برابری یا برادری؟
(نگاهی نقادانه به تحقیر شخصیت زن آذربایجانی در سریال ترکیه ای "جاذبه")
نویسنده: علی رزم آرای
ارتباطات در عصری که ما در آن دم میزنیم و نفس می کشیم یعنی شوک!، شوک تغییر! تا امروز تولید معنا و پیام و انتقال آن و حتی گسترش و بعد گرفتن آن، محور اصلی ارتباط گیری و ارتباطات بوده و یا لااقل ما به خصلت ظاهر، چنین میپنداشتیم.
اینکه اصل ماجرا فقط نقل و قول و یا تولید معنا و پیام نبوده و انتقال آن نیز فقط نقش وسیله را بازی میکرده، بسیار مهم است. آخر مغز و اصل عمل در ماجرای ارتباطات تولید فکر است و تولید ذهنیت!
معنا وپیام بعد از ذهنیت چیزی نیست جز چاشنی و پیاز داغ آن، وقتی باور کردی اصل فکر و ذهنیت را. مثلا ً اخبار یا انیمیشن ( یا همان کارتون). خبری اطلاع میدهد با تصویر و مطالبی میخواند از روی نوشته و لحن میدهد با صدا، اصلا ً مهم نیست اصل نوشته یا خبر راست است یا دروغ، فقط تاثیرش را بگذارد، بس است. انیمیشن داستانی را روایت میکند اغلب ناشناخته و جدید، از چیزی که نمیدانی چیست چه برداشتی میتوانی بکنی الا اینکه واو به واو صحنههای آن را به خاطر بسپاری وحتی با آن زندگی کنی و چون جدید و جذاب است ارزش دارد و مؤثر است.
حالا اگر این ارتباط گیری به زبان آشنا و موضوعات آشنا باشد و حد عملش هم سرگرمی باشد تا آنجا که اصلا ً مهم نباشد که چه اتفاقاتی در پس این ایجاد ارتباط میافتد و غرض اصلی چیست، ماجرا بغرنج تر و بلکه تأسف برانگیزتر میشود.
یک سوال، چه اتفاقی میافتد که در عمق زبانی آشنا و درچهارچوب ارتباطات صوتی و تصویری و اطلاعاتی مدرن امروز، انسانیت را به نام یک بازی و با لودگی تمام به مسلخی میبرند که جز القا فکر« من برتر» از این بازی ، آن هم در چهارچوب این زبان آشنا و فرهنگ آن پیامی نداشته باشد؟!
سریالی در شکبههای تلویزیونی ترکیه و گمانم شبکه atv در حال پخش بود به مدت دو سال به نام (یاخشی جاذبه- جاذبه زیبا) موضوع سریال چیزی نبود جز برخورد دو سویه یک فرهنگ و زبان یعنی زبان ترکی جمهوری آذربایجان و ترکی استانبولی در قالب یک رابطه انسانی مثلا ً مدرن در ترکیه. برخورد یک طرف ِ کاملا ً شرقی از فرهنگ ترک با یک طرف ِ کاملا ًغربی شده فرهنگ ترک ! و صریحترش اینکه یک ریشه شرقی با نمای نامتناسب غربی خود برخورد دارد!
دقت کنیم؛ زبان زن سریال« جاذبه خانم» کاملا ً در مقابل زبان کتابی کمال ترک مرد سریال، سنتی و روستایی جلوه میکند که مثلا ً او که به ترکیه آمده و با مردی ترکیهای ازدواج کرده، از جایی آمده که چون لهجه و زبان روستایی و سنتی دارد پس عهد عتیقی بوده و حال اوبا این ازدواج، به بهشت عدن پا گذارده است.
از طرفی مرد سریال چون لهجه کتابی و پر از واژه گان ظریف تلفظ و انگلیسی فرانسوی دارد پس مدرنتر و جهان اولیتر است و همین که مرد است و طرفش هم زن. زن باید نسبت به مرد هم پایینتر وهم کمشأنتربه نظر برسد چون زن است آنهم زن عهد عتیقی!
