دنیز 17 منتشر شد
شماره 17 دو هفته نامه "دنیز" روز هفتم تیر 91 در ارومیه منتشر شد. این شماره از نشریه در 8 صفحه ( دو صفحه اول و آخر رنگی) و مشتمل بر مطالب اجتماعی، فرهنگی، ادبی، هنری، تاریخی، خبری، تحلیلی، گزارش و مصاحبه با تصاویری تولیدی ویژه، به دو زبان ترکی و فارسی است: یک راهکار ابتکاری برای کنترل قیمتها، ارومیه میزبان شاعران و نویسندگان سراسر کشور، نگاهی به زندگی و هنر عاشیق عزیز مرادخان، سند تحول آموزش و پرورش، اشعار، نقد فیلم روزهای زندگی، عذر بدتر از گناه در جاذبه ترکیه و آذربایجان، شهید بهشتی از زبان آیت الله خامنه ای، شهید بهشتی از زبان خودش، عاقل زینال اوف عزت اوغلو، لوتولارین آخر – عاقبتی، نگاهی به شعر شامی، مثنوی جانباز، طرح هجرت 3 بسیج سازندگی آذربایجان غربی، حدیث .... مطالبی است که در این نشریه می توان مورد مطالعه قرار داد. شایان ذکر است که گستره توزیع این نشریه محلی استان آذربایجان غربی می باشد.
زلال اندیشه
(شهید بهشتی در اندیشه آیت الله سید علی خامنه ای رهبر معظم انقلاب)
اول بلا به مرغ بلند آشیان رسید!
مرحوم شهید بهشتی یکی از آن شخصیت هایی بود که یک حالت استثنایی در آنها مشاهده می شود. می دانید آدم ها دو جورهستند، یکی آدمهایی هستند که هیچ ویژگی استثنایی در آنها نیست، با استعدادند، با فکرند، ارزشمندند، اما عادی و معمولی اند.
لکن بعضی هستند که از معمول انسان ها یک چیزی بیشتر دارند، یک برجستگی در اینها وجود دارد، این برجستگی خیلی هم زود فهمیده نمی شود، در گذشت زمان مشهود می شود و بهشتی از این قبیل بود. او دارای فکر بلندی بود، مغز قوی و فعالی داشت، علاوه بر این دارای اراده و روحیه ممتازی بود، بر خود و احساسات خویش شدیداً غالب بود ، یک فرد بیشتر متفکر بود تا احساساتی، اگر چه گاهی اوقات احساسات او هم یک جمعیت میلیونی را به جوش می آورد، یعنی اینجور احساساتی هم گاهی می شد ، اما در همان وقت هم می توانست مطمئن باشد که دارد منطقی حرف می زند، از آن قبیل آدم هایی نبود که احساساتشان آنها را سوار بر یک اسب سرکشی بکند که مهارش در دستشان نیست، بلکه از آن قبیل انسان هایی بود که در اوج احساساتشان هم آدم می دانست که دارد منطقی و متین و محاسبه شده حرف می زند.
این مرد، مردی شدیداً متعبد بود، یعنی دین و شریعت را به درستی و از بن دندان قبول داشت، با کمال خلوص و صمیمیت عامل به شرع و معتقد به دین بود. از تظاهر، از ریاکاری، از کارهایی که برخلاف صمیمیت و خلوص هست شدیداً بیزار و روگردان بود، خودش نداشت و از هر کسی که دارای این صفات بود بدش می آمد... از جمله خصوصیات آقای بهشتی این بود که کارها را از بنیان شروع می کرد، با رژیم هم که مبارزه می کرد، مبارزه ای بنیانی بود.
بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد، به خاطراینکه در دوران زندگیش کسی به عمق و والایی شخصیت این مرد پی نبرد. شهید بهشتی واقعاً انسان برجسته ای بود در همه ابعاد.
اشخاص درباره شهید بهشتی خیلی صحبت کرده اند خیلی چیزها گفته شده و گفتنی ها گفته شده؛ آنچه که ما کم داریم شناخته شدن شخصیت این عزیز هست. در آثار علمی او، در آثار وجودی او، در مشخص شدن مفاهیم کلمات او در طول زمان.
همه چیز را می شد روی دوش او گذاشت و در همه مشکلات می شد به فکر او متکی شد.
وقتی که انسان یک فکر و شورایی را می کرد و یک کاری را می خواست اقدام بکند و می ترسید که مبادا گوشه ای از آن عیب پیدا بکند وقتی در جلسه بهشتی بود آدم خاطرش آسوده بود.
