کعبه و بتخانه یکی است -1
( یادداشتهای سفر عمره – تیر ماه 1390)
نوشته: مصطفی قلیزاده علیار
در فرودگاه ارومیه، منتظر پرواز
ساعت 12 جمعه شب 17 تیر ماه 1390 در فرودگاه ارومیه بودیم. ساعتی سرگردان و بلاتکلیف ... بعد همه را در یکی از سالنها جمع می کنند برای ارائه ی موعظه های امنیتی در باب حمل مواد مخدر به عربستان و عواقب ناگوار آن و خط و نشانها و ... بعد به سالن دیگری منتقل می شویم و باز هم علافی خسته کننده، نزدیک به یک ساعت؛ که مسؤلان محترم پاسپورتها را ظاهراً راست و ریس می کنند. بعد زائران را به صف می کنند تا پاسپورتها را تحویل بدهند.
مدیران کاروانها برای رعایت جوانب برخی قضایا، یا به قصد خوش خدمتی، یا به نیت هر چیز دیگری، پاسپورت برخی از مسؤلان شناخته شده را می آورند و جلو چشم همه زائران به صف ایستاده به دستشان می سپارند که مبادا مثل سایر آدمهای عادی، زحمت ایستادن در صف را متحمل شوند! حضرات ایشان هم که روی صندلی ها لم داده اند، بی تعارف می گیرند! انگاری حقشان این است که در سفر به خانه خدا هم از مردمان عادی ممتاز گردند به برکت خوش خدمتی مدیران کاروانها؛ التماس دعا از این قبیل زعمای قوم که به زیارت خانه خدای عدالت آفرین و حرم پیغمبر مبارزه با پارتی بازی و تبعیض می روند! آقایان هنوز در لاک «بت خود» و «بت ریاست» و «بت خود بینی» و «بت خود برتر از دیگران بینی» و از این گونه حماقتها گرفتارند. معلوم نیست چگونه به خانه خدای احد واحد بت شکن می روند؟!... در واقع برای این آدمهای خود پرست و ریاست پرست، کعبه رفتن هم نوعی اظهار خودپرستی و نفس پرستی و ریاست پرستی و قدرت طلبی و مانور خودی است در حریم حرم یکتاپرستی؛ اصلاً برای جانوران انسان نما کعبه و بتخانه یکی است.
خلاصه، پاسپورتها را می گیریم، ساعتی بعد، به سالن سوم می رویم و منتظر پرواز می مانیم. ساعت حدود 2 بامداد هواپیمای سعودی به زمین می نشیند. زائران اغلب خسته و ملولند. حاجیه خانمها از فرط خستگی یکی یکی می روند به نمازخانه، یعنی پناه می برند به آنجا و دراز می کشند. لابد دیروز در دیدارها و التماس دعاها حسابی خسته شده اند، عیال ما هم قاتی ایشان است و از فرط خستگی نای ایستادن ندارد. بانوان اهل سنت همه لباس سفید (احرام) پوشیده اند و از دور معلوم است که آهنگ خانه خدا کرده اند...
ساعت 30/3 سوار هواپیمای سعودی می شویم. من و عیال خانم در جای خودمان یعنی ردیف 8، صندلی D و E می نشینیم که بر روی بلیط تعیین شده بود، ولی اکثر زائران که پیرند و یا احتمالاً در عمرشان هواپیما سوار نشده اند، مثل اتوبوس خط واحد هر جا را خالی می بینند، خودشان را می اندازند! لابد بندگان خدا خیال می کنند که اگر معطل کنند، صندلی ها پر می شوند و جا برایشان نمی ماند! خدمه هم چندان سخت نمی گیرند.