از دیدگاه سازندگان سریال "جاذبه زیبا"، جاذبه! نام خوبی است برای زنی که دست بر قضا از جمهوری آذربایجان به ترکیه رفته، عاقبت، چند مرد را توأمان جذب کرده و زیبایی اش بنا به اسمش در راه این جذب خرج شده و آخر سریال دستش هم رو میشود. این یعنی اگر زیبا هم هستی چون عهد عتیقی هستی پس تا پایت به بهشت عدن رسید خود را گم کردهای و ندید بدید بازی در آوردی و خواستی از چند توبره و آخور با هم بخوری!
کمال تورک! چه خوب؛ مرد سریال اسمی برازنده دارد اسمی که مقدس است برای ترکیه ِ معاصر ِ بهشت ِ عدن شده. کمال آتا تورک! مردی که ترکیه بهشت عدن شدنش را به او مدیون است. او را پدر ترکهای عصر جدید جامی زنند که ترکها را بهشت عدنی کرده مثلا ً!؟
خوب این اسم روی هر شخصی باشد فرا از مرد بودنش، در فرهنگ مدرن! ترکیه معصوم از هرگناه تلقی خواهد شد، چون هم کامل است از صیغه کمال وهم ترک است و مرد! که مرد ترک آن هم کمال اصلا ً خطا ناپذیر است. به زبان ساده کمال تورک چون ترکیهای است و چون زبان ترکی استانبولی حرف میزند و چون نام کمال آن هم تورک بر خود دارد ، حس ناسیونالیزم ترکی ترکیهای اجازه نمیدهد و اصلا ً محال است که انتهای سریال با خراب کردن او تمام شود با آنکه او هم چند دره بازبود و چند زن با هم اداره میکرد.
اما جاذبه، کنده شده از فرهنگ شرقی و سنتی زبان ترکی آذربایجانی خود، در پس وجود خود چه اسم و رسمی دارد ، چه اعتباری دارد که مورد تحقیر قرار نگیرد!؟
نامش که اصلا ً در قالب فرهنگ زبان ترکی افاده هیچ ارزشی را نمیکند چرا که عربی است، چه رسد به اینکه در حد کمال آتا تورک باشد، زن بودنش که گم میشود در پس بازیهای تصویری، ترک بودنش و زبانش که عهد عتیقی است و بدوی و روستایی و سنتی که ارزش دفاع ندارد و دفاع از آن عقب گرد است از بهشت عدن به عهدعتیق!
این رده بندی از انسانهای هم زبان و هم فرهنگ را در جایی دیگرهم میتوانیم ببینیم. میگویند در چهارچوب آرمانهای فکری صهیونیسم، یهودیان سه تیرهاند، اول یهودیانی که هم از لحاظ دینی و هم از لحاظ نژادی یهودی بوده یعنی علاوه بر اینکه به دین موسی کلیم خدا هستند با او هم نژاد نیز هستند، دوم یهودیانی که دیرزمانی است بر دین یهود هستند اما نژادشان یهودی نبوده و به نژاد پیامبر خدا نیزنیستد، سوم یهودیانی که جدیدا ً دین یهود یافتهاند و از نژاد یهود و پیامبر این دین نیز نیستند. این سه تیره هیچ گاه با هم برابر نبوده، نیستند و برابر هم نخواهند شد ، پس در طول هم قرار میگیرند و نه در عرض هم!
حال که مشخص شد که در مسیر ارتباطات جدید و در چنبره زبان آشنا و فرهنگ آشنا چگونه میتوان ذهنیت ساخت و پیام آن ذهنیت را هم پراکند، پس میتوان با این تقسیم بندی ِ ترک سنتی آذربایجانی و ترک مدرن ترکیهای به این اصل رسید که در مرام و آرمان آقایان ترک اندیش ترکیهای ، ترکها هم بنا به تیره ، لهجه ، جنسیت و جغرافیا تقسیم میشوند و اصالت آن دارد که مدرن است و اروپایی شده!
این ذهنیت تقسیمبندی را یک بار هم ما آذربایجانیهای ایران از ترکیهایهای با فهم و شعور و مدرن داریم که در قالب آن مسابقه معروف ( یتنک سنسین ترکیه- استعداد تویی ترکیه) شرکت کننده ترک آذربایجانی اهل ارومیه را که حداقل توانایش عملی بود و در خور، چگونه در رقابت با یک دلقک که فقط ادا و تقلید هنرش بود به مقام دوم تنزل داد که یعنی ترک غیر ترکیهای دست دوم است نه اصل.
