نادم نخجوانی و ... امروز هم روز خوبی بود. این از دو روز قبل از همایش در باکو. اما آن یک روز آخر یعنی دوشنبه 14 مهر، من و آقای رمضانی مانده بودیم و آقای رضازاده یکشنبه شب بعد از بازگشت از قَبَله به تهران پرواز کرد. من صبح دوشنبه اتاق هتل را تحویل دادم با دوست و هم¬ولایتی قدیمی جناب «گِرمان» حسین¬اف هم¬قدم شدم. «گِرمان» شاعر و نویسنده و هنرمند و مؤلف چندین کتاب و متولد 1962 شهر آغدام مرکز منطقه «قره¬باغ» است که از بیست سال پیش در اشغال ارامنه قرار دارد نام پدرش «علی» بوده است. اما داستان همولایتی بودن من و گِرمان از این قرار است که پدر بزرگ و مادر بزرگ پدری گرمان (اَلماسخان و سِحران خانم، والدین علی) در اصل اهل روستای ما «علیار» در نزدیکی شهرستان ورزقان استان آذربایجان شرقی) بوده¬اند و در سال 1917 به شهر آغدام مهاجرت کرده و آنجا ساکن شده بودند. الماسخان در جنگ جهانی دوم به جبهه رفته و دیگر بازنگشته و اثری هم از او به دست نیامده. اهالی آغدام او و خانواده¬اش را می¬شناسند. منبع: سایت «دنیزنیوز» (Daniznews.ir) و هفته نامه «دنیز» شماره 62 - تاریخ نشر: 23 آذر 1393 |
باکو 10 یادداشتهای سفر باکو بخش چهارم مصطفی قلیزاده علیار در شهر شَکی بعد از کلیسا به شهر تاریخی و زیبا و جنگلی «شَکی» بردندمان. حدود یک ساعت راه است با ماشین. شهر «شکی» از شهرهای مهم تاریخی آذربایجان است شهری بسیار آرام و با بافت قدیمی زیبا و تمیز، با آثار و بناهای مربوط به سیصد سال پیش. ابتدا به ساختمان معروف «خان سارایی» (سرای خان، دربار خان) رفتیم که «چلبیخان» در سال 1878 آن را بنا کرده و بعد از او پسرش «حسین خان» متخلص به «مشتاق» که شاعر و جوان هم بوده حدود 20 – 22 ساله به جای پدر نشسته و حدود 20 سال خانخانی کرده و در چهل و چند سالگی به دست عمویش ابراهیم خان ظاهراً کشته شده. بنای بزرگ و دیدنی «سرای خان» در شمالیترین نقطه مرتفع شهر واقع است. احتمالاً عکسها و فیلم مستند این بنا را دیده باشید و مطالب افسانهای که سرگذشت تاریخی همین دربار خانی و شهر شکی و حمله لشکر نادر شاه و حوادث عجیب و غریبی که نقل میکنند، شاید چیزهایی شنیده باشید که انصافاً شنیدنی است!... نام این شهر در ادبیات آذربایجان و بایاتیها هم آمده: عزیزینم قاراباغ/ شکی، شیروان، قاراباغ/ عالم جنته دؤنسه/ یاددان چیخماز قاراباغ... من از رهگذر همین ادبیات، همیشه آرزو میکردم شهر شکی را ببینم. ساختمان دو طبقهای با اتاقهای تو در تو و تمام دیوارها و سقفها منقش به نقش و نگارهای رنگی و اشعار، با پنجرههای مشبک چوبی اُرُسی. راهنمای ساختمان خانمی مسن و پرحوصلهای بود به نام «بهار خانم» که با آب و تاب تمام همه چیز را توضیح میداد چنان که گفتی خودش معاصر حسین خان مشتاق بوده و همه آن حکایات را به چشم دیده!... در حیاط بزرگ دربار خان پذیرایی مفصلی کردند با چایی و لیمو و کیک و شیرینی و آجیل. بعد رفتیم به ساختمان معروف قدیمی «کاروانسرا»، که آدم را به حال و هوای حوادث برخی فیلمهای مربوط به دوره قاجار – مثلاً تبریز در مه، روزگار قریب، روزی روزگاری و ...