اودلو شاعر آلقاییت
اکبر حمیدی علیار
تانینمیش شاعر «آلقاییت» بایرام اوغلو خلیل اوف، 1940- نجی ایل صنعت اوجاغی، علسگر یوردو گؤیچه ماحالی نین داشکند کندینده آنادان اولدو. آناسی مارال خانیم گؤیچه نین کسرلی و اثرلی سیدلریندن اولان مرحوم سید بایرامین قیزی ایدی.
او اورتا مکتبی دوغما کندینده بیتیریب 1963- نجو ایلده آذربایجان دولت پئداقوژو انستیتوندا تاریخ- فیلولوگییا فاکولته سینه قبول اولوب، 1967- نجو ایل همین انستیتونون دیل و ادبیات شعبه سینی بیتیردی....
لطفاً مقاله نین آردینی دنیزنیوز سایتیندا و یا دنیز نشریه سی شماره 31 ده اوخویون
اینجا ترکیه است صدای جمهوری اسلامی ایر ان
یادداشت های سفر به ترکیه (بخش ششم و پایانی)
یکشنبه 28 آبان 91
بعد از صبحانه، همه ویلان بودیم در مهمانسرای پلیس. قرار بود آقای علی سعیدلو معاون بین المللی رئیس جمهور بیاید و بالاخره ایشان آمدند با یک لشکر در یمین و یسار از خبرنگار و عکاس و مترجم و الی آخر، همه از تهران. تعدادی آقا و خانم جوان؛ جز یکی – دو نفر میانسال.
یک کنفرانس خبری در سالن طبقه دوم مهمانسرا با حضور آقای سعیدلو و حسن ارسلان شهردار آغری برگزار گردید اما ما که هیچ، حتی بسیاری از همسفران ما را هم – که از مسئولان رده بالای استان بودند، به داخل راه ندادند! مخصوص تهرانی ها بود...
دومین روز سمینار
ساعتی بعد باز هم در ماشینی به دانشگاه ابراهیم چچن بردندمان. روز دوم سمینار با حضور مقامات بالاتر و بیشتری در یک سالن دیگر و بزرگتری شروع شد از ساعت 12 به وقت ایران و 30/10 به وقت ترکیه. سعیدلو (معاون رئیس جمهور)، جلال زاده (استاندار آذربایجان غربی)، حسین پور (سفیر ایران)،آقایی (نماینده سلماس)، دکتر سید مؤید حسینی صدر (نماینده خوی در مجلس) و فرمانداران و دیگر مقامات ایرانی که دیروز هم بودند. از طرف ترکیه هم محمد تکین ارسلان استاندار آغری، حسن ارسلان (شهردار آغری) ییلماز وزیر صنایع،اکرم چلبی نماینده مجلس ترکیه و بیش از دویست نفر نفر دیگر تقریباً...
مسئولان دو طرف حرفها زدند و مترجمان ترجمه ها کردند!... یکی از مترجمان خانمی بود با لباس قرطی و وضع آنچنانی ، البته بی هیچ بهره ای از موهبت جمال هیچ! اما الحق و الانصاف نمره ترجمه اش بیست بود هم به ترکی استانبولی و هم به فارسی با لهجه کاملاً ایرانی از جنس تهرانی اش! به آقازاده گفتم: حاجی، این علیا مخدره پرورده ولایت نیست، یا ایرانی است و یا سالها در ایران بوده و فارسی را در آنجا از سرچشمه یاد گرفته! گفت آری خیلی مسلط است و طلاقت لسان دارد. بعد توسط سرکار خانم اسمی کاشف به عمل آمد که بلی، ایشان ایرانی است و به فلان دلایل – مثلاً تحصیل به اینجا آمده و ماندگار شده و تابعیت گرفته و الان در فلان وزارت خانه سمت مترجمی دو طرفه دارد ... کذا قیل!
باری، شهردارآغری خوش آمد گفت و در فضایل شهر آغری چیزهایی تحویل جماعت حاضر داد و تأکید کرد که باید روابط مان را گسترش دهیم.
بعد از او وزیر صنایع ترکیه مطالبی گفت و انتقادات و پیشنهادات خود را خیلی ساده و شفاف بیان کرد.