و دست آخر اینکه ما هم زبان ترک آذربایجانی در ایران هر بار به خطا و یا درست، به غفلت و یا عمد در برابر هر رفتار و گفتاری که به نظرمان ناشایست و غیرانسانی بوده و انسانیت ما آذربایجانیها را نشانه رفته، از هرکه بوده معترض بودهایم و خواستار به جا آمدن حق و عدالت!
آیا اگر این رفتار وگفتار از سوی آشنای هم زبان باشد چه؟ ما اعتراضمان بلند خواهد بود و بل بلند تر؟ اگر این رفتار وگفتاراز سوی خودی باشد و هم زبان و هم فرهنگ آیا جرم آن بیشتر نیست و مجازات آن فراتر! ؟ غیر که جای خود دارد خودی چرا؟! به این ترتیب ترکهای ارض خاکی با هم برابر باشند بهتراست تا برادر!
زلال اندیشه
(شهید بهشتی در اندیشه آیت الله سید علی خامنه ای رهبر معظم انقلاب)
اول بلا به مرغ بلند آشیان رسید!
مرحوم شهید بهشتی یکی از آن شخصیت هایی بود که یک حالت استثنایی در آنها مشاهده می شود. می دانید آدم ها دو جورهستند، یکی آدمهایی هستند که هیچ ویژگی استثنایی در آنها نیست، با استعدادند، با فکرند، ارزشمندند، اما عادی و معمولی اند.
لکن بعضی هستند که از معمول انسان ها یک چیزی بیشتر دارند، یک برجستگی در اینها وجود دارد، این برجستگی خیلی هم زود فهمیده نمی شود، در گذشت زمان مشهود می شود و بهشتی از این قبیل بود. او دارای فکر بلندی بود، مغز قوی و فعالی داشت، علاوه بر این دارای اراده و روحیه ممتازی بود، بر خود و احساسات خویش شدیداً غالب بود ، یک فرد بیشتر متفکر بود تا احساساتی، اگر چه گاهی اوقات احساسات او هم یک جمعیت میلیونی را به جوش می آورد، یعنی اینجور احساساتی هم گاهی می شد ، اما در همان وقت هم می توانست مطمئن باشد که دارد منطقی حرف می زند، از آن قبیل آدم هایی نبود که احساساتشان آنها را سوار بر یک اسب سرکشی بکند که مهارش در دستشان نیست، بلکه از آن قبیل انسان هایی بود که در اوج احساساتشان هم آدم می دانست که دارد منطقی و متین و محاسبه شده حرف می زند.
این مرد، مردی شدیداً متعبد بود، یعنی دین و شریعت را به درستی و از بن دندان قبول داشت، با کمال خلوص و صمیمیت عامل به شرع و معتقد به دین بود. از تظاهر، از ریاکاری، از کارهایی که برخلاف صمیمیت و خلوص هست شدیداً بیزار و روگردان بود، خودش نداشت و از هر کسی که دارای این صفات بود بدش می آمد... از جمله خصوصیات آقای بهشتی این بود که کارها را از بنیان شروع می کرد، با رژیم هم که مبارزه می کرد، مبارزه ای بنیانی بود.
بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد، به خاطراینکه در دوران زندگیش کسی به عمق و والایی شخصیت این مرد پی نبرد. شهید بهشتی واقعاً انسان برجسته ای بود در همه ابعاد.
اشخاص درباره شهید بهشتی خیلی صحبت کرده اند خیلی چیزها گفته شده و گفتنی ها گفته شده؛ آنچه که ما کم داریم شناخته شدن شخصیت این عزیز هست. در آثار علمی او، در آثار وجودی او، در مشخص شدن مفاهیم کلمات او در طول زمان.
همه چیز را می شد روی دوش او گذاشت و در همه مشکلات می شد به فکر او متکی شد.
