وبلاگ نویسان چند دسته اند؟ شما از کدام دسته اید؟
می توانید روی این حرف خوب فکر کنید. اصلاً از خودتان قیاس کنید که چرا هر روز به وبلاگتان سر می زنید و اگر یک روز دسترسی به وبلاگ نداشته باشید، چه حالی پیدا می کنید؟ آیا به آن معتاد شده اید؟ یا واقعاً حرفی برای گفتن دارید؟ رسالتی در این اقدام حس می کنید؟ به حرف زدن و خالی شدن احتیاج دارید؟ دنبال همنفسی می گردید؟ وبلاگ را نوعی سرگرمی می بینید؟ و ... و به همین قیاس وبلاگ نویسان می توانند به دسته های گوناگونی تقسیم شوند. من فعلاً جواب خودم را نمی نویسم. شاید هم دقیقاً نمی دانم از کدام دسته ام! همین قدر می دانم که اگر حرفی برای گفتن و اندیشه ای برای ارائه کردن داشته باشم، همین وبلاگ وسیله خوبی است و سعی می کنم آن را به « وبلاگ اندیشه» تبدیل کنم و اگر توانستم به سمت « انجام مسئولیت و تعهد در برابر خدا و بندگان خدا» ببرم،همین .
بنابر این وقتی هدف چنین بزرگ و مقدس باشد، نه افزایش تعداد بازدید کننده فریبت می دهد و نه کاهش آن مأیوست می کند. در این باره شاید یادی از یک مرد الهی – زنده یاد مرحوم علی اللهوردیخانی – برای خودم و شما خواننده عزیز بجا باشد. روزی – در سال 1380 ،در تبریز) از آن فرزانه ی وارسته سؤال کردم:« جناب استاد، فلان کتابتان چاپ نشد؟ چرا ناشر (انتشارات استان قدس رضوی) این همه به تأخیر می اندازد؟»
آن مرد خدا با اندک تأملی – که انگاری شهود می فرمود باطن دنیایی مرا - پاسخ داد: « چاپ و انتشار یک اثر، اصلاً مهم نیست، مهم آن است که مورد قبول و رضایت خدا – با دست اشاره به بالا- واقع شود!»
با شنیدن این کلام – که در واقع نهیب بیدار باش بود برای من غافل، لرزیدم که من کجای این جدول هستی واقع شده ام و این مرد خدا کجا؟!
این حرف پر معنی برای من بی عمل درس بزرگی بود و اینجا آوردم تا اگر خودم هم نمی توانم به آن عمل کنم، معتقدم که حتماً در بین خوانندگان و بنندگان این مطلب کسانی پیدا می شوند که خریدار چنین گوهر با ارزشی هستند تا به آن عمل کنند یا قدرش را بهتر از من بشناسند و در نوشتن و گذاشتن مطلب به وبلاگ و بلکه در همه فعالیت های خود در عرصه زندگی، حرف آن بنده مخلص خدا را نصب العین قرار دهند.
راستی، بیایید بین خود و خدایمان رو راست باشیم! خب؟ حالا در نوشتن یا گذاشتن مطلب به وبلاگ یا سایت و مطبوعات و رسانه ها، واقعاً چقدر و چند در صد رضایت خدا و صلاح مردم را در نظر می گیریم؟!... جااان؟!!... البته خودم را عرض می کنم و با خودم حرف می زنم، تو دماغی هم حرف می زنم! ... ؛ به هیچ کس جسارت نمی کنم. ببخشید اگر خیلی منبر می روم !
مخلص شما: مصطفی قلیزاده علیار
ارزش زندگی
یک نویسنده - ظاهراً «مالرو» فرانسوی- می گوید:
«زندگی ارزشی ندارد، اما هیچ چیز هم ارزش زندگی را ندارد! »
خب، به نظر می رسد حرف منطقی است.ظاهراً هیچ نیازی هم به توضیح و تشریح و استادبازی و تفسیر ندارد، خیلی ساده و در عین حال خیلی مرکب است البته شایسته تفکر و تأمل بیشتر.
علی (ع) مرشد عاشقان حق
یاد هست یک وقت حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) در شأن مولای موحدان و متقیان، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب – علیه السلام – کلامی به این مضمون فرمود: اهل عرفا ن علی (ع) را از خود می دانند، اهل حکمت و فلسفه، اهل علم و اندیشه و حتی پهلوانان نیز آن حضرت را از خود می دانند و خود را به ایشان منسوب می دارند(نقل به مضمون).