- میبرد و حس غریبی در دلت برمیانگیخت؛ آخر ما و نسل ما که کاروانسرا ندیدهایم، فقط از گذشتهها حکایتهایی شنیدهایم و در فیلم و سریالها چیزهایی باربط و بیربط دیدهایم. کاروانسرا حیاتی بزرگ دارد با اتاقهایی در اطراف. در حیاط بساط خبرنگاران خبرگزاری «آذرتاج» (خبرگزاری رسمی جمهوری آذربایجان، شبیه ایرنا در ایران) مستقر بود و با مهمانان گفتگو میکردند. آقای رمضانی مرا به آنان نشان داد و گفت اگر خواستید با او هم مصاحبه کنید که ترکی را خوب حرف میزند و ترجمه هم لازم نیست!... خلاصه گفتگویی کوتاه در باب همایش و این دو روز تور انجام شد با آذرتاجیها، که صابر شاهتختی (نماینده سابق آذرتاج در ایران و الان در ترکیه و از دوستان ما) را هم خوب میشناختند و ذکر خیری از او هم شد... فردا در خبرگزاری این مصاحبه منتشر شد با عکسی که گرفته بودند. در کنار کاروانسرا بازاری بود با مغازههایی که فقط اجناس عتیقه را میفروخت به قیمت عتیقهتر! من هم منات نداشتم. جناب دکتر محمدامین رضازاده چند مناتی داد و خرت و پرتی برای بچههای کوچک گرفتم... این را هم بگویم که صبح که هتل قافقاز را در قَبله ترک میکردیم، آقای رمضانی یک پاستیل از توی یخچال یا روی میز اتاقش خورده بود که مال مهمانان همایش نبود و آزاد حساب میشد؛ سه منات از ایشان گرفتند که با معادل بود با دوازده هزار تومان پول رایج ایران! همان پاستیلی که در ایران 1500 تومان است!... ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟! بعد به دیدن مسجد جامع معروف تاریخی شکی رفتیم. مسجدی زیبا و شکوهمند و دیدنی. نماز ظهر و عصر را هم همانجا خواندیم ما ایرانیها و دو نفر مصری. آخوند مسجد شیخی خوشمشرب و آرام بود به نام «حاج کامران» که به استاد فاضل و دانشمند ما مرحوم حجت الاسلام والمسلمین «حاج میرزا عمران علیزاده» تبریزی بسیار شبیه بود خدا آن یکی را رحمت کند و به این یکی عمر طولانی دهاد. حاج کامران توضیح داد که این مسجد از سه بخش تشکیل میشود: مدرسه، حمام و شبستان که قسمت اصلی و قدیمی مسجد در سمت جنوبی است و دولت در سالهای اخیر آن را تعمیر کرده است. البته حمام امروزه کاربرد ندارد. مسجد منارهای بلند دارد. تاریخ 1320 هـ.ق را به عنوان تاریخ تعمیر قدیمی بر دیوار غربی مسجد بر روی سنگی حک کرده بودند. جالب بود امروز که صبح از «کلیسای نیچ» شروع کردیم و رسیدیم به «مسجد جامع شکی»! ناهار مهمان فرماندار شکی بودیم با حضور خود او و همکارانش، در رستورانی زیبا و چشمنواز. خواننده دیشبی را که در رستوران نخجوان شهر قبله به صورت زنده میخواند و بیشتر روسی و با صدایی بلند و اُپِـرایی، به اینجا هم آورده بودند و باز هم روز از نو روزی از نو، به همان شیوه میخواند؛ جالب اینکه آقای رمضانی به صدای فوق بلند این آقای خواننده، حساسیت داشت!... پذیرایی خوبی کردند الحق و الانصاف. عصر به فرودگاه قَبله آمدیم و از همان راه که رفته بودیم بازگشتیم به باکو و به همان هتلهایی که قبلاً مقیم بودیم. این دو روز سفر قَبَله و شَکی واقعاً سفری به یادماندنی بود.... ادامه دارد منبع: هفته نامه «دنیز» شماره 60 مورخ 10 آذر 1393 |
آخرین به روز رسانی در پنجشنبه 13 آذر 1393 ساعت 00:39 |
گروه رسانه ای جمهوری آذربایجان از حوزه هنری آذربایحان غربی دیدار کردند
4 آبان 93
یک گروه اصحاب رسانه ای جمهوری آذربایجان که از روز جمعه 30 آبان در استان آذربایجان غربی به سر می برند، بعد از ظهر دوشنبه 3 آبان با حضور در حوزه هنری استان از بخشهای مختلف فعالیت های هنری و ادبی آن در شهر ارومیه بازدید کردند.