برخی آقایان که در سالن انتظار بلیط هاشان را بدون ایستادن در صف دریافت کرده بودند به برکت خوش خدمتی برخی ها، یک راست می روند در قسمت جلو هواپیما که «جای ویژه آقایان» است و کمتر سر و صدا دارد، می نشینند، لابد این حضرات نیت کرده اند بدون حضور مردم عادی، با خدایشان از همین جا خلوت کنند!! ... اینان هنوز تو لاک خودپرستی خود محکم جا خوش کرده اند و در این سفر روحانی هم قرص و محکم در جسمانیت و خود بینی حماقت آمیز خود فرو رفته اند و هواپیمای عمومی راه کعبه هم را به منزله اتاق ریاست خود می پندارند و می خواهند از مردم عادی دور باشند گردند غافل از اینکه اینجا باید داخل خلایق شد، وحدت وجودی امت محمدی را باید دید، نباید در اینجا لااقل تابع شیطان تفرقه انداز شد تا رحمت حق تعالی شاید بیشتر شامل حال ایشان باشد ... شاید من هم گرفتاراین خیالات شد ه ام و عجیب گیر این جماعت غافل از خدا و گرفتار در لاک خودپرستی افتاده ام در قدم اول این سفر معنوی ... ول کن بابا، به جهنم، به تو چه ربطی دارد، از کجا معلوم که شیطان از این راه به سراغ تو نیامده باشد! هان؟ از کجا معلوم؟! ... مراقب نفس فریبکار خود باش ...
خدمه همه ترکند یعنی اهل ترکیه و خوش برخورد و سهل گیر و با تسامح. ساعت 4 هواپیما به پرواز درمی آید و حرکت از آسمان ارومیه یک راست به مقصد مدینه منوره. نیم ساعت بعد پذیرایی شروع می شود....
مدینه منوره، شنبه 18 تیر ماه 1390
صبح روز شنبه 18 تیر ماه 1390، ساعت 7 به وقت ایران و 30/5 به وقت عربستان در فرودگاه « ملک عبد الله» مدینه منوره هواپیما به زمین می نشیند. امروز برابر با هفتم شعبان 1432 و هفتم ژوئیه 2011 است. آفتاب کاملاً زده و نمازمان قضا شده!... جماعت حاجیان عمره گذار از دیروز که اغلب جلوس داشته اند و چند ساعت هم در فرودگاه ارومیه علاف بودند، کلی خسته اند.
پلیس سعودی حدود یک ساعت علافمان می کند برای انگشت نگاری و چشم نگاری الکترونیکی مسخره که آمریکایی ها این ادا و اصول ضدّ ایرانی را به حاکمان عربستان دیکته کرده اند... ادامه دارد
واقعه غدیر خم- خلاصه
بر اساس نوشته ای از آیت الله العظمی جعفرسبحانى
پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم در سال دهم هجرت براى انجام فریضه وتعلیم مراسم حج به مکه عزیمت کرد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را «حجة الوداع» نامیدند. افرادى که به شوق همسفرى ویا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند، تا صد وبیست هزار تخمین زده شدهاند .
مراسم حج به پایان رسید و پیامبر اکرم - ص- راه مدینه را، در حالى که گروهى انبوه او را بدرقه میکردند وجز کسانى که در مکه به او پیوسته بودند، همگى در رکاب او بودند، در پیش گرفت. چون کاروان به پهنه بى آبى به نام «غدیر خم» رسید، پیک وحى فرود آمد وبه پیامبر فرمان توقف داد . پیامبر نیز دستور داد که همه از حرکت باز ایستند و بازماندگان فرا رسند .
کاروانیان از توقف ناگهانى وبه ظاهر بى موقع پیامبر در این منطقه بى آب، آن هم در نیم روزى گرم که حرارت آفتاب بسیار سوزنده و زمین تفتیده بود، در شگفت ماندند. مردم با خود مىگفتند: فرمان بزرگى از جانب خدا رسیده است و در اهمیت فرمان همین بس که به پیامبر ماموریت داده است که در این وضع نامساعد همه را از حرکت باز دارد و فرمان خدا را ابلاغ کند .
فرمان خدا به رسول گرامى طى آیه زیر نازل شد:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس .(مائده:67)
«اى پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده استبه مردم برسان واگر نرسانى رسالتخداى را بجا نیاوردهاى; و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مىکند».
دقت در مضمون آیه ما را به نکات زیر هدایت مىکند:
فرمانى که پیامبر- ص - براى ابلاغ آن مامور شده بود آنچنان خطیر و عظیم بود که هرگاه پیامبر (بر فرض محال) در رساندن آن ترسى به خود راه مىداد و آن را ابلاغ نمىکرد، رسالت الهى خود را انجام نداده بود، بلکه با انجام این ماموریت رسالت وى تکمیل مىشد.
