نقش هنر موسیقی در ارتقای سلامت جامعه
در گفتگوی اختصاصی دوهفته نامه «دنیز» با استاد عاشیق دهقان
منبع: نشریه «دنیز»، شماره 12، مورخ 16 فروردین 1391- ارومیه
اشاره : استاد محمد حسین دهقان ایگدیر مشهور به «عاشیق دهقان» در سال 1313 در روستای ایگدیر از توابع شهرستان ارومیه متولد شد. وی سالهای طولانی ست که از هنرمندان بنام عرصه موسیقی آذربایجان و از اساتید هنر عاشیقی «مکتب ارومیه» به شمارمی رود. دهقان به حق یک «عاشیق» به معنی حقیقی کلمه محسوب می شود، زیرا سه شرط اصلی عاشیق های آذربایجانی: اول صدا، دوم نوازنده ماهر ساز عاشیقی بودن و سوم سرودن اشعاری به سبک و سیاق عاشیقی (گرایلی، قوشما، دیوان، تجنیس و ..) را همواره یکجا داشته وبه چندین هنر آراسته است. البته برخورداری از استعداد ذاتی خدادادی در هر سه زمینه، شرط اصلی موفقیت دهقان در هنر عاشیقی است که در کسب شهرت ملی و بین المللی وی نقشی اساسی داشته است. امروز این هنرمند 78 ساله در کمال صحت و سلامت جسمی و روحی به سر می برد و با همان شور و شوق سالهای جوانی در عرصه هنر خود فعالیت می کند. او از حافظه کم نظیری برخوردار است، اغلب میراث ادبی و هنری عاشیق های متقدم و معاصر ( دهها هزار بیت شعر در قالبهای مرسوم سبک عاشیقی) و دهها داستان مفصل عاشیقی را با زیر و بم و جزئیات و اشعار و روایت های مختلف آن را از حفظ می داند و می خواند. هنوز هم جشنهای عروسی عموم مردم آذربایجان با حضور گرم و نوای ساز و صدای او رونق می گیرد، در جشنواره های موسیقی جزو داوران است، حضورش در کانون عاشیقهای حوزه هنری آذربایجان غربی در ارومیه هر هفته دوشنبه معمولاً محسوس و مشهود است و گاهی هم به اجرای برنامه می پردازد. گفتگوی کوتاه زیر را در آغاز سال جدید و به مناسبت هفته سلامت و سالمندی با استاد عاشیق دهقان انجام داده ایم که تقدیم خوانندگان گرامی دنیز می گردد:
*استاد دهقان، ضمن عرض تبریک فرارسیدن سال نو و آرزوی طول عمر برای شما، لطفاً بفرمایید عامل اصلی تمایل جنابعالی به هنر موسیقی عاشیقی در دوران کودکی و نوجوانی چه بود ؟
به نام خدای هنر و زیبایی، بنده نیز آغاز سال 1391 را به شما و همه ملت عزیز ایران تبریک می گویم، امیدوارم این سال همچنان که رهبر معظم انقلاب فرمودند، برای دولت و ملت عالی قدر ایران اسلامی، به ویژه هنرمندان و فرهیختگان کشورمان بیش از پیش سال تولید فرهنگ و فکر و هنر باشد. در پاسخ به سؤال شما باید عرض کنم که نخستین استاد من در عرصه عاشیقی و عامل اصلی گرایش بنده به عالم هنر موسیقی مرحومه مادرم بانو «ماه جبین» بود. خدا رحمت کند مادرم را که هم علاقمند به موسیقی عاشیقی بود، هم خیلی از داستانها و افسانه های شیرین و عبرت آمیز عاشیقی و نغمه های آهنگین را از حفظ می دانست و هم خودش در خانه برای ما و زنان و یا در تنهایی خویش به سبک عاشیقها می خواند و اشعاری ذوق انگیز و به یاد ماندنی را زمزمه می کرد. من سه داستان معروف ادبیات عاشیقی را از او یاد گرفته بودم که بعدها در نزد مرحوم استاد «عاشیق فرهاد» ایراداتش را برطرف کردم. آن سه داستان عبارت بود از: غلام حیدر، سیدی و احمد ابراهیم. من پنج – شش ساله بودم که مادرم دستم را می گرفت و به پشت قهوه خانه ای که عاشیقها درآن می خواندند، می برد و از پنجره ای که صدای عاشیقها بیرون می زد، گوش می کردیم. من از پنج سالگی با ساز آشنا بودم و انس و الفتی داشتم و از هشت سالگی ساز می زدم، زیرا پدرم مرحوم غلامحسین با عاشیقها دوست بود و دوستان عاشیق که می آمدند و در جشنهای عروسی و یا در قهوه خانه عاشیقها می خواندند، ساز خود را در خانه ما می گذاشتند تا فردا یا چند روز دیگر که باز می آمدند، بردارند و برنامه اجرا کنند. کودکی من با این سازها سپری شد و مملو از خاطراتی دل انگیز است. به این ترتیب زندگی من با ساز عاشیق ها و صدای دلنشین و اشعار حماسی و ماندگار این هنرمندان مردمی به واسطه مادرم و دوستان هنرمند پدرم گره خورد و مرا به این سمت و سو، سوق داد. این را هم بگویم که من کاست صدای مادرم را دارم و هنوز هم گوش می کنم و لذت می برم.
