اولین فرمانده -به یاد شهیدان
یاد شهیدان و پاسداشت حرمت و احترام شهدا یک وظیفه بسیار مهم و همگانی است. جامعه ای شهیدان و قهرمانان ملی اش را به فراموشی یا بی اعتنایی بسپارد، خود باخته و بی هویت است.کتاب یکی از ابزار احیای یاد و خاطره شهیدان است. اخیراً کتاب «اولین فرمانده» به دستم رسید، گر چه پارسال چاپ شده است. کتاب «اولین فرمانده» در سه فصل و 82 صفحه قطع خشتی به قلم نویسنده عرصه دفاع مقدس رضا قلیزاده علیار در 1389 از سوی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس آذربایجان شرقی با تیراژ 3000 نسخه چاپ و منتشر شده و تنها اثر در باره سردار شهید «نادر برپور» برپور است که سی سال بعد از اسارت و شهادتش تدوین و منتشر گردیده است. مؤلف در معرفی مختصر شهید نادر برپور و این کتاب در مقدمه خود می نویسد: «...نام این جوان ریز نقش تبریزی «نادر برپور» است. او در تیر ماه 1358 عضو سپاه پاسداران شد. به خاطر برخورداری از آمادگی جسمانی مناسب، ... فرماندهی گروه ضربت سپاه تبریز به او سپرده شد.... درست یک هفته بعد از آغاز جنگ و در 6 مهر 59 اولین گروه از پاسداران تبریزی راهی جبهه های جنوب شد.« رحمان دادمان » فرمانده سپاه تبریز، نادر برپور را فرمانده اولین گروه از رزمندگان آذربایجانی معرفی نمود.... نادر برپور در دوم آبان 1359 به همراه دو تن از همرزمانش (دکتر سید جلال میرنورانی و شهید احمد گلچین) به هنگام شناسایی مواضع دشمن در اطراف پل سابله به اسارت نیروهای عراقی درآمد. تا مرداد ماه 1369 از زنده بودن یا شهید شدن نادر هیچ خبری وجود نداشت. ... تا اینکه در سال 1383 و درست پس از 24 سال، شهادت نادر برپور... را ستاد فرماندهی کل قوا اعلام و تأیید کرد؛ اما جنازه اش هیچ وقت به دست خانواده اش نیامد. کتاب « اولین فرمانده» می کوشد ناگفته هایی از زندگی سراسر حماسه و ایثار این فرمانده را از تولد تا شهادت را بازگو کند.» نیمه پنهان یک مرد، اولین فرمانده و کاروان اولین ها، سه فصل جداگانه کتاب را با اسنتاد به بیانات خویشان و نزدیکان شهید برپور تشکیل می دهد و در پایان تصاویری از شهید و مطالب مرتبط کتاب آمده است.
مهدی موعود ( عج) در شعر معاصر جمهوری آذربایجان- مصاحبه
«شوق دیدار» منتشر شد
منبع: خبر گزاری کتاب ایران (ایبنا IBNA مورخ 4/4/90)
|
«شوق دیدار» عنوان کتابی درباره حضرت مهدی(عج) در شعر معاصر جمهوری آذربایجان است. این کتاب با انتخاب و ترجمه مصطفی قلیزاده علیار و توسط انتشارات نور ولایت منتشر و راهی بازار کتاب شد.
قلیزاده علیار در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، درباره این کتاب گفت: تاکنون از شاعران جمهوری آذربایجان مجموعه مذهبی ترجمه و منتشر نشده بود و این کتاب نخستین اثر مذهبی منتشر شده با محوریت حضرت مهدی(عج) در آثار شاعران این کشور است.
وی ادامه داد: در این کتاب نمونه اشعاری از 23 شاعر آذربایجانی که در حال حاضر 21 تن از آنان در قید حیات هستند به صورت دو زبان ارائه شده است.
این مترجم در پاسخ به پرسشی مبنی بر تفاوت شاعران ایرانی و آذربایجانی در پرداختن به شخصیت حضرت مهدی(عج) توضیح داد: شاعران آذربایجانی به موضوع مهدویت و حضرت مهدی(عج) بیشتر نگاه اجتماعی دارند. آنها از بیعدالتیها ناله میکنند و منتظر ظهور آن حضرت هستند. در اشعار آنها عموما شرح حال جامعه و دنیایی که این شاعران در آن زندگی میکنند آمده است.
