موسیقی صوت و آهنگ کلام در قرائت قرآن
قرآن کتابی است که دارای ابعاد مختلف معرفتی، کلامی و هنری است. همانگونه که از معنای لغوی قرآن مستفاد میشود، قرآن کتابی است که باید آن را خواند. بار معنایی این لغت بهگونهای است که از جهتی بایستی در خواندن متن قرآن به معنا و درک معنای آن توجه داشت و از جهت دیگر به دلیل برخورداری از زیباییهای کلامی و بلاغتی باید در چارچوب موازین صوتی، آهنگ و وزن کلام عرب، آن را ادا کرد.
تطابق زیبایی صوتی با زیبایی کلامی قرآن منحصر به فرد است. یعنی ساختار کلامی قرآن به نحوی است که قاری هنگام قرائت و تلاوت آن، قرائت خود را توأم با یکی از موازین و قوانین صوتی منطبق میکند. به عبارت روشنتر این خصوصیت ذاتی کلام قرآن است که قاری را وادار میکند که به هنگام تلاوت و قرائت عبارتها و فرازها را به تناسب حال و مقام و با صوت و لحن آهنگدار ادا کند.
موضوع موسیقی موضوع پیچیدهای است و واژه موسیقی نیز از واژههایی است که هم بار منفی و هم بار مثبت به خود گرفته و نسبت به جوامع، سطوح سنی، معرفتی و نسبت به زبانها و فرهنگها و حوزه علمی متغیر بودهاست. برداشت یک فقیه از موسیقی قطعاً با برداشت یک فیلسوف، عارف، هنرمند، شاعر برداشتی متفاوت است.
تعاریف نیز متفاوت است. تعریفی که یک فقیه از موسیقی دارد، با تعریفی که یک عارف و یا فیلسوف و یا ریاضیدان از آن دارد، کاملاً متفاوت است. در بین فقها نیز در زمینه تعریف موسیقی وحدت نظر وجود ندارد. فلذا میبینیم که برخی از فقها در رابطه با موسیقی حکم مطلقاً حرام را صادر کردهاند و برخی نیز بین انواع موسیقی فرق گذاشته و موسیقی مطرب، شهوتآور، مخل اراده و عقل و منافی عفت و عقیده را موسیقی حرام و کلام موزون، آهنگدار را بیاشکال دانستهاند و حتی برخی از فقها از جمله رهبر معظم انقلاب آیتالله خامنهای تشخیص این را نیز به عهده مکلف گذاشته است. در حقیقت این مکلف است که باید تشخیص دهد که کدامین آهنگ و یا کلام و لحن موزون در وی جرقههای ارتکاب به گناه را روشن میکند و کدامین در وی تأثیر مثبت میگذارد تا تکلیف خود را متوجه شود. در این خصوص علما، فقها و اندیشمندان سخن بسیار گفتهاند و بعضاً نیز توضیحات تفضیلی برخی از علما نه تنها به تحلیل موضوع کمکی نکردهاست حتی به ابهام و پیچیدگی و تعقدات آن افزوده است.
علمایی چون علامه طباطبایی، شهید مطهری، استاد محمدتقی جعفری از معاصران و شخصیتهایی چون ابنسینا، فارابی، عبدالقادر مراغهای، صفیالدین ارموی و میرمحسن نواب قرهباغی از علما و موسیقی دانان کلاسیک در این وادی سخن بسیار گفتهاند، هر چند فقهای معاصر اغلب در زمینه موسیقی تنها به استنباط حکم موسیقی از منابع اکتفا کردهاند، ولی بسیاری از شخصیتهای اسلامی علاوه بر آن خود در زمینه علم موسیقی صاحبنظر بودهاند.