کیهانفر رئیس اتاق بازرگانی ارومیه مطالبی به فارسی می گفت اما یک دفعه برگشت به انگلیسیدن که حسابی جماعت را کلافه کرد. البته شاید هم در چشم طرفهای مقابل بد نبود بالاخره می شد پز داد که رئیس اتاق بازرگانی ارومیه چنین فضایلی دارد: تاجر است و دانای سه زبان زنده دنیا: ترکی، فارسی و انگلیسی. شما هم اگر حریفی دارید، بیندازید توی گود!
سید مؤید حسینی صدر هم پشت تریبون قرار گرفت و افاضات فرمود که: مردم ما از اوضاع و امور جاری در مرزها چندان راضی نیستند هر چند مسئولان خیلی فعالند.... آمریکا و اروپا با هم متحد می شوند، چرا ملتهای مسلمان متحد نشوند؟ ( کف زدن حضار)
ایشان در آخر بیانات خویش به شیوه مرسوم همشهریانش، در مناقب و فضایل زادگاهش داد سخن داد و از شمس تبریزی و مولانا و دیگر سوژه های آشنا در ترکیه هم به نفع شهرستان خوی هزینه فرمود! انگار که در ترکیه هم وکیل مدافع حوزه انتخابیه اش می باشد! غافل از اینکه باید در آنجا نماینده تمام ایران باشد نه مبلغ زادگاهش.
این جناب با تأکید از حرفهایش نتیجه گیری کرد که: سمینار مشترک بعدی حتماً در شهرستان «خوی» باشد! ... یادم نیست که در اینجا هم جماعت کف زدند یا نه!
البته شهر خوی از شهرهای مهم و تاریخی ایران و دنیاست و چند شخصیت کاملاً بزرگ علمی و فرهنگی مثل شهید آیت الله میرزا ابراهیم خوئی (از فقهای بزرگ و مراجع در عهد مشروطه که مشروطه چی ها در حوالی سلماس به ضرب گلوله شهیدش کردند، رضوان الله علیه)، علامه میرزا حبیب الله خوئی ( یکی از بزرگ ترین شارحان و مفسران نهج البلاغه)، مرحوم استاد عباس زریاب خوئی، دکتر محمد امین ریاحی، و ... از این دیار برخاسته اند و در سطح ملی و گاه جهانی مطرح هستند و شخصیت علمی و دینی و جهانی بی نظیری مثل آیت الله العظمی خوئی مرجع تقلید بزرگ تشیع، فرزند این شهرستان بود. این ستارگان درخشان علم و اندیشه و انسانیت موجب می شوند که شهر خوی از فرط افتخار سر به آسمان بساید.
اکرم چلبی هم طی سخنانی بر رعایت حقوق همسایگی و حفظ مرزها تأکید داشت و استاندار آغری نیز گفت: ما در طی عصرها همسایه بوده ایم و همکاری صمیمانه و روابط برادرانه خوبی داشته ایم!!...
من در اینجا خنده ام گرفت و یواشکی به آقازاده گفتم: ایشان مثل اینکه ما را گرفته ها! لابد زمانی که سلطان سلیم عثمانی متجاوز، تبریز را ویران می کرد و لشکر وحشی او مثل گرگهای گرسنه به جان مردم بی دفاع افتاده بودند و همه چیز را به غارت می بردند، همسایه نبوده ایم! و لابد سایر تجاوزات خصمانه دولت عثمانی به خاک ایران در طول پنج قرن گذشته تا جنگ جهانی اول نیز همه از باب رعایت حقوق همسایگی بوده!... الان هم که در مقابل ایران لنگ می اندازند، به پر و بال همسایه بی دفاع خود سوریه بد بخت می پیچند و همان معامله را می کنند که صد سال پیش و دویست سال پیش با ما می کردند...
سخنران بعدی استاندار آذربایجان غربی جناب جلال زاده بود. او مثل همیشه حواسش جمع بود. ابتدا جنایت صهیونیستها در غزه را محکوم کرد که همین دیروز و امروز خانه های مردم فلسطین در غزه را زیر بمب های ویرانگر گرفته اند و کشتار و ویرانی وحشیانه تازه ای را آغاز کرده اند.
خوب شد بالاخره صدای جمهوری اسلامی یک بار دیگر در ترکیه طنین انداخت.