وی اظهار داشت: این شاعران راه حل تمامی مسائل و مشکلاتی که در جامعه با آن روبرو هستند را تنها در ظهور حضرت مهدی(عج) میبینند. اما در شعر شاعران ایرانی بیشتر جنبه های فلسفی، دینی و دیدگاههای فلسفی دیده میشود
قلیزاده علیار به قالب اشعار شاعران آذربایجانی اشاره و تشریح کرد: بخش اعظم اشعار این مجموعه در قالب اوزان عروضی و بحور متعارف در شعر کلاسیک ترکی سروده شده است؛ یعنی همان بحوری که در عرصه شعر شاعران متقدم و معاصر فارسی نیز کاربرد بسیاری داشته است و دارد. امروز در باکو شاعران زیادی به شیوه متقدمان و در قالبهای غزل، قصیده و مثنوی شعر میسرایند و انجمنهای ادبی متعددی را به سبک گذشتگان فعال نگاه داشتهاند.
وی در ادامه گفت: آن دسته از شاعران آذربایجانی که در ایران شناخته شدهاند بیشتر در زمان شوروی سابق مشهور بودهاند و شاید بتوان گفت بیشتر دیدگاههای کمونیستی در اشعار آنها دیده میشده است
این مترجم ادامه داد: این در حالی است که جمهوری آذربایجان دومین کشور شیعی دنیاست و شاعران بسیاری با این دیدگاه در عرصه شعر فعالیت میکنند. این کتاب میتواند فضاهای جدید شعر آذربایجان را نیز به علاقهمندان حوزه شعر نشان دهد.
کتاب «شوق دیدار» به معرفی و نمونه اشعار 23 شاعر از شاعران معاصر آذربایجان اختصاص دارد که پیرامون موضوع حضرت مهدی(عج) و مهدویت شعری سرودهاند.
مترجم در تدوین این مجموعه ابتدا اشعار را از الفبای امروزی آذربایجان(لاتین) به الفبای اصیل و تاریخی آن یعنی الفبای فارسی- عربی برگردانده است؛ سپس به زبان فارسی ترجمه کرده و در کتاب هر دو متن را به همراه زندگینامه کوتاهی از شاعران به صورت دو زبانه ارائه کرده است.
این کتاب همچنین مقدمهای به قلم علمدار ماهر، شاعر باکویی، پیرامون موضوع «پیشینه شعر انتظار فرج در ادبیات آذربایجان» دارد.
حسین راضی، مایل علییف، علمدار ماهر، کامل سربندی، سلطان علیزاده، غضنفر طالب، سیدآقا رحیم، خالده افندی، سید نورالدین، میرزا داهی، گلناره لمان، مهرعلی عاصم، خاطره واقف، دلشاد آراز، الناره شمس، جسور، عوض قربانلی، گل بالا، واله روحی، صبیره، اشرف حاجیزاده، عارف بوزونالی و یاشار جاهد شاعرانی هستند که زندگینامه و نمونه اشعار مهدوی آنها در این کتاب آمده است.
کتاب «شوق دیدار» در 141 صفحه و شمارگان هزار نسخه توسط انتشارات نور ولایت منتشر و راهی بازار کتاب شد
وبلاگ نویسان چند دسته اند؟ شما از کدام دسته اید؟
می توانید روی این حرف خوب فکر کنید. اصلاً از خودتان قیاس کنید که چرا هر روز به وبلاگتان سر می زنید و اگر یک روز دسترسی به وبلاگ نداشته باشید، چه حالی پیدا می کنید؟ آیا به آن معتاد شده اید؟ یا واقعاً حرفی برای گفتن دارید؟ رسالتی در این اقدام حس می کنید؟ به حرف زدن و خالی شدن احتیاج دارید؟ دنبال همنفسی می گردید؟ وبلاگ را نوعی سرگرمی می بینید؟ و ... و به همین قیاس وبلاگ نویسان می توانند به دسته های گوناگونی تقسیم شوند. من فعلاً جواب خودم را نمی نویسم. شاید هم دقیقاً نمی دانم از کدام دسته ام! همین قدر می دانم که اگر حرفی برای گفتن و اندیشه ای برای ارائه کردن داشته باشم، همین وبلاگ وسیله خوبی است و سعی می کنم آن را به « وبلاگ اندیشه» تبدیل کنم و اگر توانستم به سمت « انجام مسئولیت و تعهد در برابر خدا و بندگان خدا» ببرم،همین .