با صرف نظر از ابهاماتی که در تئوری و موضوع وجود دارد، اختلاف آرا و سلیقههایی که در مصداق به وجود میآید و این که مکلف خود موضوعی را از مصادیق لهو و لعب و مخل عقل و اراده تشخیص دهد، این مسئله نیز موسیقی و حکم موسیقی در جامعه را با مشکل روبه رو ساخته است. بهعنوان مثال بعضی اشخاص در برخی محافل و مراسم هنگام اجرای موسیقی مثلاً سرود ملی، مجلس را ترک گفته و برخی دیگر گوش فرا میدهند، این دوگانگی در برخوردها ناشی از مختار بودن مکلف در تعیین مصادیق است. به هر حال در رابطه با موضوع موسیقی و مسائل جانبی آن گروههای مختلفی مطرح هستند که ایجاد ارتباط علمی در بین این گروهها تا حدودی به تبیین موضوع موسیقی کمک خواهد کرد. حل این مسئله مطالعات پیوسته موسیقی دانان، موسیقی خوانان، موسیقی نوازان، کارشناسان فقه و اندیشمندان، حتی روانشناسان را به طور توأمان میطلبد، از این حیث و با توجه به کاستیهایی که در شناخت و معرفی موسیقی، اختلافهایی که در این فن به عمل آمدهاست، ضرورت بازنگری موضوع موسیقی را بیشتر عیان میکند و من نیز طرفدار آن هستم که در پرتو دانستهها و علوم مختص و مرتبط با این امر مراجعه مجدد، عمیق و گسترده به نصوص دینی ضروری است تا ابعاد مختلف این موضوع تبیین و روشن شود. و الا صدها سؤال بیپاسخ در ذهن مکلف ایجاد شده و لاینحل باقی خواهد ماند.
همانگونه که گفته شد، مضامین آیات قرآن سنخیت عجیبی با نغمات و مقامات دارند. هرچند آیات قرآن در چارچوب کلام منظوم و شعر نمیگنجد، ولی در عین حال عاری از وزن و آهنگ نیست، آیات قرآن به تناسب مضمون و مفهوم دارای آهنگ ذاتی هستند. اساساً بین آهنگ و زیباییهای کلامی و بلاغتی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد، چینش حروف در یک واژه و کلمه، تقارن کلمات یک فراز و تأخر و تقدم مقولهها و واحدهای نحوی، برخورداری الفاظ از اوزان و قافیه (کلام مسجع) انطباق لفظ با مضمون و انتخاب و گزینش مقام و یا نغمه مطلوب را به طور مکانیکی حل کرده است. به عبارت بسیار ساده، آیات قرآنی با زبان بیزبانی به قاری الهام میکند که این فراز را در فلان مقام و دستگاه قرائت کن. این ساز و کار در جوهره الفاظ و واحدهای نحوی کلام الهی نهفته است.
من بیشتر به این معتقد هستم که در انتخاب مقامات و دستگاهها بیش و پیش از آن که اراده و خلاقیت قاری فعال باشد، ماهیت ذاتی آیات الهامبخش است.
استفاده از روشهای مصری و عربی در قرائت قرآن بجای موسیقی ایرانی امری اجتنابناپذیر است. هر چند موسیقی عرب، موسیقی ایرانی و حتی آذربایجانی از یک ریشه نشأت میگیرند و پرداخت علمی هر سه بهعنوان موسیقی شرق اسلامی از زمان ترخان فارابی آغاز شدهاست، ولی این امر بیشتر در تئوری و فلسفه موسیقی پیگیری شدهاست و در عمل و اجرا بنا به استعداد ذاتی، تناسب فرهنگی و بیش از همه ماهیت زبانی و کلامی هر یک در حیطه و حوزه خاص خود پیشرفت و تکامل یافته است. موسیقی ایرانی ازمرحله موسیقی خلقی گذر کرده به موسیقی درباری راه یافته و در هرم جامعه در سطوح بالای جامعه ایفا شدهاست، در صورتی که موسیقی عرب و همچنین موسیقی آذربایجانی سطح عمومی جامعه را پوشش میدهند و در عین پیچیدگی ظرفیت گسترش و انعطافپذیری را دارا هستند. از طرف دیگر با توجه به قواعد تجویدی و موازین حاکم بر زبان عربی، این خصیصه از مختصات زبان قرآنی است، لذا نغمهها، مقامات عربی با الحان و لهجه اعراب بیشتر سازگاری و تناسب دارد تا مقامات و نغمههای ایرانی. با توجه به این امر نمیتوان تلاوت قرآن را به کلی با مقامات ایرانی ادا کرد. هرچند که در این عرصه از مقامات و نغمههای ایرانی نیز استفاده میشود، ولی این امر در دایره بسیار محدود ایفا میشود. ولی مقامات و نغمههای مصری و حجازی جذبه و شیوایی خاص خود را دارد. تناسب کلامی، سنخیت زبانی، توازن اعراب با تحریرها و امکان فعالیت صوتی ابراز استعداد خلاقیت و گستردگی میدان نوآوری را در مقامات مصری و حجازی موجه، مطلوب ساخته است.