جلال زاده تصریح کرد که این چهار نشست مرزی مشترک در دوره مسئولیت من و جناب سفیر ایران بوده و البته نمی توان تمام موانع و مشکلات را در یکی دو سمینار برطرف کرد، اما باید همت هر دو طرف بر این هدف استوار باشد.
استاندار از همه دست اندرکاران این سمینار و بخش خصوصی و مهمان نوازی میزبانان و حتی از رسانه ها تشکر کرد (اینکه گفتم: حواسش جمع بود، یعنی همین!)
ییلماز وزیر صنایع ترکیه هم تشکر کرد و تبریک گفت حلول ماه محرم را!... و در ادامه، فضایل اهل بیت پیامبر (ص) را یاد آوری کرد، به روح همه شهیدان به ویژه شهیدان فلسطین درود فرستاد و تأکید کرد که ترکیه و ایران دو کشور بزرگ و تأثیرگذار در عرصه های سیاسی و اقتصادی منطقه هستند، اما متأسفانه تا حال نتوانسته ایم بهره لازم را از ظرفیتهای واقعی همدیگر ببریم.
ییلماز افزود: ترکیه شانزدهمین جایگاه اقتصادی دنیا را دارد و در اروپا اقتصاد ششم است، ایران هم موقعیت بسیار بزرگ اقتصادی در منطقه و دنیا دارد و شاید امسال به خاطر تحریم ها نتواند قدرت واقعی اقتصادی خود را نشان دهد! ولی ما می دانیم و دنیا هم می داند که ایران قدرت بزرگی است.
بدینگونه این جناب خیلی استادانه بحث تحریم های آمریکا و اروپا علیه ایران را به رخ ما کشید و حتی تأثیر آن را هم گفت!... و در آخر بر گسترش همکاری ها خیلی تأکید کرد.
سخنان سعیدلو
علی سعیدلو معاون رئیس جمهور ایران بر پشت تریبون قرار گرفت و یک مترجم هم که با خود آورده بود، روی سن رفت و حرفهای وی را جمله به جمله به ترکی ترجمه کرد و چه ترجمه ای! باری به هر حال... سعیدلو ابتدا یکی به نعل و یکی به میخ زد و از دامنه های باصفای کوه آغری (همان آرارات) و شهر آغری و خونگرمی میزبانان تعریف کرد و کمی تشکر از مسئولان دو طرف ... و بعد تبریک حلول ماه جدید قمری با تسلیت ایام سوگواری امام حسین (ع) و ...تا رسید به تقبیح کشتار ملت فلسطین توسط صهیونیست ها در غزه؛ و گفت: ما مسلمانان اگر متحد بودیم، دشمنان نمی توانستند هم کیشان ما را بکشند، اکنون دشمنان اسلام نمی توانند اتحاد دو ملت و دو دولت ایران و ترکیه را تحمل کنند و سعی دارند روابط ما را به هم بزنند، اما هم ملت دو کشور دوست و برادر ایران و ترکیه و هم رهبران آن دو، همواره خواهان اتحاد و دوستی هستند.
سعیدلو گفت: ایران قدرت 17 اقتصادی دنیاست، در تکنولوژی، فضانوردی فضا و موشک، فناوری هسته ای و نانو در منطقه بی رقیب است! ترکیه هم در منطقه اثرگذار و قدرتمند است، ما می توانیم از امکانات همدیگر بیش از پیش استفاده کنیم، حجم مبادلات دو کشور طی امسال ( 1391 / 2012)، 18 میلیارد دلار است که در سال آینده به 20 میلیارد می رسد.
جناب سعیدلو به بهره مندی از دیگر ظرفیتهای دو کشور در راستای نزدیکی و دوستی دو ملت هم اشاراتی کرد: برپایی نمایشگاههایی از توانمندی علمی و فناوری، همایش های دانشمندان، جشنواره های هنری و شعر و شاعری و مطبوعات و ...
در پایان همه مسئولان دو طرف روی سن جمع شدند و پروتکل ها امضا شد و عکس یادگاری و اهدای هدایا به همدیگر و ... و ما هم نشسته بودیم و برایشان کف می زدیم!... و قصه سمینار تمام شد.