بنابر این وقتی هدف چنین بزرگ و مقدس باشد، نه افزایش تعداد بازدید کننده فریبت می دهد و نه کاهش آن مأیوست می کند. در این باره شاید یادی از یک مرد الهی – زنده یاد مرحوم علی اللهوردیخانی – برای خودم و شما خواننده عزیز بجا باشد. روزی – در سال 1380 ،در تبریز) از آن فرزانه ی وارسته سؤال کردم:« جناب استاد، فلان کتابتان چاپ نشد؟ چرا ناشر (انتشارات استان قدس رضوی) این همه به تأخیر می اندازد؟»
آن مرد خدا با اندک تأملی – که انگاری شهود می فرمود باطن دنیایی مرا - پاسخ داد: « چاپ و انتشار یک اثر، اصلاً مهم نیست، مهم آن است که مورد قبول و رضایت خدا – با دست اشاره به بالا- واقع شود!»
با شنیدن این کلام – که در واقع نهیب بیدار باش بود برای من غافل، لرزیدم که من کجای این جدول هستی واقع شده ام و این مرد خدا کجا؟!
این حرف پر معنی برای من بی عمل درس بزرگی بود و اینجا آوردم تا اگر خودم هم نمی توانم به آن عمل کنم، معتقدم که حتماً در بین خوانندگان و بنندگان این مطلب کسانی پیدا می شوند که خریدار چنین گوهر با ارزشی هستند تا به آن عمل کنند یا قدرش را بهتر از من بشناسند و در نوشتن و گذاشتن مطلب به وبلاگ و بلکه در همه فعالیت های خود در عرصه زندگی، حرف آن بنده مخلص خدا را نصب العین قرار دهند.
راستی، بیایید بین خود و خدایمان رو راست باشیم! خب؟ حالا در نوشتن یا گذاشتن مطلب به وبلاگ یا سایت و مطبوعات و رسانه ها، واقعاً چقدر و چند در صد رضایت خدا و صلاح مردم را در نظر می گیریم؟!... جااان؟!!... البته خودم را عرض می کنم و با خودم حرف می زنم، تو دماغی هم حرف می زنم! ... ؛ به هیچ کس جسارت نمی کنم. ببخشید اگر خیلی منبر می روم !
مخلص شما: مصطفی قلیزاده علیار
از امتحانات چه خبر؟... یک خاطره شیرین
خرداد ماه وقت امتحانات است و این روزها واپسین ایام آن. یاد یک امتحان از سالهای تحصیل خودم افتادم که همیشه در خاطرم مانده است. یادش بخیر! سالهای جوانی ما در تبریز و تحصیل درمدارس دینی قدیمی حوزه علمیه آن شهر به روش سنتی. اساتیدی فرزانه و مدرسانی دانشمند و روحانی، حضوری سازنده و معنوی داشتند که علاوه بر عالم بودن، مربی نفوس و تربیت کننده جانهای مستعد هم بودند... خلاصه اینکه هر کدام از آن برزگان برای خود «شمسی» بودند در تبریز اگر استعدادهایی از جنس «مولانا» پیدا می شد که البته من یکی که اهلش نبودم بی تعارف؛ حیف!... فرهیختگانی چون مرحوم سید ابوالحسن مولانا، مرحوم آقا میرزا علی اکبر محدث، مرحوم آقا میرزا عمران علیزاده، مرحوم میرزا احمد مدرس وحید (باغمیشه ای)، مرحوم میرزا علی الهی قزلجه ای، جناب شیخ علیرضا خوش زبان مرندی، آقا میرزا ابراهیم وثوقی، آقا میرزا طه رضایی و ... هر کدام هم با داشتن فضل و کمال علمی و معنوی، تأثیر و کارآیی خاص خود را در آن محیط داشت
تقریباً سال تحصیلی 65 -1364 بود، در «مدرسه دینی حاج صفرعلی» واقع در بازار قدیمی تبریز، از کتاب «مختصر المعانی» فنون معانی و بیان و بدیع و فصاحت و بلاغت ادبی را در محضر استاد آقا میرزا طه رضایی می خواندیم، من بودم و جمع کثیری از طلاب جوان. البته همه جوان بودیم. جناب استاد – که خدایش بسلامت دارد – هر ماه یک امتحان می گرفت و در تدریس هم روش خاص خود را داشت و استعداد و توان درسی یا سایر توانی های اجتماعی و تبلیغی تک تک محصلان را می شناخت و روی تربیت آنها نظر داشت... یادم هست در خرداد 65 که امتحان دادیم، استاد بی اطلاع دیگر هم شاگردهایم، اوراق را در اختیار من گذاشت و فرمود: «تو جزو دو – سه نفر هستی که این درس را بهتر درک می کردند، ورقه ها را ببر، اصلاح کن و بیاور، هر نمره ای که بدهی قبول است و من می دانم که به دقت نمره خواهی داد!...»