همانگونه که گفته شد، در قرائت قرآن تنها به شکل محدود میتوان از موسیقی ایران استفاده کرد، شکل و ماهیت کلام قرآنی و فرهنگ حاکم بر قرائتها این امکان را از سایر مقامات گرفته است.
ولی میتوان این را گسترش داد و نغمهها و مقامات عربی و ایرانی را ترکیب کرد. اما خود این امر بسیار استادی میخواهد، کار هر قاری یا موسیقیدان و استاد نیست. در گذشته از این نوع کارها شدهاست، برخی با استفاده از نوآوریهایی که داشتهاند در مقامات و اجراهای کلام قرآنی برای خود جا باز کردهاند.
هرچند قرائت قرآن را نمیتوان بهطور کامل در چارچوب و دائره موسیقی ایرانی اجرا کرد، ولی میتوان با استفاده از ظرفیتهای موسیقی ایرانی و حتی آذربایجانی نوآوریهایی در اجرا ایجاد کرد. این کار بسیار حساس و مسئولیتآفرین است و کسی بدون داشتن صلاحیتهای لازم مجاز به این کار نیست.
تأثیر موسیقی ایرانی در قرائت قرآن و موسیقی جهان بسیار حائز اهمیت است. موسیقی ایران تأثیر زیادی در آهنگها و تلاوت قرآنی و همچنین در موسیقی جهان داشته و دارد. این تأثیر هم بهصورت غیر تجربی و نظری و هم به صورت تمرینی بودهاست. در برخی از موسیقیهای همسایه اسامی اغلب دستگاهها به زبان فارسی است، راست، سهگاه، چهارگاه، پنجگاه، نهاوند، همایون، شوشتر، شکسته و غیره و هرچه دورتر و به ریشهها مراجعه کنیم این تأثیر را بیشتر میبینیم.
منبع: دو هفته نامه دنیز، شماره 4
ملاه پناه واقف از بزرگترین شاعران شیعی مذهب و تأثیرگذار در ادبیات آذربایجان (قرن 12 و 13 هـ.ق) است و این غزل زیبا در عرض ارادت به بزرگترین جوانمرد تاریخ بشر حضرت امیر مؤمنان علی (ع) از اوست:
ایگیتلرده
ریا و کبر و کذب و بخل اولور نایاب ایگیتلرده
تواضع دیر صفا و صدقیله اسباب ایگیتلرده
اوزون کیشی دئین کیمسه صداقت صنعتین ایشلر
ندن کیم، اولماییب دیر هیچ کس کذاب ایگیتلرده
هجوم لشکر تکلیف یاران وفاداره
مثال سدّ اسکندر گرکدیر تاب ایگیتلرده
ایگیتلیک ادعاسین ائده نه لایق دئییل یالان
وفاسیز لیق نسالرده، دگیل دیر باب اگیتلرده
علی المرتضی دن ایسته،«واقف» هر نه ایسترسن
اونو قیلمیش کرملی، حضرت وهاب ایگیتلرده.
ملا پناه واقف
رسالت روزنامهنگار چیست؟
(به مناسبت انتشار پیش شماره اول «روزنامه آراز آذربایجان» در ارومیه – روز دوشنبه چهارم مهر ماه 1390 )
راستی به نظر شما رسالت روزنامهنگار به عنوان چشم و گوش مردم و جامعه با حضوری مستمر و فعال در لایههای پیدا و پنهان زندگی جمعی ملتش چیست؟ آیا اصلاً روزنامهنگاری دارای رسالت و وظیفه و وظایفی فراتر از شغل و پیشه دارد؟ آیا روزنامه نگاری یک شغل است مثل شغلها و پیشه ها و حرفههای دیگر همچون نانوایی، کشاورزی، کارمندی، بازاری و ...؟ که با انجام آن و دریافت حقوق و مزایا، تمام شود و شخص روزنامةنگار برود پی کار و بارش، استراحت و سیاحت و گردش و بگو و بخندش؟! و فردا روز از نو و روزی از نو...؟
به عبارت دیگر آیا جایگاه یک روزنامه نگاربا مؤلفههایی همچون خبرنگاری، اطلاعرسانی به موقع، مصاحبه، انتشار خبر، تحلیلهای اجتماعی و سیاسی و ... جایگاه یک شاغل عادی در جامعه است؟ یا اینکه نه، روزنامهنگاری مسئولیتی فراشغلی و بالاتر از انجام وظایف اداری دارد که از سایر مسئولیتها و وظایف در جوامع بشری متمایز و برجستهتر است؟
آنچه از دقت در وظایف یک فرد روزنامهنگار به دست میآید این است که روزنامهنگاری صرفاً یک شغل نیست هر چند ممکن است روزنامهنگار شاغل در ادارهای، دفتر روزنامهای، سازمانی هم باشد، اما رسالتی دارد و آن عبارت است از تجلی وجدان جمعی جامعه در فعالیت فردی شخص روزنامه نگار در کشاکش حوادث و پدیدههای اجتماعی و سیاسی ملت و کشورش؛ حوادث و وقایعی که به نوعی با سرنوشت ملت و مملکت وی یا سرنوشت بشر در سطح جهان گره میخورد، آنها را دستخوش دگرگونی و تحول میکند، در معرض تهدید و تباهی قرار میدهد و یا در مسیر توسعه و پیشرفت میاندازد.