به دلیل اینکه شهید مظلوم بهشتی ، دارای شخصیت ممتازی بود همواره مورد حمله لیبرالها و منافقین واقع می شد به قول شاعر: «اول بلا به مرغ بلند آشیان رسید» آنکس که آشیانش و پروازش بلندتر و شخصیت اش برجسته تر است بیشتر از همه مورد تهاجم دشمنان قرار می گیرد . دشمنی با کسی که تأثیر در روند این مبارزه ندارد کاری ندارد.
شهید بهشتی بزرگترین تأثیر را داشت، یعنی از شخص امام که بگذریم، در میان مردم دیگری که در کار مبارزه ، رهبری این مبارزه و اداره این انقلاب نقش داشتند، از همه مهمتر و مؤثرتر مرحوم شهید بهشتی بود. طبیعی بود که او را بیشتر مورد تهاجم قرار بدهند.
منبع: دو هفته نامه " دنیز " شماره 17 مورخ 7/4/91 – چاپ ارومیه
نگاهی به شعر شامی - 3 ( ترجمه)
شاهرخ رضوانی
بمان شاعر!
ترجمه فارسی شعر " کندیمیزدن آیریلاندا " (هنگام جدایی از روستایمان)
سروده ی محمود صادقپور (شامی)
مترجم : شاهرخ رضوانی
بقیه ترجمه
سحر گه روبرو گردید با من نگاری شوخ چشم کوزه بر دوش
چو دیدم بافه های زلف او را ز دیدارش شدم سر مست و مدهوش
**
در آن وقت و مکان با چشم گریان نگاهم کرد آن خوشروی فتّان
نگاه فتنه انگیزش به من گفت سخن هایی حزین از درد هجران
**
کلامش اینچنین می گشت جاری بمان شاعر بمان در روستایت
مکن دوری ز آغوش طبیعت دلم را شاد کن از نغمه هایت
مردّد گشتم از رفتن در آن دم نگار نازنین چون راه را بست
و پنهان از نگاهم اشک ها ریخت به خود گفتم که راه دیگری هست؟
**
بمانم یا نمانم مانده بودم چه گویم در جواب آن فریبا
بدو گفتم نخواهم برد از یاد طبیعت را ، شما را ، روستا را
**
و رودی که در آنجا بود جاری خروشان گشت و گفتا وای، ای وای
نباید دائما یکجا بمانی سفر کن این زمان برخیز از جای
بیا دیگر در این خطّه نمانیم بیا تا سمت دریاها برانیم
**
نباید ماند، باید تاخت اکنون تمام جاده ها گفتند با من
مبادا آن پری روی فسونکار پشیمانت کند از عزم رفتن
نهفته در وجودت جان والا نمی گنجی تو در آبادی ما
**
از آغوش طبیعت می گریزم مسیرم از رهی پر سنگ و خار است
بسان ابر بغض آلود و غمگین در این ره چشمهایم اشکبار است
**
نشاط انگیز و گلگون روستایم نگاهم می کند با چشم گریان
من و او دور می گردیم از هم رسیده موسم غمگین هجران
**
نظر می افکنم بر راه رفته زمان رفتنم با حسرت و آه
بگوشم می رسد هنگام رفتن صدای کوچه و دیوار این راه
بمان شاعر مبر از بیاد ما را نمی بینی مگر این گریه ها را
منبع: دو هفته نامه "دنیز" شماره 17 مورخ 7/4/91 – چاپ ارومیه
نگاهی به شعر شامی - 2( ترجمه)
شاهرخ رضوانی
بمان شاعر!
