حاج علمدار ماهر شاعر برجسته آذربایجان درگذشت
سایت دنیزنیوز: حاج علمدار ماهر شاعر فرهیخته اهل بیت (ع) و ادیب برجسته آذربایجانی صبح امروز (جمعه 2 اسفند 92) در باکو درگذشت.
به گزارش خبرنگار سایت دنیزنیوز، حاج علمدار قلیاف مشهور و متخلص به «ماهر» شاعر فرهیخته اهل بیت (ع) و ادیب برجسته و سرشناس آذربایجانی در پی یک بیماری طولانی، صبح امروز جمعه در باکو درگذشت و در آرامگاه عمومی امامزاده «رحیمه خاتون» نارداران به خاک سپرده شد.
حاج علمدار ماهر در سال 1950 در قصبه «نارداران» - 20 کیلو متری شمال باکو، که در دینداری و تشیع مشهور و زادگاه عالمان و شاعران و هنرمندان بلندآوازه است، به دنیا آمد. او از شاعران غزلسرا و متعهد و دیندار آذربایجان بود و با شاعران ایرانی هم ارتباط دوستانه و صمیمی داشت و در همایشها و جشنوارههای ادبی متعددی در طول ده سال در ایران شرکت میکرد از جمله نخستین همایش شعر طنز تبریز در سال 1383، جشنواره شعر نبوی (مشهد 1385)، همایش فضولیشناسی در ارومیه (1386)، چهار دوره جشنواره شعر رضوی در ارومیه و... حاج علمدار ماهر چندین دوره هم داور جشنواره شعر ترکی رضوی در ارومیه بود. از این شاعر فرزانه، علاوه بر دیوان اشعارش، چندین کتاب در زمینه شعر و ادب گدشته و حال آدربایجان، به جا مانده که شرح غزلیات حکیم فضولی بغدادی در 3 جلد مهمترین آنهاست.
منبع: دنیزنیوز Dniznews.ir
حاج علمدار ماهر وفات کرد
مصطفی قلیزاده علیار
سایت «دنیزنیوز»: دوست شاعرم استاد حاج علمدار ماهر ناردارانی صبح امروز (جمعه دوم اسفند 1392 برابر با 21 ربیع الثانی 1435 و 21 فوریه 2014) در 64 سالگی در باکو وفات کرد و در آرامگاه امامزاده «رحیمه خاتون» زادگاهش «نارداران» (20 کیلومتری باکو) به خاک رفت. خبر از طریق دوستان عزیزم سعیدی و حاج مصطفی مایلاوغلو به من رسید. حاج علمدار رفت، رحمه الله علیه. او از دوستان خوب و صمیمی من در باکو بود و دوستی ما درست ده سال طول کشید از مرداد 1383 (2004) که نخستین همایش شعر طنز را در تبریز (حوزه هنری) برگزار کردیم و از ایشان به واسطه مرحوم حاج علی اکرام دعوت کردیم و آمد و آشنا شدیم و از آن پس هم بسیاری از اهل ادب و هنر ایرانی با او دوست شدند. تا امروز هم دوستیمان ادامه داشت. آخرین بار امسال در روز میلاد حضرت رسول (ص) تلفنی صحبت کردم. قرار بود هوا که خوب شد به ایران بیاید و تجدید دیدار نماییم! ... او در جریان تدوین کتاب «شوق دیدار» خیلی به من کمک کرد و مقدمهای هم نوشت و من خاطرات زیادی از این انسان وارسته و فرزانه دارم که برخی را – مثل خاطرات سفر باکو، 1393) نوشته و منتشر کردهام. در جریان بزرگداشت او در باکو که کتابی منتشر شد، به پیشنهاد خودش من هم مقاله نوشتم (2010) و دیدارهای زیادی که با او در باکو و ارومیه و تبریز داشتم، همه خاطره است و خیلیها را در وبلاگم و نیز در سایت «دنیزنیوز» و نشریه «دنیز» منتشر کردهام با عکسهایی. بحث تاریخی - ادبی و سیاسی «ادبیات صندوقی آذربایجان» را برای اولین بار بنده از زبان آن مرحوم در قالب مصاحبه در ایران منتشر نمودم در هفته نامه «آراز آذربایجان» (تابستان 1387 - ارومیه). خدا رحمتش کند. به خانوادهاش و دوستان و شاگردان این شاعر اهل بیت (ع) تسلیت میگویم.