یک چیز در این سالن آزار دهنده و خسته کننده بود و آن عکسی از آتاترک بود با ژستی خاص و سیگاری در لای انگشتانش، انگار که سیگار کشیدن را برای پیروانش تبلیغ می کند! جالب اینکه در راهروها و داخل همان دانشگاه سیگار کشیدن قدغن اعلام شده بود!
اخبار امروز سمینار به شکل خبر همراه با تصاویر در سایت های ایران و ترکیه منتشر گردید، حتی به همت جناب مهندس هادی مختاری پر، در سایت »دنیزنیوز« نیز هم!
حدود ساعت 3 بعد از ظهر به رستوران دیروزی در دانشگاه رفتیم و نماز خواندیم. در نمازخانه چند دقیقه ای فرصت پیش آمد که جناب استاندار در باره کاری که قرار بود ابراهیم آقازاده در باب مطبوعات استانی انجام دهد، به من یادآوری و تأکید کرد که حتماً پیگیری کند و به سرانجامی برساند. بعد ناهار خوردیم. بعد از ناهار سعیدلو و هیئت همراه برای بازدید از مرزها رفتند. ما هم به مهمانسرا برگشتیم ، ساعت 4 بود.
آخرین حال گیری
در لابی مهمانسرا نشستیم. صحبت مسئولان محترم این بود که این هیئت را به ارض روم ببرند و شب را در آنجا بمانیم و فردا گشتی در آن شهر دیدنی داشته باشیم و بعد به وطن برگردیم. ما هم مشتاق بودیم و می گفتیم حالا که ما را همین طوری به روش »اجرکم عند الله!« به این سفر دعوت فرموده اند و توقعی در کار نیست، لااقل یک روز با اتوبوس استانداری و میزبانی ایشان یا کنسولگری ایران در ارض روم جاهای تازه ای را ببینیم، ولی معلوم شد نخیر، از این خیرات و خبرها نیست.
گفتیم بسیار خوب، لطف شما زیاد، حالا که نمی توانید سفر ارض روم را ترتیب دهید،خسته ایم، لااقل امشب را هم در همین مهمانسرا باشیم و فردا ببینیم این شهر آغری آخر چه رنگی است!...
اما خبر رسید که آب و برق مهمانسرا – هر دو همزمان – قطع شده! یعنی میزبان محترم خیلی محترمانه و کاربردی و عملی، عذرخواهی می کند که وقت شما همزمان با سمینار تمام شده و دیگر مهمان شهردار یا استاندار آغری نیستید و حتی برای قضای حاجت ضروری هم نمی توانید از امکانات داخل مهمانسرا استفاده کنید، بارتان را بردارید و خوش آمدید، اگر بمانید، باید خرج کنید ... ما کمی بخواهی نخواهی از این بی ادبی میزبان ناراحت و رنجیده خاطر شدیم. اما ترکها مثل ما ولخرج و اهل تعارف و رودر بایستی نیستند، اهل حساب و کتاب اند و در عمل نشان می دهند که حساب، حساب است و کاکا برادر. اگر اینگونه نبودند که نمی توانستند اقتصاد 16 دنیا باشند! نفت دارند؟ که ندارند، ذخایر طبیعی دیگری مثل مس و آهن و ... دارند که ندارند، پس چه دارند؟ هیچ، فقط مخ مدیریتی قوی و حسابگر دارند که در سایه آن اکنون برای خودشان در منطقه قدرتی محسوب می شوند...
القصه، کیف های خالی مان را برداشتیم و سوار اتوبوس شدیم و ساعت 4/30 الوداع آغری! ... و حرکت به سوی مرز بازرگان.
خاطرات خوب این سفر
قبل از حرکت در لابی مهمانسرا نشسته بودیم، مهمانسرا کتابخانه ای کوچک در لابی داشت، همه کتابها ترکی و با الفبای لاتین بود در موضوعات مختلف تاریخی و ادبی و حقوقی و سیاسی و اجتماعی و ... که من در این دو روز در فرصتهای اندک ، کم با کتابها ور رفتم. دو کتاب خیلی توجه مرا جلب کرد: دیروز کتاب «زندگانی و خاطرات من» ( حیاتیم و حاطراتیم) نوشته دکتر رضا نور ( متولد 1294 قمری) از رجال دوره استقرار جمهوریت ترکیه و مردی ادیب و اهل قلم و فعال اجتماعی و انقلابی. او کتاب را به زبان ترکی با الفبای اصیل عثمانی (همان الفبای ما) نوشته، اما بعدها با الفبای وارداتی لاتین چاپش کرده اند. بعضی از صفحات دست نوشته رضا نور را در لابلای برخی صفحات ضمیمه کرده بودند. از آنها عکس برداشتم. کتاب در چهار بخش و سه مجلد بود.