*اساتید تأثیرگذار شما در سلوک عاشیقی چه کسانی بودند؟
ابتدا این را بگویم که من تا کلاس ششم نظام قدیم در روستای امام زاده ارومیه که همسایه زادگاهم «ایگدیر» است، درس خوانده ام. اما در مکتب عاشیقی، از شانزده سالگی ساز برداشته به محضر هنرمند توانا و مشهورشادروان استاد عاشیق فرهاد رفتم و رسماً در مکتب عاشیقی وی تا آخر عمرش شاگردی کردم. من همه آهنگها و داستانها و اشعار و زیر و بم مهارت عاشیقی را از عاشیق فرهاد آموختم. او در قهوه خانه مرحوم کربلایی غلام در حد واسط خیابان شاهپور و ایالت سابق ارومیه همیشه صبح ها تا ساعت 10 – 11 برای مردم می خواند. من می رفتم و از او استفاده می کردم. او مرا به جشنهای عروسی می برد و حتی من به اذن او به رادیو ارومیه رفتم و برای مردم خواندم.
عاشیق فرهاد واقعاً انسانی لایق و متدین و درستکار و پاک ضمیر و سالک حقیقی طریق حقیقت و طریقت و شریعت بود. او از شاگردان بزرگ عاشیق محمد علی به شمار می رفت و عاشیق محمد علی هم شاگرد عاشیق جواد بود. عاشیق فرهاد اهل تسنن بود و سواد هم نداشت اما به قول ما عاشیق ها همه چیز را «سینه دفتر» (از دفتر سینه) می دانست و می خواند و حافظه اش خیلی قوی بود و آن همه شعر و افسانه و تمثیل و داستان و ضرب المثل و بایاتی را در موضوعات بی شمار در گنجینه خاطر داشت و از حفظ می خواند و صدای دل نشین اش همه را مجذوب می کرد.
علاوه بر مهارتهای عاشیقی، آداب زندگی و سلوک با مردم و طرز رفتار عاشیقی را از او و دیگر اساتیدم آموختم. استاد دوم من مرحوم عاشیق موسی بود که شبها در قهوه خانه ای در خیابان بازار باش معروف ارومیه می خواند و استاد سوم بنده مرحوم عاشیق علی قرمیزی باش از اهالی روستای شورا شور بود که بعد از ظهرها در قهوه خانه همان روستا می خواند و من خدمت هر دو می رفتم و استفاده می کردم. البته مقداری هم از مرحوم عاشیق عباد بهره مند شده ام که مدتش کم بود. من از یک استاد مطالب و موضوعاتی را می آموختم، از استاد دیگر مطالبی و هنری دیگر و ... خداوند همه اساتیدم را رحمت کند.