به گزارش دنیزنیوز از ارومیه، مهمانان در ابتدای این بازدید در نشست صمیمانه با رییس حوزه هنری با فعالیتهتای هنری حوزه آشنا شدند. رییس حوزه هنری استان در این دیدار با اشاره به عرصه فعالیت های هنری و فرهنگی در حوزه هنری گفت: موضوعاتی مانند شعر و ادب، موسیقی، گرافیک، هنرهای تجسمی، نمایشی و ... عرصه فعالیتی حوزه هنری آذربایجان غربی تشکیل را می دهند.
علیرضا نوروزی تأکید کرد: حوزه هنری آذربایجان غربی با کشورهای همجوار از جمله آذربایجان، نخجوان، ترکیه و عراق همکاری فرهنگی و هنری دارد و در این راستا، من اخیراً در سفر نخجوان بودم و از اتحادیه نویسندگان و موزه حسین جاوید و دانشگاه دولتی نخجوان دیدار و با مسئولان و بعضی شعرا و نویسندگان گفتگوهایی داشتم.
رییس حوزه هنری استان تصریح کرد: ما در حوزه هنری آثار برخی از ادبا و شعرای آذربایجان را چاپ و منتشر کرده ایم از جمله مشارکت در چاپ ترجمه فارسی «منظومه پیغمبر» حسین جاوید، ترجمه کتاب « دوستلوق چلنگی» و ...
گفتنی است مهمانان رسانه ای آذربایجان از کانون عاشیقهای آذربایجان در نزد حوزه هنری و شیوه اجرای عاشیقها دیدار کردند و با علیزاده داریوش مسئول کانون عاشیقها و مصطفی قلیزاده علیار مسئول واحد ادبیات حوزه هنری به گفتگو پرداختند. در پایان از کارگاه مجسمه سازی و گالری ارومیه نیز بازدید نمودند و با مسئولان و هنرمندان این بخشها آشنا شدند.
شایان ذکر است که نماینده های خبرگزاری های آذرتاج، آپا، ترند، نووستی آذربایجان، اینترفکس، مجله ورلد کامیونیتی، روزنامه 525، اوچ نقطه و هفته ایچی در گروه رسانه ای جمهوری آذربایجان حضور دارن که به همت سفارت جمهوری اسلامی ایران به استان آذربایجان غربی اعزام شده اند.
اینجا نخجوان است مهد زیبایی
سلام دوستان عزیز، من از پنجشنبه تا الان صبح شنبه 17 آبان93 برابر با 8 نوامبر 2014 در شهر نخجوانم و در هتل گراند. با جناب علیرضا نوروزی. الان عازم یکی دیگر از شهرهای تاریخی و فرهنگی جمهوری خودمختار نخجوان یعنی اُردوبادی هستیم که از مراکز زیبایی آدربایجان محسوب می شود. من از 18 سال پیش البته با این دو شهر زیبای تاریخی از نزدیک آشنایم و با اهالی خونگرم و مهربان و قدردان و قدرشناس و بافرهنگ آن دو و دیگر شهرها و حتی برخی روستاهای آنها دوستی دارم. اما از 5 سال پیش به نخجوان نیامده بودم، به راستی زیبایی و عمران و آبادانی و توسعه و پیشرفت این دیار تاریخی صد چندان شده، باید بیایید و ببینید... فعلاً فرصتی برای نوشتن ندارم... وقتی برگردم ایران می نویسم. فعلاً بماند. یا علی!
م. قلیزاده علیار