من بر این سخن آن مرد بزرگ می افزایم که همه «عاشیق های آذربایجان» در طول پانصد سال گذشته از زمان شاه اسماعیل صفوی شیفته مولای عاشقان حق علی (ع) بوده اند علی را مولا و مرشد خود می دانسته اند و در سروده ها و اجرای آهنگهای حماسی و شور انگیز عرفانی خود به عشق علی (ع) و اولاد علی خوانده اند و دلها را تسخیر کرده اند و معارف تشیع را به این روش در جشن و شادی ها، در شهرها و روستاها و عشایر در هاله ای از عشق و عرفان و معنویت منتشر ساخته اند. برای همین است که هنر موسیقی عاشیق های آذربایجان همیشه پاک و روحانی و حماسی و ارشاد کننده بوده است. شخصیتهای هنرمند و پاک دل و عاشق حق همچون «عاشیق قربانی» (معاصر و مرید شاه اسماعیل صفوی)، «عاشیق عباس توفارقاتلی آذرشهری» (معاصر شاه عباس اول)، «عاشیق مصطفی دول لو» (اهل ارومیه، قرن 13هـ.ق)، عاشیق «علی عسکر» ( جمهوری آذربایجان، قرن 14 هـ.ق) و ... انسانهایی معنوی و عارف پیشه و اهل ارشاد و بسیار تأثیر گذار بوده اند و آثارشان سرشار از مضامین بکر معرفتی و عرفانی و شیعی و اجتماعی و مبارزه با ظلم و ستم و نهی از ریاکاری است. مردم در طول تاریخ این قبیل هنرمندان را مردان الهی می شناخته اند و می شناسند، به آنان احترامی معنوی و روحانی قایل بوده اند و هستند و آنان را «حق عاشیقلاری» (عاشیقان حق) می دانستند و می نامیدند. شاید از همین منظر است که حکایاتی عرفانی و شگفت آور و گاه حتی افسانه آمیز از زندگانی اسرار آمیز آن حق باورانِ عاشق حق نقل کرده اند. اینها همه از عشق علی است و جذابیت کلام این عاشقان حق نیز از جذبه مولایشان علی است.
یا حق، یا علی!
مصطفی قلیزاده علیار
یک ضرب المثل ترکی ظنز آمیز اجتماعی می گوید:
آج قودورغان اولار، چیلپاق اویناغان! (آدم گرسنه طغیانگر است و آدم عریان رقص باز!)
فقط کمی باید اندیشید که چه مفهوم عمیق اجتماعی دارد و چه هشدار دهنده و پیشگیری کننده است. به همین سادگی و رسایی.
دوست شاعر ارجمندم آقای «جعفر احمدیه» امروز قطعه زیر را به اینجانب فرستاده که ملاحظه می فرمایید.البته با زبان و بیان خاص خود:
شاعیر کیم دیر جناب مصطفی
شاعیر کیم دیر سوز بوخچاسین آچمیشام
گوز ئونونده سویوموزا یایمیشام
سوز بوخچاما یاخینلاشیب باخیب سان؟
سن اوخویوب سوزلریمی دادیب سان؟
اوخومامیش جبهه نییه آچیب سان
قاشا باخیب گوزه ماققاج ووروبسان
مومن کیشی سن ده گتیر بوخچایین
شاعیر کیم دیر آچدیر گینان سوفرایین
آنا دیلده یازدیقلارین بیللنسین
سویوموزون وارلیقیندا گورسن سین
قوی سنین ده سوزلرین بارلی اولسون
سؤز کوزه سی ملی وارلیقدان دولسون
آنا دیلی بیر آیه دیر بللی دیر
و من فعلاً فقط این چند بیت را جهت عرض ارادت به ایشان تقدیم می کنم تا بعد تکمیلش گردانم ان شاءالله تعالی:
شاعرین اوچ شرطی واردیر بونو بیل
اول فیکر،سونرا احساس، سونرا دیل
بونلارین هانسیسی اولماسا اوندا
اونون آدینی گل بو دفتردن سیل
شاعر گره ک دیل اؤیره نه، دیل بیله
بو یولدا دیل اونا اولاجاق دلیل
یوخسا ائله بئله دئییب، دانیشسا
نه سؤزو، شعر اولار، نه ده دیلی دیل
سؤز یوخدور کی سنین فکرین عالی دیر
قوی سو کیمی دورو آخسین، ائتمه لیل ...
29 خرداد 90 - ساعت: 20 / ارومیه