وقتی که انسان یک فکر و شورایی را می کرد و یک کاری را می خواست اقدام بکند و می ترسید که مبادا گوشه ای از آن عیب پیدا بکند وقتی در جلسه بهشتی بود آدم خاطرش آسوده بود.
به دلیل اینکه شهید مظلوم بهشتی ، دارای شخصیت ممتازی بود همواره مورد حمله لیبرالها و منافقین واقع می شد به قول شاعر: «اول بلا به مرغ بلند آشیان رسید» آنکس که آشیانش و پروازش بلندتر و شخصیت اش برجسته تر است بیشتر از همه مورد تهاجم دشمنان قرار می گیرد . دشمنی با کسی که تأثیر در روند این مبارزه ندارد کاری ندارد.
شهید بهشتی بزرگترین تأثیر را داشت، یعنی از شخص امام که بگذریم، در میان مردم دیگری که در کار مبارزه ، رهبری این مبارزه و اداره این انقلاب نقش داشتند، از همه مهمتر و مؤثرتر مرحوم شهید بهشتی بود. طبیعی بود که او را بیشتر مورد تهاجم قرار بدهند.
منبع: دو هفته نامه " دنیز " شماره 17 مورخ 7/4/91 – چاپ ارومیه
درس جمعه:
مهدی (عج) از فرزندان فاطمه (س) است.
امام علی (ع) فرمود:
المَهدیُّ رجلٌ مِنّا مِن وُلدِ فاطِمة (کنز العمال، حدیث 39675)
مهدی موعود مردی از خاندان ما و از نژاد پاک فاطمه زهراست.
در واقع یکی از افتخارات امام زمان (ع) این است که فرزند فاطمه زهراست.
لوتولارین آخیر – عاقبتی
بلی، اوزون سؤزون قیساسی بودور کی، آتا بابالار دئمیشلر: دونیا چوخ وفاسیز دیر، ... هَـه، ائله بونا گؤره ده دئیرم کی، گؤره سن بو عکسده گؤرونن دؤرد عرب لوتولاری هاردادیرلار؟ سیز بیلیرسینیز؟ ... من او عالی جنابلاری، او عرب سلطانلارینی، عرب پادشاهلارینی، اوتوز ایل لیک پرزدنت لری، خلقی آلدادانلاری، مسلمانلارا خیانت، صهیونیست لره خدمت ائدنلری، لوتو لقبی ایله تقدیم ائتدیم، اما اؤز آرامیز دیر ها، اونلار دوغروداندا بؤیوک لوتولار ایدیرلر! جناب زین العابدین بن علی تونس لوتوسو، معمر قذافی لیبی نین قیرخ ایکی ایللیک لوتوسو، حسنی مبارک مصرین اوتوز ایللیک لوتوسو و النهایه عبد الله بن صالح یمنده لوتولوق سورن ارباب ایدی. گؤردونوز نئجه گبردیلر و تخت یئره دوشدولر؟... بلی، بو الله تعالی نین قانونودور، بونلاردان دا اول تاریخ بویو بو حادثه لر چوخ گؤرونوب، بوندان سونرا دا اولاجاقدیر. اما دئیه بیلرسینیز بو دفعه عرب مملکت لرینده، قافقاز اؤلکه لرینده و یا سایر یئرلرده تختدن دوشمک هانسی بیر پادشاهین نوبه سی دیر؟ و یا هانسی بیر پرزدنت آدینا اوزون مدت خلقه حؤکومت ائدن خان، بی، شاه بو دفعه دئوریله جکدیر؟... دئیرم حؤکومت ده هئچ یاخشی بیر شیئ دئییل ها، هـه ائله دئییل؟ حکومت پیس ده اولماسا، آنجاق اونا باغلانماق چوخ پیس بیر صفت دیر و آدامی آخیردا آدامی هلاک ائدر. حکومتین آخری چوخ پیس اولور، الله گؤستر مه سین، گؤزله یین ها، بیردن...!! نه قدر یاخشی لوتو اولسان دا ، یئنه ده تهلوکه لی دیر، چونکی آتا بابالار دئمیشلر: "یاخشی لوتونون آخیری، زورنا چالان اولار!". دوزدور کی قذافی نین شانسی گتیرمه دی، اما باخین گؤرون عبد الله بن صالح، زین العابدین بن علی و هامیسیندان داها گوجلو، حسنی مبارک، نئجه زورنا چالیرلار! سس لرینی بوتون دونیالار ائشیدیرلر؛ ائله دئییل می؟