با این حساب می توان گفت: رسالت روزنامهنگاری حاصل فرایند پدیدهها و کنش و واکنشهایی است که در سطح ملی یا جهانی و در ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و اخلاقی تاثیر میگذارد، چه آنی باشد چه تدریجی، منفی یا مثبت، مرئی یا نامرئی و ...
از این دیدگاه است که روزنامهنگاری بیش و پیش از آنکه یک شغل باشد رسالت است با پشتوانه شکستناپذیری به عنوان عنصرایمان. رسالت روزنامهنگاری از جنس رسالت انبیاء الهی و شبیه به کار پیامبران خداست سرشار از تعهد، احساس مسئولیت، ظرافت، عواطف انسانی، تعقل، بردباری، سرعت عمل، فریاد، نوآوری، پیامرسانی، بصیرت، شجاعت، ایثار و از خودگذشتگی. و موضوع کار و رسالت خبرنگاری « انسان» و « جوامع انسانی» است.
یک خبرنگار واقعی با بصیرت تمام و عدم احساس خستگی، کژیها را در جوامع نشان میدهد، خدمتها و خیانتها را تعریف میکند، ملتی را به جنبش و خیزش در میآورد، اگاهی و بصیرت و تعهد و راستی و درستی را زودتر و بهتر از دیگران در جامعه منتشر میسازد، نقاط ضعف و قوت را نمایان و زمینه شعور و رشد عقلانی و علمی و اجتماعی و تربیتی و اخلاقی و معنوی را مساعد میکند ، دل و جان آدمها را تکان میدهد و پر از نشاط و امید میکند.
اگر روزنامه نگار اینگونه به تعهد و رسالت خود عمل کند، فردی الهی و پیرو حقیقی پیامبران و از دسته « عبادالرحمن» ( بندگان برگزیده رحمان) است وگرنه از گروه حزب الشیطان و اخوان الشیاطین (برادران شیاطین) است که جز گمراهی و یاس و سیاهنمایی و شیطنت و هواپرستی و شهرت طلبی در جامعه حاصلی ندارد و عرصه مطبوعاتی و اطلاعرسانی را جولانگاه ضلالت و حیرانی میکند و فتنه میانگیزد مثل وجه غالب روزنامه نگاری در غرب که امروز اغلب این جماعت در اروپا و آمریکا جز خدمت به زر و زور و تزور و استکبار و محکومیت حق طلبان فلسطین و لیبی و مصر و خوش خدمتی به آمریکا کاری ندارند.
برای همین است که گاهی در مواقعی از صد ساله اخیر جوامع بشری، بعضی از خبرنگاران متعهد و رسالتمدار موجی شگفتانگیز آفریدهاند و گاه حتی این موج به سقوط نظام سیاسی ریشهدار و مستحکم انجامیده است و سرنوشتی نو برای ملت خود رقم زدهاند.
من نمیخواهم در مورد روزنامهنگاران مدیحهسرایی یا هجو گویی کنم و به سبک شعرا و نویسندگان متکلف رسمی متقدم، حرفهایی گزاف ردیف هم کنم. میخواهم نمایی از حقیقت این رسالت مردمی و الهی و در مقابل آن روزنامه نگاری شیطانی را نشان دهم، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
از این رهگذر اشارهای میکنم به این حقیقت که اگر در کشور ما روزنامهنگار به هر حال جایگاهی لااقل در مرکز داشته و دارد، در اکثر استانها بسیار کمرنگ و در استان آذربایجان غربی تا حدی بیرنگ و پرت از مرحله و تداعیگر نوعی بیکاری و دلمشغولی اهالی مطبوعات و اصحاب رسانه است. آن هم البته دلایل خاص خود را دارد که باید در فرصتی دیگر بررسی کرد.