*به نظر شما بزرگان متقدم هنر عاشیقی آذربایجان چه نقشی در زندگی فردی و اجتماعی جامعه گذشته وحال ما داشته اند و دارند؟
شما اگر در سرگذشت و اندیشه و هنر عاشیقهای تاریخی آذربایجان مثل عاشیق قربانی، عاشیق علسگر، خسته قاسم، دول لو مصطفی، عاشیق مسکین، عباس توفارقانلی و ... مطالعه و اندیشه کنید، آنان را واقعاً عاشیق حق و حقیقت می بینید.آنان خود را «حق عاشیقی» (عاشق حق تعالی) می نامیدند. هر چه از ایشان مانده، در راستای اصلاح زندگی مردمان و ترویج توحید و نبوت و معاد و امامت و دینداری و آزادگی و اخلاق انسانی و اوصاف مردانگی و پاکی و حقیقت و شریعت و طریقت عرفانی و وارستگی و وطن دوستی و انسان دوستی، داشتن زندگی سالم، احترام به بزرگان و انس با طبیعت زیباست. هیچ نقطه منفی یا کوری یا حرف سخیفی در سخن و هنر عاشیق های اصیل آذربایجان دیده نمی شود، اصلاً هنر و آرمان عاشیق ها همیشه در جهت اصلاح مردم و جامعه، ترویج حقایق ناب الهی و معنوی، حراست از ارزشهای انسانی، گسترش شادی و نشاط درونی و دوری از زشتی و پلشتی ها با هدف فراهم آمدن یک زندگی سالم برای همگان بوده است. شما اگر ادبیات و آثار مکتوب و شفاهی عاشیقهای گذشته را ببینید و به آهنگهای مرسوم این جماعت گوش کنید، جز اینکه گفتم، نمی یابید، تماماً ارزش و انسانیت و حکمت و فرهنگ والای انسانی است.
*لطفاً کمی هم از هنر و فعالیت خودتان برای ما و خوانندگان نشریه بگویید.
عاشیقهای آذربایجان هنرمندان و نغمه پردازان مردمی هستند و در کنار غم وشادی، پیروزی و شکست و سختی ها و راحتی های مردمشان همیشه حضوری حماسی و شادی آور داشته اند و دارند. به عنوان مثال زنده، عاشیق های ما در سی و چند سال اخیر و در جلو چشم این نسل فعلی همواره در کنار حوادث تلخ و شیرین انقلاب اسلامی، هشت سال دفاع مقدس و در تمام صحنه های حماسه آفرین ملت بزرگ ایران بوده اند و موسیقی اصیل عاشیقی آذربایجان را که به حق موسیقی ملی ایران عزیز است، تقدیم حماسه ها و افتخارات ملت خود کرده اند و برای شهیدان والا مقام این خاک پر گهر نغمه پردازی کرده اند و دشمنان این انقلاب و کشور و ملت را مورد تحقیر هنرمندانه قرار داده اند. مکتب عاشیق های ما اینگونه بوده و اینگونه است و من افتخار می کنم که خودم را شاگرد مکتب عاشیقی آذربایجان می دانم. بنده قابل آن نیستم که از هنر خودم حرف بزنم. اما برای اینکه سؤال شما بی جواب نماند، باید عرض کنم که بنده الان بیش از شصت سال است که در کنار غم و شادی مردم بوده ام و سعی کرده ام به سبک اساتید گذشته، همیشه برای مردم و کشورم شادی به ارمغان آورم. مردم برای من بسیار محبت و لطف دارند و هنوز هم مرا به جشنهای خود دعوت می_کنند و من سالمند 78 ساله در جشن عروسی جوانان کشورم محور توجه و شادی آنان قرار می گیرم. برای همین است که معتقدم پیری و سالمندی برای هیچکس به ویژه برای اهل هنر مانع فعالیت نیست، بلکه بر عکس، نسل دیروزی و امروزی می توانند در کنار یکدیگر زندگی را شادتر و زیباتر نمایند، این تجربه من و سرمایه بزرگی برای من است که نثار مردم عزیزمان می کنم. بنده در بیش از بیست کشور دنیا و در همایش ها و کنگره های بزرگ داخلی و خارجی بر اساس دعوتنامه شرکت داشته ام، در آذربایجان، آلمان، فرانسه، چین، ترکیه، سوئد، دبی، کشورهای آمریکای لاتین و ...علاوه بر کاستها و آلبوم های موسیقی، اشعار زیادی هم سروده ام که موجود است. به لطف خدا بیش از بیست شاگرد عاشیق تربیت کرده ام که امروز از عاشیق های سرشناس آذربایجان محسوب می شوند و در ترویج مکتب عاشیقی ارومیه یعنی مکتب حماسی و انسانی آذربایجان نقش عمده ای دارند. همچنین من سعی کرده ام در اجرای آهنگهای عاشیقی مکتب ارومیه تغییراتی روبه کمال ایجاد کنم که آن هم بر اساس قدرت صدای خدادادی بنده بوده است. خدا را برای این همه نعمت شکر می گویم. داستانهای عاشیقی، تمثیلات و اشعار شفاهی بسیاری را از مادرم و اساتیدم شنیده و نوشته ام که به صورت مکتوب نگهداری می کنم و ظاهراً نزد کسی پیدا نمی شود و منحصر به فرد است.