منبع: دنیز، شماره 17
شعری از علی شجاع:
مثنوی جانباز
به مناسبت ولادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) روز جانباز هر آن کو واقعا گردیده عاشق بدان که رسته از دام عــلایق گزیده مکتبی چون مکتب شمع منور گشته از او محفل جمع قـلم بر سر کشیده کام خود را سپرده بر خدا فرجام خـود را کـتاب عشق را با خون نوشتـه وجود خـو یش با آ تش سرشتـه زصهبای شـهادت مست گشـته شده فانی و از آن هست گشـته به لطف حق زده چنگ توکل به جسمش زخمها بشکفته چون گل بـپرورده زلاله گلشنی سرخ به تن کرده زخون پیراهنی سرخ فروزان کرده از شوق آتشی را در آتش یافته حال خوشی را همان آتش که بر باطل فکنده همان آتش کز آن حق گشته زنده همـان کـز کربـلا منشا گرفـته فـروغـش گنبد خـضرا گرفـته در آنجا شعر رزمی را سرودند در آنجا خار خفت را درودند در آنـجـا تیـغ کرده کار خـامه نوشـته از جوانمردی چـکامه در آنجا کشف شد معنای ایثار در آنجا معنویت یافت مقدار در آنجا کرد بر افلاک پرواز ابولفضل آن سپهسالار جانباز همان کو آل یاسین را سپر شد ابا عبداله از وی مفتخر شد کز او در اهتزاز آمد لوایش به عالم شهره شد عشق و وفایش عطش را دام صیاد هوا دید به روی تشنگی سیرانه خندید چهارم روز بود از ماه شعبان کز او آراسته شد بزم کیهان به جانبازان مبارک زاد روزش فروزان باد نام جان فروزش تو ای جانباز پرچمدار نهضت به سنگرها چویار غار نهضت هـنرمند دیار جنگ و جـولان حماسه ساز سبک عشق و عرفان به سبک تو قصیده وصف جنگ است غزل تعریف صحرا و پلنگ است عـروض نظم تو مارش تهاجم ا فـا عـیلش شـهادت با تـبسم قلم در دست تو از جنس نی نیست بسامدهای طبعت جام و می نیست طبیعت را دگر شرحی دهی تو مناظر را دگر طرحی دهی تو مرکب دان تو لب ریز خون است خطوط دفترت آلاله گون است برای شعر تو دفتر چه تنگ است ز تاب معنیش بی تاب رنگ است یم ایثــــار با تو موج گـــیرد عقـــاب روح با تو اوج گـــیرد کنی در دشت رزم خاک و ناموس ز غیرت واژه ها تألیف قاموس زدی پیوند با محـنت طرب را رفاقـت با غضب دادی ادب را به دست از آرپی جی چنگ داری زموج انـفجـار آهنگ داری همه دم همدم شلیک و تـیری چه طرفه انس با خمپاره گیری چو خواهی سایه بانی بر گـــزینی کـــنار تانک یا توپی نشــینی تو را از سنگ و خاک و گل وساده بساط ساده ات از ساده ساده ز دام خواب چشمت در گریز است وگر نه رخت خوابت خاکریز است تو ای جسمت سپر بر جسم میهن به جولان کرده جانت کار جوشن مـیان معـرکـه تا زِنـده ای تو به میدانهای مین تا زَ نـده ای تو ز ترکشها جمالت خال خال است تفاخر را جراحاتت مدال است تو سرو سرفراز این دیاری دژ عشق و نشان افـتخاری زده خصم ار تبر بر پیکر تو سر افرازیست ما را از سر تو گـرفـته دهر قهر و مهر پـیشه تو را استادگی باشد همیشه ز تیغش گرچه داری زخم بر تن تو را تفسیر دیگر هست لیکن بهارت مشک از باروت بیزد خزانت برگ از یاقوت ریزد شما شه واژة قاموس عشقید شما غوّاص اقیانوس عشقید