تانری سئوگیسی
اکبر حمیدی علیار
شاهتختی تخلصو ایله یازیب یارادان یازیچی و شاعر صابر حبیباوغلو حاجییف 1968-نجی ایلده نخجوانین شاهتختی کندینده آنادان اولموشدور. 1993-نجو ایلده آذربایجان دولت نفت آکادئمیاسینی، 2007-نجی ایلده آذربایجان رئسپوبلیکاسینین پرئزیدئنتی یانیندا دولت ادارهچیلیک آکادئمیاسینی بیتیرمیشدیر.
2007-نجی ایلدن آذرتاج خبر آگئنتیلیگینین و آزتیوینین ایرانداکی رسمی نمایندهسیدیر. 15 کتاب، چوخسایلی علمی و یوزلرله پوبلیسیست مقالهلرین مؤلفیدیر. روسیا، اوکراینا، گورجوستان و ایراندا فارس، انگلیس و روس دیللرینده کتاب و مقالهلری درج اولونموشدور. او شعر و روماندان باشقا، تاریخی تدقیقلر و تألیفلرله ده مشغولدور؛ آذربایجان-ارمنیستان داغلیق قاراباغ مناقشهسی ایله علاقهدار ارمنیستان تاریخی، ارمنیستانین آذربایجان تورپاقلاری و خلقی علیهینه اولان تجاوزو و خوجالی سویقیریمی حاقدا آراشدیرمالاری دقته و تقدیره لایقدیر. اثرلریندن"خزل اولدو خوجالینین خزنگولو" (X?z?l oldu xocal?n?n x?z?ngülü) کتابینی آد آپارماق اولار، بو کتابین فارسجا ترجمهسی "گل خزان خوجالی پرپر شد" عنوانی ایلا 2012-نجی ایلده تهراندا صداقت نشریاتی طرفیندن نشر ائدیلمیشدیر.
آذربایجان یازیچیلار بیرلیگینین عضوو شاهتختی 2010-نجو ایل آذربایجاندا "ترقی" میدالینا لایق گؤرونموشدور. سون واختلار سیاسی علملر اوزره فلسفه دوکتورلوغونو بیتیرن شاعرین (TANRI SEVG?S?) "تانری سئوگیسی" پوئزیا توپلوسو 2013-نجو ایل باکیدا "بیلیک" نشریاتی طرفیندن نشر ائدیلمیشدیر، بو کتاب ایراندا دا اسکی الفبایا کؤچورولموش و چاپ عرفهسیندهدیر. کتابین بیرینجی حصهسینده "تورقای و گولای" سئوگی داستانی منظوم شکیلده یئرلهشیب، قالانی دا مختلف اجتماعی –عاطفی شعرلردیرلر، عمومیتده نخجوان و کند محیطینه، تاریخینه و شاعرین اوشاقلیق چاغلارینا عائددیر. کتاب آشاغیداکی بیتلرله باشلانیر:
تانری سئوگیسی
آللاهین آدی ایلا باشلارام ایشه
چالیشدیم اویمایام خراب وردیشه
حلالی ایلک اوّل سؤزده آرادیم
کؤنولده آرادیم، گؤزده آرادیم
هر شئیه شوکر ائدیب "آللاه" دئیهرم
نادانا، جاهله بئله سؤیلهرم:
حکمت اؤزوندهدیر بؤیوک آللاهین
گؤرونور هر یئرده یئری واللاهین.
سؤزون ده آخیری عملله گرک
دوز اولا، اویوشا، تام اولا گئرچک.
الیمدن دوشمهییر "قرآنی-کریم"
روحوما قاناددیر آللاها عشقیم.
قوّتیم پیغمبر کلامیندادیر
حراما ال آتماق قلبیمه یاددیر.
تبریزده وئردیلر بیر کتاب منه
تورک اوغلو یازمیشدی دفتری-سینه
اوخودوم "مکهدن دوغان گونش"ی
کتابدا توپلانیب دونیا گردیشی.
زحمتین ایتمهسین تانری یانیندا
نظامی اولاسان بهشتده باشدا.
هر آن او یانی
گؤزلهدیم حسرتله هرآن او یانی،
روحوملا گزیرم گئنیش سمانی.
یولومدان قوورام چنی، دومانی.
اوردا نئجه سئچیم یاخشی-یامانی؟
گؤزلهدیم حسرتله هرآن او یانی،
ازیرمی اوردا دا قانماز قانانی؟
نئجه یاشادارام اوردا آد، سانی؟
قویورام بورادا نالهنی، قانی!