* شما که امروز استاد برجسته مکتب ارومیه در هنر عاشیقی هستید، مختصات این مکتب موسیقی را در چه می بینید؟
عاشیق های مکتب ارومیه اولاً با ساز و صدا و شعر حضور پیدا می کنند و ساز «بالابان» در این مکتب اصلاً حضور ندارد. ثانیاً آهنگهای این مکتب مخصوص خود آن است و جنبه های عرفانی و حماسی اش بیشتر است. ثالثاً از بین بیش از صد آهنگ عاشیقی، 48 آهنگ مخصوص مکتب ارومیه است.
*استاد، چه پیشنهادی به هنرمندان جوان دارید؟
به نظر من مهم ترین رکن هنر اعتقاد معنوی، دلبستگی به خدا، پاکی، صداقت و وارستگی از تمام وابستگی های مادی است. مادیت برای گذران زندگی لازم است و ما باید از نعمتهای مادی خدا نهایت استفاده درست را ببریم، اما نباید وابسته به مادیات باشیم، اگر هنرمندی به مادیات پابسته شد، نمی تواند پرواز هنری و معنوی داشته باشد. هنرمندان جوان باید به این مسائل بیشتر دقت کنند. بقیه با کمی تلاش حل و حاصل می شود. من از خدایم خیلی راضی ام که به من همه چیز داده، شکر خدا. اما اگر موفقیتی در کارم بوده، از همان مسائلی می دانم که عرض کردم. دیگر اینکه عموم جوانان را سفارش می کنم به استفاده از تجربه افراد مسن و سالمند، چراکه ایشان دارای تجربه های ارزشمندی در عرصه زندگی و هرکدام از این پیران دنیا دیده گنجینه ای گرانقدر هستند.
*استاد دهقان، از منظر شما تأثیر موسیقی در حفظ سلامت انسان چیست؟
ببینید، شما به زندگی هر هنرمند بزرگی به ویژه در عرصه موسیقی نگاه کنید، می بینید که علاوه بر سلامت روحی و نشاط درونی، از سلامت جسمی و رفتاری هم برخوردار بوده اند و هستند. تأثیر مثبت موسیقی و یا به تعبیر دیگر، اعجاز شگفت انگیز موسیقی اصیل ما در سلامت روح و فکر هنرمندان موسیقی و علاقمندان به هنر موسیقی غیر قابل انکار است. اما تأکید می کنم که هنرمند موسیقی باید مراقب درون و برون خود باشد و خود را به بت ثروت و شهوت و شهرت و دیگر آلودگی ها و وابستگی های ظاهری و مادی مبتلا نسازد و تمیز و پاک بماند و با هنرش زندگی کند و به آن عشق بورزد. آن وقت تأثیر موسیقی در سلامت روح و جسمش تا آخر عمر مستدام خواهد بود، حتی جامعه را هم تحت این تأثیر سلامت گستر خواهد گرفت. اغلب عاشیق های معروف و اهالی موسیقی اینگونه زیسته اند، عمر طولانی داشته اند و تا پایان عمر طولانی خود هم از نعمت سلامت تن و روان هر دو یکسان بهره مند بوده اند و هنوز هم نمونه هایی از اینگونه هنرمندان هستند.
*استاد خیلی ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید.
خواهش می کنم. بنده برای شما و خوانندگان عزیز و هنر دوست نشریه دنیز، از خداوند متعال آرزوی موفقیت و صحت و سلامت دارم.