دومی رمان معروف «آنا کارنینا» اثر لئو تولستوی بود که در 836 صفحه توسط »ارگین آلتای« به ترکی ترجمه و توسط نویسنده معروف » اورحان پاموک« (برنده نوبل) ویراستاری شده بود. اورحان پاموک در باره زندگی و آثار تولستوی در مقدمه کتاب مطالبی خواندنی نوشته بود. جالب این که تیراژ چاپ اول این کتاب مشهور در سال 2002 یک هزار نسخه، چاپ دومش در همان سال 500 نسخه و چاپ سومش در سال بعد نیز 500 نسخه؛ مجموع سه چاپ در مدت دو سال، 2000 نسخه بوده است، یعنی با حساب و کتاب و کارشناسی جامعه مخاطبان و محاسبه گستره خواننده کتاب، آن را منتشر کرده اند. الکی و به صورت فله ای در تیراژ بالایی به جامعه نریخته اند که بعدها بماند و در کتابفروشی ها باد کند و یا کنار خیابانها خاک بخورد. ترکها در همه چیز حسابگرند و یکی از رموز پیشرفت شان هم همین است.
در آخرین نیم ساعت اقامت بلا تکلیف مان در مهمانسرای پلیس آغری حتی یک استکان چایی هم ندادند... من با این کتاب سرم را مشغول کردم و شاید دیدن این دو کتاب برای من از دیگر قیل و قالها خوش تر بود و لحظات شیرین و خاطرات به یاد ماندنی سفر دو روزه هم دیدن این کتابها بود.
آرارات در تاریکی
ما از کنار شهر آغری گذشتیم و دو شب هم بر کرانه اش – خارج از بزرگ راه کمربندی اش – بیتوته کردیم. آن را خوب ندیدیم. مساجدش را که مناره هایش سر به آسمان کشیده اند و اغلب هم تازه تأسیس اند یا تعمیر، از همان راه گذر دیدیم. چه قدر آرزو می کردم در یکی از آنها مثل یک مسافر غریب، آرام می رفتم و نماز می خواندم! اما دریغ. این شهر خیلی مسجد دارد. برخی خانه ها تازه اند و آپارتمانی 4 – 5 طبقه ای، اما اغلب منازل کهنه و فرسوده و گاه مثل حلبی آبادها. اینها را از کنار شهر دیدیم البته.
بعد از غروب به شهر »دوغو بایزید« (بایزید شرقی) نزدیک مرز ایران رسیدیم. در رفتن هم شباهنگام از آن گذشته بودیم. همچنین به دامنه کوه سر به فلک کشیده آرارات رسیدیم که فقط بلندی بشکوه و هیبت شگفتی زایش کمی در تاریکی غروب به چشم می خورد آن هم به برکت برفی که بر سر و سینه اش داشت و به سفیدی می زد. حیف شد. این کوه را هم ندیدم. هم در رفتن در تاریکی از کنارش گذشتیم و هم در بازگشت. بی اختیار این شعر معروف ترکی از خاطرم گذشت:
افسوس کی یاریم گئجه گلدی گئجه گئتدی
هئچ بیلمدیم عمریم نئجه گلدی، نئجه گئتدی!
(افسوس که یارم شب آمد و شب هم رفت،
هیچ ندانستم که عمرم چسان گذشت)
دست اندرکاران محترم این سفر که ما اصحاب مطبوعات و رسانه را مثل عمله اجیر شده شب بردند و شب هم برگرداندند! لطفشان زیاد!
ساعت 30/6 به گمرک بازرگان رسیدیم و به خیر و سلامت و سبک بال گذشتیم چون چیزی دست و پا گیر نداشتیم!... نماز را در گمرک ایران خواندیم با چایی و پذیرایی مختصر رئیس گمرک جناب غلامی.