القصه، ورقه ها را با دقت عجیبی اصلاح کردم و نمره دادم که دوستم « جواد فاضل بخشایشی» نمره اش از نمره خودم هم در آن درس بیشتر بود حدود نیم نمره البته!
راستی امروز رابطه معلم ها و اساتید با شاگردها و طلاب چگونه است؟!... این خاطره به تعبیر استاد شهریار در «حیدر بابا»یش: « قالیب شیرین یوخو کیمی یادیمدا...»( مثل یک رؤیای شیرین در خاطرم مانده است) یادش بخیر.
«سرخاب»، روزنامه ای رسالت مدار
یک - انتشار هزارمین شمارة روزنامه «سرخاب» (چاپ تبریز) را به جامعة مطبوعاتی، اصحاب فرهنگ قلم و رسانه، شرکت مطبوعاتی سخن نگاران طوبی و همة دست اندرکاران خوب این نشریة خوب روزانه – از آبدارخانه چی تا مدیر مسؤول و سردبیر- تبریک می گویم و آرزو می کنم که هزاره های بعدی آن را با موفقیت و کسب افتخارات جدیدش ببینیم. از خداوند متعال برای همة سروان ارجمند سرخابی بیش از پیش آرزوی توفیق و سلامت دارم.
دو- بنده از بیست سال پیش از دور هم که شده، دستی بر آتش در عرصة مطبوعات کشور دارم. بنابر این بخوبی می دانم که انتشار یک نشریة مسقل و مرتب به صورت روزانه – مثل همین سرخاب - چه زحمات فرساینده ای دارد، آن هم بدون تره خورد کردن به برخی نهادهای رسمی وغیر رسمی ، با دورماندن از جذب مشتریهای تجاری، پرهیز از مصاحبه با افراد متنفذ و چاپ فرمایشات اشخاص متشخص وبی هیچ توسلی به حقه بازی های نان آور و تاجر مإبانة رایج در بین برخی از راهزنان فرهنگی که خود را به صف روزنامه نگاران زده اند!... و سرخاب بحق در این مدت خود را به آن ارزشهای مسقل بودن که اشاره کردم، آراسته و از ننگ و نامهایی که گفتم، پاک مانده است. من از انتشار پیش شماره ها و نخستین شمارة رسمی سرخاب تا به حال که شمارة 995 آن (یکشنبه 7 / 9 / 89) را پیش رو دارم ، به لطف دوستان سرخابی اکثر شماره های آن را دیده و اغلب مطالبش را خوانده ام و با منش عزتمندانة متصدیان سرخاب هم از نزدیک آشنایم. پس – بَیْنی و بینَ الله – این روزنامه را بحق یک روزنامة رسالت مدار و تعهد گستر می دانم که در مسیر انجام رسالت روزنامه نگاری وفادار و پایدار مانده است، یعنی متعهد ماندن به بیان آرمانهای ملی و معنوی ملت و نشر بیداری و ارائه راهکارهای بکر و همه جانبه در جهت پیشرفت مادی و معنوی ملت و کشور و دولت و داشتن انتقادهای کارشناسانه و سازنده با نیت خیرخواهانه. من سرخاب را چنین روزنامه دیده ام.
سه – روزنامة سرخاب بر پیشانی همیشگی اش – شما بخوانید:« لوگو» بر وزن «هوگو»!ـ خود را « روزنامة فرهنگی، اجتماعی، سیاسی » معرفی کرده است. به این شعارش هم به نظر می رسد کمابیش پایبند بوده و اگر به ندرت رگه های سیاسی و اجتماعی مثلاً بر فرهنگی بودنش چربیده آن هم چندان ایرادی ندارد با لحاظ « النّادرُ کالمعدوم »!. در این میان نشر ارزشهای دینی، انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، آرمانهای امام خمینی و مقام معظم رهبری را از مطالب ارزشمند و هر روزة سرخاب دیده ام.
چهار – امید که پایگاه اینترنتی سرخاب فعالتر از اینکه هست، باشد. ان شاءالله تعالی
مصطفی قلی زاده علیار- ارومیه