وصیت
پیامبر اسلام (ص): الوصیةُ حـقٌّ علی کلِ مسلمٍ
- وصیت کردن وظیفه هر مسلمانی است.
راستی شما به عنوان یک مسلمان، وصیت نامه تان را نوشته اید؟ البته قرار نیست با نوشتن وصیت نامه بمیریم! بنابر این شما هم نترسید، بنویسید. با این کار فقط به وظیفه مهم خود عمل می کنیم. هم قرآن، هم اهل بیت (ع)، هم عقل و هم قانون به ما حکم می کنند که وصیت نامه مان را همیشه توی جیب داشته باشیم.
صابر بزرگترین شاعر اجتماعی و مسلمان قفقاز- 1
(به مناسبت یکصدمین سال وفات میرزا علی اکبر طاهر زاده صابر)
نوشته: رسول اسماعیل زاده دوزال
منبع: دو هفته نامه دنیز، شماره 7 - مورخ 11/ 10/ 90
اشاره: یک صد سال تمام از خاموشی شاعر بلند آوازه و اندیشمند مسلمان قفقاز مرحوم میرزا علی اکبر صابر می گذرد. خیلی ها از اشعار صابر در مطبوعات و رسانه ها با اهداف مختلف خود تغذیه می کنند! اما در یکصدمین سال وفات این شخصیت بزرگ ظاهراً هیچ یادی از او نکردند... شاید هم ما ندیدیم. مقاله ذیل را استاد ارجمند میرزا رسول اسماعیل زاده دوزال(محقق و ناشر زندگی و اشعار صابر) نگاشته و با بزرگواری در اختیار نشریه گذاشتند که ضمن تشکر و عذرخواهی از ایشان، مقاله مزبور با کمی اختصار از نظر خوانندگان عزیز می گذرد:
نگاهی به زندگی صابر
شاعر مشهور و طنزپرداز بزرگ و بلا رقیب سراسر ادبیات غنی آذربایجان مرحوم میرزاعلىاکبر طاهرزاده »صابر« در سال 1278 هجرى قمرى اول ماه ذىحجه در شهر شماخى جمهوری آذربایجان دیده به جهان گشود. در 8 سالگى وارد مکتبخانه شده مشغول تحصیل گردید .
از دوران کودکى به نظم و شعرسرائى رغبت پیدا کرد. در نه سالگى طبع خود را در اعتراض به خشونت معلمش به آزمایش گذاشت. در 12 سالگى به مکتبخانه حاجی سیدعظیم شیروانى شاعر دانشمند و غزلسراى بزرگ آذربایجان رفت و از سیّد تلمذ کرد. سیدعظیم شیروانى با مشاهده ذوق شاعرانه صابر، متون منظوم فارسى را که به او مىآموخت، ترجمه ترکىاش را از وى مىخواست. صابر نیز به ترجمه ترکی آنها مىپرداخت. اشعار گلستان سعدى را به ترکى ترجمه مىکرد و به استادش سیدعظیم ارائه مىنمود. او یکى از اشعار گلستان با مطلع »دیدم گل تازه چند دسته / بر گنبدى از گیاه بسته«. را چنین ترجمه کرده است .
»گؤردوم نئچه دسته تازه گوللر،
باغلانمیش ایدى گیاه ایلنتر،
دئدیم نه اولور گیاه ناچیز،
تا اگلشه گول صفینده عزیز .
اوت آغلایاراق دودی اؤتورسن .
صحبت ائلدیم غمیم گؤتور سن .
عالىلر ائدرمى ترک صحبت،
حال آنکه اولاردا وار سخاوت «
پس از آنکه زبان فارسى و ترکى را خوب می آموزد، پدرش مانع تحصیل وى شده، او را در مغازهاش به کار مىگمارد. او به موازات خرید و فروش در مغازه پدرش، بیشترین هم و غَم خود را صرف مطالعه مىکند. پدرش از این کار او ناراحت گشته و دفتر شعرش را پاره مىکند. در اثر خشونت پدرش »صابر« تصمیم به ترک شهر شماخى مىگیرد. وى این جریان را چنین به نظم کشیده است:
من خلیلالله عصرم، پدرم چون آذر،
سفر از بابل شیروان کنم، انشاءالله.