به عبارت دیگر، هرگز مقصود از «ما انزل الیک» مجموع آیات قرآن و دستورهاى اسلامى نیست. زیرا ناگفته پیداست که هرگاه پیامبر مجموع دستورهاى الهى را ابلاغ نکند رسالت خود را انجام نداده است ویک چنین امر بدیهى نیاز به نزول آیه ندارد. بلکه مقصود از آن، ابلاغ امر خاصى است که ابلاغ آن مکمل رسالت شمرده مىشود وتا ابلاغ نشود وظیفهخطیر رسالت رنگ کمال به خود نمىگیرد. بنابر این، باید مورد ماموریت یکى از اصول مهم اسلامى باشد که با دیگر اصول وفروع اسلامى پیوستگى داشته پس از یگانگى خدا ورسالت پیامبر مهمترین مسئله شمرده شود.
اکنون باید دید از میان احتمالاتى که مفسران اسلامى در تعیین موضوع ماموریت دادهاند کدام به مضمون آیه نزدیکتر است.
محدثان شیعه و همچنین سى تن از محدثان بزرگ اهل تسنن بر آنند که آیه در غدیر خم نازل شده است وطى آن خدا به پیامبر ماموریت داده که حضرت على علیه السلام را به عنوان «مولاى مؤمنان» معرفى کند.
ولایت و جانشینى امام پس از پیامبر از موضوعات خطیر و پر اهمیتى بود که جا داشت ابلاغ آن مکمل رسالت باشد وخوددارى از بیان آن، مایه نقص در امر رسالتشمرده شود.
آفتاب داغ نیمروز هجدهم ماه ذى الحجه بر سرزمین غدیر خم به شدت مىتابید وگروه انبوهى که تاریخ تعداد آنها را از هفتاد هزار تا صد وبیست هزار ضبط کرده است در آن محل به فرمان پیامبر خدا فرود آمده بودند ودر انتظار حادثه تاریخى آن روز به سر مىبردند، در حالى که از شدت گرما رداها را به دو نیم کرده، نیمى بر سر ونیم دیگر را زیر پا انداخته بودند.
در آن لحظات حساس، طنین اذان ظهر سراسر بیابان را فرا گرفت ونداى تکبیر مؤذن بلند شد. مردم خود را براى اداى نماز ظهر آماده کردند وپیامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پرشکوه، که سرزمین غدیر نظیر آن را هرگز به خاطر نداشت، بجا آورد وسپس به میان جمیعت آمد وبر منبر بلندى که از جهاز شتران ترتیب یافته بود قرار گرفت وبا صداى بلند خطبهاى به شرح زیر ایراد کرد:
ستایش از آن خداست. از او یارى مىخواهیم وبه او ایمان داریم وبر او توکل مىکنیم واز شر نفسهاى خویش وبدى کردارهایمان به خدایى پناه مىبریم که جز او براى گمراهان هادى وراهنمایى نیست; خدایى که هرکس را هدایت کرد براى او گمراه کنندهاى نیست. گواهى مىدهیم که خدایى جز او نیست ومحمد بنده خدا وفرستاده اوست.
هان اى مردم، نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم. ومن مسئولم و شما نیز مسئول هستید. در باره من چه فکر مىکنید؟
یاران پیامبر گفتند: گواهى مىدهیم که تو آیین خدا را تبلیغ کردى ونسبتبه ما خیرخواهى ونصیحت کردى و در این راه بسیار کوشیدى، خداوند به تو پاداش نیک بدهد.
وقتى مجددا آرامش بر جمعیتحکمفرما شد، پیامبر اکرم فرمود:
آیا شما گواهى نمىدهید که جز خدا، خدایى نیست ومحمد بنده خدا وپیامبر اوست؟ بهشت ودوزخ ومرگ حق است وروز رستاخیز بدون شک فرا خواهد رسید وخداوند کسانى را که در خاک پنهان شدهاند زنده خواهد کرد؟
یاران پیامبر گفتند: آرى، آرى، گواهى مىدهیم.