قورو – قورو قوربانیم اولوم!
شام مهمان فرماندار ماکو شدیم در یکی از رستورانهای شهر. طولانی بودن راه نیز با تمام خستگی بد نگذشت چرا که صحبت و بگو و بخند با ابراهیم آقازاده و یکی دو نفر همنفس دیگر، راه را کوتاه کرد. صحبتهای جناب عصمت پرست (شهردار سابق ارومیه و از مدیر کل های فعلی استانداری) هم در نقد برخی مسائل شهر قابل توجه بود هر چند تاریخ مصرف آن حرفها منقضی گشته! و به درد بایگانی تاریخ می خورد.
تقریباً ساعت 12 شب در ارومیه بودیم. الحمدلله. دست مسئولان محترم درد نکند که ما را هم به جمع خود دعوت کردند و در این سفر دوستانه و کاملاً بی تکلف و بی تشریفات و بی هزینه و بی هدیه، همراه شان بودیم. نگرانی فقط از بابت قبض تلفن همراه مان بود که رومینگ شدن ارتباط تلفنی در ترکیه هزینه سنگینی دارد و این سفر ما همچنان که پیش از این هم گفتم، به روش «اجرکم عندالله» بود و مصداق بارز این ضرب المثل قدیمی خودمان «قورو – قورو قوربانیم اولوم»!
منبع: دو هفته نامه دنیز شماره 30 مورخ 20 اسفند 91 و سایت www.daniznews.ir
<!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:Calibri; panose-1:2 15 5 2 2 2 4 3 2 4;} @font-face {font-family:Tahoma; panose-1:2 11 6 4 3 5 4 4 2 4;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal { mso-style-parent:""; margin-top:0cm; margin-right:0cm; margin-bottom:10.0pt; margin-left:0cm; text-align:right; line-height:115%; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} a:link, span.MsoHyperlink { mso-style-parent:""; color:blue; text-decoration:underline; text-underline:single;} a:visited, span.MsoHyperlinkFollowed { color:purple; text-decoration:underline; text-underline:single;} .MsoChpDefault { font-size:10.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif";} @page WordSection1 {size:612.0pt 792.0pt; margin:72.0pt 72.0pt 72.0pt 72.0pt;} div.WordSection1 {page:WordSection1;} -->
یادداشت های سفر به ترکیه (6 و پایانی)
آخرین و ششمین قسمت یادداشت های سفر به ترکیه تحت عنوان « اینجا ترکیه است و صدای جمهوری اسلامی ایران» به قلم مصطفی قلیزاده علیار در شماره 30 دو هفته نامه «دنیز» روز شنبه 20 اسفند 1391 منتشر شد. در اینجا فراز پایانی این نوشتار را که دارای پیامی خاص به بیان طنز با استفاده از یک ضربالمثل ترکی است، می خوانیم و متن کامل این یادداشت در سایت دنیزنیوز (www.daniznews.ir) قابل مشاهده و مطالعه است:
قورو – قورو قوربانیم اولوم!
شام مهمان فرماندار ماکو شدیم در یکی از رستورانهای شهر. طولانی بودن راه نیز با تمام خستگی بد نگذشت چرا که صحبت و بگو و بخند با ابراهیم آقازاده و یکی دو نفر همنفس دیگر، راه را کوتاه کرد. صحبتهای جناب عصمت پرست (شهردار سابق ارومیه و از مدیر کل های فعلی استانداری) هم در نقد برخی مسائل شهر قابل توجه بود هر چند تاریخ مصرف آن حرفها منقضی گشته! و به درد بایگانی تاریخ می خورد.
تقریباً ساعت 12 شب در ارومیه بودیم. الحمدلله. دست مسئولان محترم درد نکند که ما را هم به جمع خود دعوت کردند و در این سفر دوستانه و کاملاً بی تکلف و بی تشریفات و بی هزینه و بی هدیه، همراه شان بودیم. نگرانی فقط از بابت قبض تلفن همراه مان بود که رومینگ شدن ارتباط تلفنی در ترکیه هزینه سنگینی دارد و این سفر ما همچنان که پیش از این هم گفتم، به روش «اجرکم عندالله» بود و مصداق بارز این ضرب المثل قدیمی خودمان «قورو – قورو قوربانیم اولوم»!