اینک فقط این حقیقت تلخ را باید ذکر کنم که مهمترین علت آوارگی و در حاشیه ماندن روزنامهنگاری در ارومیه و استان، عدم توجه جدی مسئولان رده اول از این قشر فرهنگی – اجتماعی و نبود سرپناهی مطمئن جهت رشد و بالندگی اهل اندیشه و رسانه در این استان است و چون راه « روزنامه« نگاری و انتشار نشریه به شکل فعال و روزانه در این خطه کاملاً صفر کیلومتر و راهی نرفته و ناهموار و پر از موانع سبک و سنگین است، کار نخستین روزنامه استانی ما یعنی « روزنامه آراز آذربایجان»... را تا حد زیادی سخت و خستهکننده کرده است.
امروز با نشر « روزنامه آراز آذربایجان» بحمدالله اولین روزنامه در تاریخ ارومیه و استان منتشر می شود و با وقوع این حادثه ی مبارک، بی شک مطبوعات این استان تولدی نو می یابند. ولی با توکل به خداوند امیدواریم در سایه همکاری اهل فکر و فرهنگ و رسانه و حمایتهای مادی و معنوی مردم شریف استان و مسئولان دلسوز و فرهنگ دوست بتوانیم با گام نخست، این راه نرفته را هموار نماییم و در آیندهای نزدیک شاهد انتشار «روزنامههایی» چند و متنوع در استان باشیم. چرا که استان هم استحقاق چندین روزنامه را دارد و هم شایسته آن است. همچنین شایسته است با حمایتهای کارساز مسئولان فرهنگی و اجرایی استان و از میان برداشتن موانع سر راه، نشریه هایی تخصصی ( اقتصادی، سیاسی، ادبی، علمی، هنری، تاریخی، نظامی و ...) در این استان انتشاریابد تا بیشتر موجب سرافرازی اهالی این خطه گردد. / مصطفی قلیزاده علیار
منبع: روزنامه آراز آذربایجان ( مورخ 4 مهر ماه 1390 - ارومیه‘ پیش شماره اول)
دَنیز منتشر شد
نخستین شماره دو هفته نامه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی « دنیز» به دو زبان فارسی و ترکی روز پنجشنبه 31 شهریور 1390، با مدیر مسئولی و صاحب امتیازی مصطفی قلیزاده علیار در ارومیه منتشر گردید. این نشریه در 8 صفحه و در قطع روزنامه ای، دارای مطالب متنوع اجتماعی و سیاسی و ادبی و تاریخی و دینی و فرهنگی است و در اولین شماره به موضوع فاجعه ملی خشک شدن دریاچه ارومیه بیشر پرداخت شده و تیتر اول آن این عبارت است: « دنیز با پیام دریا آمد». در صفحه 7 این شماره اشعاری به زبان ترکی از شاعران ایران، آذربایجان، ترکیه و کرکوک عراق چاپ شده است.« دَنیز» واژه ای ترکی به معنای دریاست.
کتاب «شوق دیدار» (اولین کتاب دینی – ادبی ترجمه شده از جمهوری آذربایجان به زبان فارسی) ، در خرداد ماه 90 در تبریز منتشر شد و بحمد الله مورد استقبال اهل فرهنگ و اندیشه قرار گرفت. امید که مورد قبول خدای مهدی (عج) نیز واقع شود. این کتاب در نشریات مختلف کشوری و ادبی و دینی و در سایتهای گوناگون معرفی گردید. خدای مهدی به دست اندرکاران همه آنان جزای خیر دهاد. خبر و معرفی ذیل را عزیزان روشن ضمیر امیدوار به آینده در سایت آینده روشن دریادلِان بزرگوار در سایت قطره ( ghatreh.com ) مرحمت فرموده ه اند:
شوق دیدار مهدی موعود در شعر معاصر جمهوری آذربایجان
"شوق دیدار مهدی موعود در شعر معاصر جمهوری آذربایجان" اثری است که به کوشش مصطفی قلیزاده علیار و توسط انتشارات نور ولایت منتشر شده و در دسترس علاقمندان به ادبیات مهدویت قرار گرفته است.