ترجمه فارسی شعر " کندیمیزدن آیریلاندا " (هنگام جدایی از روستایمان)
سروده ی محمود صادقپور (شامی)
مترجم : شاهرخ رضوانی
از آغوش طبیعت می گریزم مسیرم از رهی پر سنگ و خاراست
بسان ابر بغض آلود و غمگین در این ره چشمهایم اشکبار است
**
نگاهم می کند با چشم حسرت نشاط انگیز و گلگون روستایم
منم فرزند او ، او نیز مادر سرود هجرتم را می سرایم
**
درختی شاخه گسترده است اینجا که راهم را بگیرد تا بمانم
تو گوئی دختری خوشرو و زیباست که حلقه می زند بر بازوانم
**
درخت خوش صدای خوب منظر چنین گوید به من با مهربانی
مرو ای نغمه ساز زندگانی تو باید تا ابد اینجا بمانی
**
هزاران مرغ زیبای طبیعت به من نزدیک می گردند اینجا
بمان شاعر، بمان در خانه ی خود همه گویند با من این سخن را
**
شکفته غنچه های روستایم شکوه انگیز و زیبایند و طنّاز
نمی خواهند از من دور باشند شگفتی های این دنیای پرراز
**
به هنگام عبور از کوهساران هزاران صخره می گیرند راهم
همه از رفتن من اشکبارند درخت و باغ و رود و چشمه ها هم
بمن گویند هر یک این سخن را مرو شاعر از این گلزار زیبا
**
به من چسبیده خاری از گل سرخ که می گوید مرا اینجا بمانم
چرا عزم سفر داری از اینجا تو هستی شیره ی روح و روانم
**
هوا و آسمان و ابرها نیز همه طوفانی و پر اشک و آهند
و صد ها صخره و دیوار و تپه برای رفتن من سدّ راهند
**
و می پیچند پیچک های پیچان برای ماندن من ، دور پایم
صدای باد می آید ز هر سو پر است از این نوا ها گوش هایم
چرا عزم سفر داری از اینجا بما ن شاعر ، مبر از یاد ما را
ادامه ترجمه را در قسمت بعدی بخوانید
منبع: دو هفته نامه "دنیز " شماره 17 مورخ 7/4/91 – چاپ ارومیه
نگاهی به شعر شامی
نوشته شاهرخ رضوانی
شاعر بنام ارومیه جناب محمود صادق پور متخلص به "شامی"شهره خاص وعام این دیار است.شامی در قالبهای سنتی شعر ترکی بخصوص در قالب "قوشما" که قالبی است به مراتب جا افتاده تراز غزل، تازگی ها و شگفتی هایی با تصاویر پر نقش و نگار می آفریند و تازگی حاصل تعامل حساس شاعر با زندگی و طبیعت است به طوری که مخاطبانش را به حیرت می اندازد. شامی هنرمندی است که با فصاحت وبلاغتش هم شاعر است و هم عاشیق و عاشق. تمام توانایی اش را در سرودن چنین قوشماهای دلنشینی به کار می گیرد. او خطاب به عاشیق های آذربایجان می گوید:
من ائل شاعری یم، سن ائل عاشیقی
سن منه الهام وئر،من ده سنه سؤز
چال سازی مجلسین اول یاراشیقی
من سازا سؤز وئریم،ساز دا منه سؤز
باید قدر این گوهر یکدانه را بدانیم اگرهم در ترازوی نقدش میگذاریم حق مطلب را درباره اش بگوییم با این مقدمه پرسشی را مطرح میکنم چرا باید شامی را دوست بداریم وشعرش را ببوسیم وبر طاق چشمانمان بگذاریم پاسخ های من در برابر این پرسشها چنین خواهد بود در سطور بعدی این نوشته:نخست اینکه شامی با زبان شیوای ترکی آذربایجانی این دیار و زادگاهش شعر می سراید، نه با زبان ترکی استانبولی و زبان معاصر و تحریری جمهوری آذربایجان. بخاطر این است که هم خواص و هم عوام شعر او را که تبدیل به زبان ادبی ترکی این دیار شده به راحتی می پذیرند و از آن لذت می برند وزبان به تحسینش می گشایند. چرا که او سبکی تازه در گفتاراین زبان ایجاد می کند که بعد از شهریار عشق آتشین او به زبان مادری بدون تکیه به زبان یا لهجه های دیگر روشن می شود:
هارا قاچیرسینیز کؤچری قوشلار
ایندی کی ائل لرین یامان چاغی دیر
ایگیت اولان مگروطنی بوشلار
گـؤرنده مملکت غم دوستاغی دیـر
شامی در آفریدن اشعار ترکی خود مقلد و دنباله رو هیچ شاعر نشده وبه سبک گفتاری خاص و زبان مستقل و ویژه ای رسیده است. او با مطالعه عمیق اشعار شعرای بزرگ آذربایجان مانند حکیم فضولی، نسیمی، نباتی، نظامی، ملا پناه واقف، سهند و شهریار به زبان و اندیشه ای خاص خود دست یافته و کانونی از عناصر خیال و عاطفه شاعرانه در کلامش برافروخته که روشنایی هایش تشبیهات و تخیلات وترکیبات و ساختار زبانی شیواست.