گؤزلهدیم حسرتله هرآن او یانی.
آغ گونو تاپمادیم بوردا، او هانی؟
نئینیرم عذابلی، گوناهکار جانی؟
لنگیدین، روحوم سن، یولونو تانی.
منبع: «دنیز» نشریه سی، نؤمره 44، نشر تاریخی 30 دی آیی 1392 - اورمیه
موزه معلم ارومیه،
ایدهای که خود به موزه میرود!
مصاحبه با حسین غفاری
حسین غفاری یکی از معلمان آموزش و پرورش و از عناصر فعال در عرصه فرهنگی امروز است. از سال 76 که از اصفهان به ارومیه آمده سعی داشته تا خدمتی به فرهنگ دیار خود، ارومیه کرده باشد. غفاری بیشترین فعالیت خود را در عرصه ادبیات مکتوب پایداری منطقه متمرکز کرده و تاکنون کتاب و مقالات متعددی از او به چاپ رسیده تا دین خود را به عنوان یکی از رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس ادا کند؛ با این حال در عرصههای دیگر فرهنگی نیز فعال بوده و مدتی هم به عنوان معاون فرهنگی شهرداری ارومیه و معاون مدیر کل دفتر امور اجتماعی استانداری به کار مشغول بوده است.
یکی از پیشنهادهای وی تشکیل «موزه معلم» ارومیه بوده که هنوز به بهرهبرداری نرسیده است. پیش از این از مقالات ایشان کمابیش در نشریه دنیز (شماره 43 به تاریخ 9 دی ماه 92) بهرهمند شدهایم و اینک در گپ و گفتی دوستانه با وی موضوع «موزه معلم» را بیشتر مورد بحث قرار میدهیم.
دنیز: جناب آقای لطفاً از موزه معلم ارومیه برای خوانندگان بگویید و اینکه چطور شد شما این ایده عرضه داشتید، محل آن کجاست و چرا تا بحال این موزه شروع به کار نکرده است؟
در اول صحبت باید عرض کنم که بنده هیچگونه مسئولیت اجرایی در این زمینه ندارم اما به نوعی به عنوان ایدهپرداز این موضوع مطالبی را به استحضار میرسانم. اما در باب اندیشه تشکیل موزه معلم ارومیه؛ بله بنده در تاریخ 6 شهریور سال 86 نامهای خدمت آقای صادقی مدیر کل وقت آموزش و پرورش آذربایجان غربی نوشتم و در آن نامه ایده خود را مبنی بر اینکه بتوانیم برای بچههای مدرسه سیر تحول آموزش و پرورش را نشان دهیم بیان کردم تا بچههای امروز تلاشهای گذشتگان را ببینند و خود مسؤلان هم بتوانند خودشان را در چرخه تلاش مضاعف قرار دهند. این سیر تاریخی در قالب موزه آموزش و پرورش در اصفهان اجرا شده بود. عتیقهجات آموزشی، برای بیشتر مدارس تبدیل به معضل نگهداری شده است. مثالی می زنم؛ الان ما از کامپیوترهای شخصی استفاده میکنیم که بعد رو به لبتاپ گذاشته و حالا هم تبلتها جایگزین آنها میشوند. خب یک مدرسه که زمانی با نسل های قدیمی کامپیوتر کارکرده الان آن کامپیوترها برای آن مدرسه حکم آشغال را دارد اما در یک موزه تبدیل به یک اثر گرانبها می شود چه اینکه شما می توانید در یک ردیف سیر تحول کامپیوترها را به بچه ها نشان دهید. اصولا موزه داشتههای گذشتگان است برای امروزیها. پس داشتههای امروز ما هم لوازم موزه آیندگان است.
آن زمان آقای صادقی این ایده را خیلی پسندیدند، لذا نامهای در تاریخ 1/8/84 به میراث فرهنگی که آقای اشتری مسئولیتش را داشتند، نوشتند و مدرسه 22 بهمن (رضا شاه اسبق) را که در خیابان امام قرار داشت برای این منظور مطرح کردند. اتفاقاً آنها هم استقبال کردند.
متاسفانه در دی ماه همان سال آقای صادقی بازنشسته و آقای ابراهیمی مدیر کل شدند و از آن پس تا مدتها در این زمینه هیچگونه پیگیری به عمل نیامد.