این اثر، در برگیرنده اجمالی از زندگی شاعران به همراه گزیدههایی از اشعار آنان میباشد که هر کدام از آنها با ترجمه فارسی همراه است. به 2 نمونه از این اشعار از دو شاعر توجه میکنیم ابتدا متن اصلی و سپس ترجمه فارسی آنها تقدیم خوانندگان میشود.
عدالت گونشی(متن اصلی)
شکر اولسون سنهای تانری یاراتدین
کونوللر همدمی امام مهدینی(ع)
چوخ دیلک دیله ییب آرزویا چاتدیم
یئرده قویما ییبدی بیرجه عهدینی.
دوشنده قدمین تورپاق اوستونه
تورپاق دیل آچاراق اویونه جکدی.
آریسه داش اولان اوره ک ایستینه
دونیانین اورهایی دویونه جکدی.
بؤیرک خلاصکاری گوندر ایلاهی
عدالت چراغی یا نسین سؤنمه دن
هامینی دوز یولا دوندر ایلاهی
صاحب زمانین(ع) گئری دؤنمه دن.
سنای ظلمت گئجه سونا یئت گؤروم
عدالت گونشی دوغماق اوزره دی
یالانچی، یولونلا ایندی گئت گؤروم
آزادلیق، ظلمونو بوغماق اوزره دی.
خورشید عدالت(ترجمه)
خداوندا، تو را شکر که آفریدی
مهدی(ع) را همدم دلها.
بعد از آرزوهای دراز، به کام خود رسیدم،
هیچ یک از عهدهایت بر زمین نماند.
ای مهدی موعود! آنگاه که قدم بر خاک خواهی گذاشت،
خاک زبان به درود خواهد گشود و برخود خواهد بالید.
اگر دلی از سنگ هم باشد، از حرارت عشق تو آب خواهد شد،
دل دنیا آن روز از هیجان دیدارت خواهد تپید.
خداوندا، نجات دهنده بزرگ را بفرست،
تا چراغ عدالت جاودانه روشن شود و هرگز خاموش نگردد.
خداوندا، خودت همگان را به راه راست هدایت کن،
صاحب زمانت دیگر از ما روی برنگرداند.
تو هم ای شب ظلمانی ظلم، به پایان خود برس
چرا که خورشید عدالت در حال دمیدن است،
از همان راه غلط که آمدهای، برگرد،
اینک آزادی، شب ستم را از جهان میزداید.
***
*دلشاد آراز
قائم(متن اصلی)
دورمادان گوندوز - گئجه کیم آه و زار ائیلر دیلیم
اؤیله بیمارم بونو هم آشکار ائیلردیلیم
"ائتمه ناله اجرینی وئررم سنین" سئویلر خدا
تابی یوخدور هم گیلئی، هم ده گذار ائیلر دیلیم.
ای بشر اولادی نین سن آن بؤیوک سرکرده سی
گل، بوستمله منی بیاختیار ائیلر دیلیم
ای بشر تاریخی نین سن آن بؤیوک قائمی گل
غیبت کبری ده قالدیقجا غبار ائیلر دیلیم
سنسن انسانین جهاندا حق، عدالت جارچیسی
اظهار ائتدیکجه بو حقی افتخار ائیلر دیلیم
سن کی، یوخسان دؤزمه یه وار بیر بهانه چاره سی
سن گلینجه سورهی"یاسینی" یارائیلر دیلیم
یار بو ظلمت باغرینی، ای شمسیم، ای نوروم یئتیش
هم سنی، هم عشقینی قلبیمده وار ائیلر دیلیم.
قائم(ترجمه)
زبانم شب و روز مدام در آه و زار است،
بیماری عشقم را زبان فاش میسازد
خداوند گفته که پاداشت را من خود میدهم ناله مکن.
اما زبان همچنان گلهگزاری میکند!
تو ای بزرگترین پیشوای نسل بشر،
بیا که این همه ستم زبانم را بسته است.
بیا ای بزرگترین قائم الهی تاریخ بشر،
زبانم از طولانی شدن غیبت کبرایت، گنگ شده است.
تویی در جهان فریادگر بزرگ حق و عدالت انسانها.
زبانم با افتخار این حقیقت را اظهار میکند.
تو که با ما نیستی، امید آمدنت بهانهای برای شکیبایی است،
و تا آمدنت زبانم سورهی یاسین را به یاد تو زمزمه میکند.
بیا دل این ظلمات را بشکاف ای خورشید من، ای روشنایی دیدهام،
تو را و عشق تو را همواره در دل دارم.
*الناره شمس