گوتور سازی باس باغرینا چال عاشیق
قوی ائشیدیب بولبول اولسون لال، عاشیق
ائله چال کی بوتون غـملر داغـیلسـین
شراب کیمی وئرسین بیزه حـال ، عاشـیق
شامی شاعری طبیعت گراست و شیفته مناظر و تابلوهای طبیعت روستا. چرا که او در آغوش طبیعت رشد یافته، اتصال او به این دنیای شگفت انگیزباعث شده اشعاری زلال در وصف زیبایی های طبیعت دلربا سروده است. سروده هایی که از دل برخاسته، لاجرم بر دلها هم می نشیند. قطعاتی مانند: "آی ایشقیندا"، "کت جویزی" و "کندیمیزدن آیریلاندا" نمونه های درخشان از این گونه آثار شامی ست که بر تارک دیوان او فروغ افکنده اند. بنابراین می توان گفت شهرنشینی امروزی این شاعر وصله ناجوری بر تن و قامت شاعرانه اوست. شامی در عین اینکه شیفته طبیعت و شگفتی های خلقت است، رگه های از رئالیسم هم در لایه های ضمیر نا خود آکاهش دارد که او را به سوی زندگی شهرنشینی سوق داده و سالهاست که پذیرفته است از نعمات و تمتعات زندگی متمدن هم برخوردار شود، هرچند این نوع زندگی با آرمانها و ایده آل های رمانتیکی او سازگار نمی آیند واحساسها و رویا ها و باور های عاشقانه او را سرکوب می کنند. چرا که او هم مانند ژان ژاک روسو ایده آلش بازگشت به زندگی در جامعه روستایی است. با این وصف شامی شاعری فیلسوف نیست، بلکه انسانی است که آرمانش وصف زیبای های زندگی است. اما چنین هم نیست که عنصر اندیشه در شعر او غایب باشد نگاه متافیزکی طبیعت گرانه او همیشه شاعر را در برابر کائنات به حیرت انداخته به طوری که در نخستین کتاب مجموعه شعرش "طبیعتین قوینوندا" شامی طبیعت را یک معما می داند:
مئشه سنفونسی جیر جیرا سسی
چیچک لرین عطری ،ییلین نفسی
گئجه قوشلاری نین حزین نغمه سی
آرتیریر حیرتی آی ایشیقیندا
شامی شاعر حماسه سراست و اشعار حماسی هم می سراید او در این منظومه هایش به توصیف قهرمانانی چون کوراوغولو، قاچاق نبی، دده قورقود، ستارخان، می پردازد و آرزو می کند ای کاش این سلسله عاشقان در متن زندگی ما وجود داشتند:
شانلی کوراوغونون یوردودور بورا
همیشه دونیادا باشی اوجادیر
بسله ییب قوینوندا شاه خطایی نی
شعرله، شمشیر له آدی قوشادیر
بسیاری از اشعار چاپ نشده شامی گنجینه های از فرهنگ فولکلوریک آذربایجان است که بایاتی ها و ضرب المثل های رایج وجاری بین مردم را در بر می گیرند. این بخش از اشعار ا شاعر او را به اوج قله ای که خود آرزویش را دارد، خواهد رساند:
داغلار آشیب چوخ دنیزلر اوزموشم
چوخ کئچمیشم دره، تپه، باغ، مئشه
دیرماشیرام بیرذیروه نین باشینا
آزقالیبدیر الیم چاتا گونشه
شامی گاهی شعر طنز هم می سراید گاهی هم هجویات ومدحیاتی برای دوستان و نادوستانش.
و نکته آخر اینکه شامی استاد شعر ترکی در ارومیه راهش را یافته و بهترن اشعارش را هم ساخته و هویت شاعرانه او هم شکل گرفته است. خوانندگان و دوستداران شعرش از کلام او لذت می برند منتقدانش نیز باید با نقد زیبا شناسی کلاسیک به سنجش کارهای او بپردازند. و در آخر این جستار نامه، از زبان خود شامی چنین می گویم:
منه الهام وئره ر ساکت گئجه لر
کندین طبیعتی آی ایشیقیندا
اؤزگه عالمی وار گوره سن اگر
بوعجیب خلقتی آی ایشیقندا
منبع: دو هفته نامه "دنیز" شماره 17 مورخ 7/4/91 – چاپ ارومیه