- واکنش مدیر کل جدید به این موضوع چه بود؟
البته در اول عرایضم گفتم که من نقش اجرایی در این زمینه به عهده نداشتم بلکه از بابت دلسوزی و اینکه ایدهپرداز موزه معلم بودم پیگیری می کردم. آقای ابراهیمی از دوستان بنده و همرزمان دوران دفاع مقدس بود لکن به این مقوله اهمیت چندانی نداد تا اینکه در زمانی که من معاون فرهنگی شهرداری بودم در جلسهای که در حضور استاندار وقت آقای قربانی تشکیل شده بود و اتفاقاً آقای اشتری نیز حضور داشت موضوع را مطرح کردم. همانجا مدیر کل میراث فرهنگی استان فرمودند ما حاضریم ساختمان آن مدرسه (22 بهمن) را برای این منظور بازسازی کنیم و پنجاه درصد هزینهاش را میپردازیم. اما در تخلیه آن مدرسه سهلانگاری شد و 2 سال طول کشید و کار خاصی انجام نگرفت.
در خرداد ماه سال 87 آقای ابراهیمی هم رفتنی شد و مدیر کل جدید دیگری آمد. آقای محمودزاده از اهالی استان آذربایجان شرقی بود و جوان فعالی به نظر میرسید لذا از ایشان هم وقت ملاقات گرفتم و طرح موضوع کردم. ایشان با احتیاط ولی مصمم جلو آمدند و در زمان ایشان قرار شد کار مقدماتی انجام شود. از یک سو مدرسه تحویل میراث شد و از طرفی هم بخشنامهای به مدارس ارسال شد که متن آن را بنده خودم نوشتم با این مضامین که مراقب باشند قبل از امحاء اوراق و مدارک و یا ارسال وسایل مستعمل و اسقاطی به محلهای مربوطه ممیزی موزه مد نظر قرار گیرد تا مدارک و تجهیزات قابل طرح در موزه به محل خود فرستاده شده و مانع از محو آنها گردد.
در آن بخشنامه به کتابهای آموزشی، لوازم کمکآموزشی، افتخارات ملی و کشوری، اسناد شامل:عکس، مدارک و مستندات وکارنامههای قدیمی و... اشاره شده بود.
مدیریتها دوام نمیآوُرد لذا در مرداد 89 آقای محمودزاده نیز رفت و باز قصه موزه معلم به جایی نرسید. آقای سمرقندی به جای ایشان آمد و تا حالا هم مدیریتش دوام آورده است. به همت آقای مهران حاجیلو که مسئول روابط عمومی آموزش و پرورش استان شده بودند، دوباره این مسئله پیگیری شد. کارهای کارشناسی خوبی هم انجام شد و تا نوشتن اساسنامه برای موزه پیش رفت اما این بار هم با رفتن آقای حاجیلو مسئله زمینگیر شد.
- الان مدرسه در چه وضعیتی است و موضوع موزه به کجا رسیده؟
ظتهراً کار میراث در مدرسه تمام شده لکن آموزش و پرورش خودش اهتمام نمیکند. به نظرم ایده این موزه را هم باید به موزه بسپاریم. در همان محدوده کوتاهی که آقای حاجیلو مسئولیت داشت و عهده دار کار اجرایی شد، چکشکاری خوبی انجام شد حتی تا مرحله فراخوان آرم هم جلو رفتیم. اما کار متوقف شد. امیدوارم مسئولین فکری برای این موزه بکنند. چون هم مکان فیزیکی آن آماده است و هم کار نرمافزاری خوبی انجام شده و اساسنامهاش هم نوشته شده. یک یا علی میخواهد و آن را هم نمی دانم چه کسی خواهد گفت.
در همان مدت کوتاه یکسری مطالب و اسنادی از برخی شهرستانها آمد که واقعا ماندگار است. یک سری از عکسها را داشتند میبردند که بسوزانند ما جلوش را گرفتیم. خیلی از اسناد در حال از بین رفتن هست. خیلی از ابزارها که یک زمانی برای خودش کارکردی داشت الان جز آهن پارهای بیش نیست. همین ماشین تایپها تا یک مدت کار مردم را راه میانداخت که با ظهور کامپیوتر همهشان را شکستند و انداختند دور. در موزه شهرداری تبریز دیدم یک نفر کلکسیون دوربینهای عکاسیاش را اهدا کرده بود آنجا . قرار نیست الان که دوربین دیجیتال آمده دوربینهای لوبیتر آن زمان را بیمصرف بدانیم . هر چیزی برای خودش تاریخ مصرفی دارد بعد از آن باید در معرض عبرت باشد در موزه باشد.