گر چه او دفتر اشعار مرا پاره نمود،
وصله با طبع در افشان کنم، انشاءالله!
او تصمیم مىگیرد با کاروانى که راهى خراسان بود، از شماخى فرار کند، ولى پدرش متوجه شده، مانع مىشود. مدتى در شماخى در ایام محرم و صفر به نوحهخوانى و مرثیهسرائى مىپردازد. صداى دلنشین و سخنان شنیدنی و شوخطبع صابر موجب محبوبیتش در میان مردم مىشود و در مدت کوتاه در ولایات و اطراف و اکناف مشهور و معروف مىگردد.
سفر خراسان و کربلا
شاعران آذربایجان از قرون بسیار دور تا به امروز همواره آرزوی سفر خراسان و مکه و مدینه و عتبات عالیات و زیارت قبور و آستانه های پیامبر و خاندان او را – صلوات الله علیهم - داشته اند و گاه مثل خاقانی در آتش این آرزو سوخته و اشعاری ماندگار آفریده اند. همچنین، عباسقلی آقا باکیخانوف »قدسی«، حاجی سید عظیم شیروانی و .. و صابر نیز در اواخر قرن سیزدهم چنین آرزویی داشته که در 23 سالگى به سفر خراسان و عراق می رود و به زیارت ثامنالحج حضرتامامرضا (ع) عتبات مقدسه عراق نائل گردید. او تاریخ سفر زیارتى خود را چنین به نظم کشیده است.
»صابر شیدا کى، ترک شهر شیروان ائیلدى،
بولبوله بنزردى کیم، میل گولوستان ائیلدى.
مین اوچ یوز بیرده هجرتدن سورا میمون ایلى.
آخر شوالده عزم خراسان ائیلدى«
(صابر شیدا که ترک شهر شیروان کرد،
همچون بلبلى مىماند که میل گلستان نمود.
در 1301 هجرى در سال میمون
در آخر شوال عزم خراسان کرد)
صابر در سفر خراسان در شهرهاى مشهد، سبزوار، نیشابور، تربتحیدریه، تربتجام، سمرقند و بخارا سکونت گزیده در عین سیاحت با دست فروشى امرار معاش مىکرده است. به دلیل شیوع یک نوع بیمارى خراسان را ترک گفته به شهر شماخى مراجعت مىکند. پس از مدتى براى زیارت مرقد حضرتامامحسینعلیهالسلام عازم کربلاى معلّى مىشود. مدتى در عتبات عالیات سکنى گزیده، مشغول نوحهسرائى و مرثیهسرائى مىگردد. در این مدت خیلى مرثیه، مدیحه و نوحه و دوبیتى سروده است. پس از مدتى دوباره به شماخى برگشته و سپس راهى عشقآباد و مرو مىشود. در مدت سکونتش در مرو و عشقآباد در ایام محرم و سفر به نوحهخوانى و روضهخوانى مشغول بوده و از راه صابونپزى امرار معاش مىکرده است.
او مدتى در مرو و عشقآباد سکنى گزیده و با وفات پدرش مجبور مىشود بهشماخىبرگردد.
خانواده پر جمعیت صابر
صابر در شماخى ازدواج کرد و نهایتاً در شماخى ماندگار شد. او هشت دختر و یک پسر داشت. اگر چه مشکلات زندگى و فقر مادى و کثرت اعضاى خانواده او را به ستوه آورد، ولى مانع غلیان طبع سرشار و جَوَلان مبارزه سرسخت با جهل و بىسوادى نگردید اداره یک خانواده یازده نفره براى فردى چون صابر حقیقتاً سخت بود. عزیزترین روزهاى عمر این شاعر نابغه و نوآور در صابونپزى صرف شد! این دوره از زندگانى شاعر سراسر درد و رنج و مشقت است. زیرا از طرفى فقر مادى و کثرت اولاد آن هم اولاد دختر که در آن دوره از شرایط اجتماعى و فرهنگى آذربایجان زن فقط نانخور خانواده بود، نه عضو فعال آن، سبب شده بود که صابر شبانه روز کار کند و از کنار پاتیل صابونپزى دور نشود، تا بتواند خانواده عیالمندش را اداره کند
... ادامه در قسمت دوم