پیامبر ادامه داد : من در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار مىگذارم; چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟ ناشناسى پرسید: مقصود از این دو چیز گرانبها چیست؟
پیامبر فرمود:
یکی «ثقل اکبر» کتاب خداست که یک طرف آن در دستخدا وطرف دیگرش در دستشماست. به کتاب او چنگ بزنید تا گمراه نشوید. و دیگری «ثقل اصغر» عترت واهل بیت من است. خدایم به من خبر داده که دو یادگار من تا روز رستاخیز از هم جدا نمىشوند.
هان اى مردم، برکتاب خدا وعترت من پیشى نگیرید واز آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید.
در این موقع پیامبر – ص - دستحضرت على علیه السلام را گرفت و بالا برد، تا جایى که سفیدى زیر بغل او بر همه مردم نمایان شد وهمه حضرت على علیه السلام را در کنار پیامبر دیدند و او را به خوبى شناختند ودریافتند که مقصود از این اجتماع مسئلهاى است که مربوط به حضرت على علیه السلام است و همگى با ولع خاصى آماده شدند که به سخنان پیامبر گوش فرا دهند. پیامبر فرمود: هان اى مردم، سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خود آنان کیست؟
یاران پیامبر پاسخ دادند: خداوند و پیامبر او بهتر مىدانند.
پیامبر ادامه داد: خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان اولى وسزاوارترم. هان اى مردم،«هر کس که من مولا و رهبر او هستم، على هم مولا ورهبر اوست».
رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم این جمله آخر را سه بار تکرار کرد وسپس ادامه داد:
پروردگارا، دوستبدار کسى را که على را دوستبدارد ودشمن بدار کسى را که على را دشمن بدارد.خدایا، یاران على را یارى کن ودشمنان او را خوار وذلیل گردان. پروردگارا، على را محور حق قرار ده.
سپس افزود: لازم استحاضران به غایبان خبر دهند ودیگران را از این امر مطلع کنند.
هنوز اجتماع با شکوه به حال خود باقى بود که فرشته وحى فرود آمد وبه پیامبر گرامى بشارت داد که خداوند امروز دین خود را تکمیل کرد ونعمتخویش را بر مؤمنان بتمامه ارزانى داشت. در این لحظه، صداى تکبیر پیامبر بلند شد وفرمود: خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد و نعمتخود را به پایان رسانید واز رسالت من و ولایت على پس از من خشنود شد.
پیامبر از جایگاه خود فرود آمد ویاران او، دسته دسته، به حضرت على علیه السلام تبریک مىگفتند واو را مولاى خود ومولاى هر مرد وزن مؤمنى مىخواندند. در این موقع حسان بن ثابت، شاعر رسول خدا، برخاست واین واقعه بزرگ تاریخى را در قالب شعرى با شکوه ریخت وبه آن رنگ جاودانى بخشید. از چکامه معروف او فقط به ترجمه دو بیت مىپردازیم:
پیامبر به حضرت على فرمود:برخیز که من تو را به پیشوایى مردم وراهنمایى آنان پس از خود برگزیدم.هر کس که من مولاى او هستم، على نیز مولاى او است. مردم! بر شما لازم است از پیروان راستین ودوستداران واقعى على باشید
منبع: دو هفته نامه « دنیز»، شماره 4 مورخ 17/8/90
لبیک اللهم لبیک، لا شریک لک لبیک
سلام دوستان عزیز،ان شاءالله مرداد ماه خوبی داشته باشید. در این دو هفته در حضورتان نبودم، نائب الزیاره بودم از طرف همه شما عزیزان در مکه و مدینه و بقیع ( عُمره مُفرده، یا به قول معروف در بین مردم: حج عمره). ببخشید اگر بدون خدا حافظی رفتم و بدون طلب حلالیت...؛ خدا قسمت همگان بکند، واقعاً سفر خوبی است و عالمی دارد. یادداشتهایی را به عنوان سوغات سر زمین وحی و نبوت و قرآن وحج و عمره نوشته ام که اگر توفیقی باشد گاهداری بخشهایی از آنها را تقدیم شما خواهم کرد.
لبیک اللهم لبیک، لا شریک لک لبیک؛ انّ الحمدَ و النعمه لک والمُک، لا شریک لک لبیک.