- این موزه چه تأثیری برای استان دارد؟
من این موزه را تنها مال آموزش و پرورش نمیدانم. استانداری هم باید ورود کند چون این موضوعی است که به استان اعتبار میدهد و منشاء اثر است. ما در این استان بیشتر به آثار طبیعیمان افتخار میکنیم و چند اثر تاریخی دیگر. چیزی که الان ما احداث و یا ایجاد کرده باشیم، کم داریم. محلی که مدارس بتوانند بچهها را ببرند آنجا و در آن مکان بچهها وقتی برمیگردند چیزی یاد گرفته باشند کم داریم. موزه معلم جایی برای جمع آوری آثار از یک سو و از سویی دیگر دادن خروجی است که در قالب یادگیریها، پژوهشها و تولید محتواست. امیدوارم که مسئولین استان به این موضوع بپردازند.
- در طرح شما موزه معلم شامل چه قسمتهایی است؟
در این طرحی که داده شده بود جاهای مختلفی را رفته و دیده بودم به اضافه اینکه ما می خواستیم برای زنده نگهداشتن این موزه علاوه بر بازدیدهای دورهای که مدارس را میآورند، واحد نگارخانهای داشته باشد که آثار معلمان هنرمند، مخترعان، مؤلفان بیایند آنجا و آثار و دستاوردهای خود را در معرض بازدید قرار دهند. ولی با این همه موضوعات دیگری در این طرح پیش بینی شده بود از جمله: تالار مشاهیر، جراید و مطبوعات، واحد اسناد، کتب درسی قدیمی، واحد سمعی و بصری، واحد رایانه، فهرست اسناد و مدارک، مدارس قدیمی استان، آموزش و پرورش و دفاع مقدس، نمایشگاه دایمی آثار معاصر، فعالیتهای پژوهشی و تحقیقاتی، نمایش وسایل کمک آموزشی قدیمی، ارتباطات و تشکلهای اداری و مردمی، سیمای فرزانگان فرهنگی استان، افتخارات علمی و ورزشی و فرهنگی، تالار مدیران آموزش و پرورش گذشته، بازدیدها و...
- از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید ممنونیم.
ما هم از شما تشکر میکنیم که این فرصت را دراختیار بنده قرار دادید تا درد دلی با مردم، خصوصاً فرهنگیان عزیز داشته باشم. واقعیت این است که وقتی ایدهای در حد فکر در ذهن آدم جوانه میزند این جوانه رشد میکند. هر قدمی که برای اجرایی شدن آن ایده برداشته میشود، آن ایده هم قد می کشد و قوام پیدا می کند لذا امیدوارم شاهد به ثمر رسیدن این ایده در آیندهای نزدیک باشیم.
یا حسین!
(نوحه - حضرت زینبین زبانحالی)
کامل سربندی – باکو
بو نه ستمدیر، نه جفا؟ یا حسین!
قانه باتیب کرب و بلا، با حسین!
حدّتایله نعره چکیر شمر دون،
قصدیوه دورموشدور اوتوز مین قشون،
قانایله صحرالر اولوب لالهگون،
حقی دانیب قوم دغا، یا حسین.
اولدو شهید تازه جوان اکبرین،
تشنهلب اوخلاندی علیاصغرین،
گؤرمهدی توی قاسم مهپیکرین،
اولدو قیزیل قانی حنا، یا حسین.
سالدیلار آتدان یئره عباسیوی
قیردیلار اول خنجیر الماسیوی
ایندی یزید بایرام ائدیر یاسیوی
شامدا قوروب بزم صفا، یا حسین.
ظلمی نمایان ائلهدی اهل کین،
اولمادی ال توتماغا یار و معین،
کسدی سنین باشیوی شمر لعین،
ائتمهدی بیر ذره حیا، یا حسین.
نوک جدایه باشیوی تاخدیلار،
زینب نالانی اودا یاخدیلار،
ظلم ایله دینین ائوینی ییخدیلار،
یوخمو مگر روز جزا، یا حسین!
تا نه قدر عؤمرومه بئل باغلارام،
شام و سحر ناله چکیب آغلارام.
«کامل»م هجرینله اورک داغلارام،
راهینه جانیمدی فدا، یا حسین.
منبع: دو هفته نامه «دنیز» شماره 42 مورخ 16 آذر ماه 1392