سئوگی یولچولاری
در حوزه هنری آذربایجان غربی
مجموعه داستانی «سئوگی یولچولاری» نوشته حسین واحدی، روز گذشته با حضور نویسنده و جمعی از نویسندگان شهرستان ارومیه در کانون قصه حوزه هنری آذربایجان غربی نقد و بررسی شد.
در ابتدای این برنامه دکتر ضیایی مسئول کانون قصه حوزه هنری استان با تاکید بر ضرورت پرداختن به نثر ترکی و ترویج آن، انتشار کتاب سئوگی یولچولاری را نخستین گام در تحکیم ادبیات بومی در ارومیه عنوان کرد.
قلیزاده علیار، مسئول واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان نیز با اشاره به مزایای کتاب حسین واحدی، سادگی زبان و داشتن پیامهای انسانی را از امتیازات این کتاب معرفی کرد.
هادی خشایی، علی رزم آرای، فاطمه باباخانی، زهرا کریم زادگان و مسلم داداشی از نویسندگان و قصه نویسان استان نیز نقطه نظرات ادبی و انتقادی خود را در خصوص نثر کتاب، تکنیک داستان نویسی و نقاط ضعف و قوت آن بیان کردند.
کتاب مجموعه داستانی سئوگلی یولچولاری (مسافران راه محبت) شامل 17 عنوان قصه به زبان ترکی آذری است که در 96 صفحه توسط حسین واحدی نوشته شده و طی سال جاری توسط انتشارات یاز منتشر شده است.
حسین واحدی متولد 1360 شهرستان ارومیه می باشد که علاوه بر فعالیت ادبی به شغل روزنامه نگاری نیز مشغول می باشد و کتاب سئوگی یولچولاری نخستین اثر از این هنرمند است که منتشر می گردد.
گفتنی است در پایان این جلسه، کتاب «زیارت عاشورا و دعای توسل» با ترجمه اکبر حمیدی علیار به زبان آذربایجانی از سوی حوزه هنری برای شرکت کنندگان اهدا گردید.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه هنری آذربایجان غربی
به یاد 29 بهمن 1356 تبریز - 35 سال بعد
یادش به خیر باد آن روز، درست در همین ساعات (11) بود که در میدان جمهوری اسلامی امروز - بازار آغزی آن روز - شاهد تظاهرات جوانان تبریز و لااله الاالله و الله اکبر گفتن شان بودم من 15 ساله. من گرچه از سیاست - میاست چیزی نمی دانستم، فقط همین قدر می دانستم که دیروز عصر در محله می گفتند فردا برای کشته شدگان قم مراسم چهلم در مسجد قیزیللی (حاج یوسف) برگزار می شود... امروز صبح حدود ساعت 10 در تقاطع خیابان فلسطین (ملل متحد آن روز) و جمهوری اسلامی امروز اتوبوس خیابان ما (کوی شاه آباد آن روز : مفتح امروز) متوقف شد و راننده گفت من دیگر بیشتر از این نمی توانم بروم!...همه پیاده شدیم. دو نفر جوان سیب زمینی داغ گرفتند و یکی به دیگری گفت: بیا بخوریم لا اقل اگر مردیم، گرسنه نمیریم!... من 15 ساله در اول بازار مفهوم حرف آن دو جوان را فهمیدم... بانک صادرات را دیدم که در هم ریخته بودندش و برای اولین بار دیدم که عکس شاه زیر پای مردم لگدمال می شود و هیبتش در هم ریخته!... چه حالی داشتم خدا می داند با خود می گفتم این همان شاه است؟! ... از آن طرف دود غلیظی از آتش زدن سینما آسیا در چهار راه شهناز آن روز و شریعتی امروز آسمان تبریز را تیره کرده بود.. یک نفر را هم جلو چشم ما در مقابل مسجد انگجی با تیر زدند... مادرم خدا بیامرز و اهل خانه عجیب نگرانم بودند، از همسایه مان آقای محمد خالقی پرسیده بودند که فلانی را ندیده ای؟ گفته بود من در خیابان شمس تبریزی دیدمش، سلامت بود، نگران نباشید، پیدایش می شود... و ساعت 5/3 - 4 بعد از ظهر به خانه برگشتم ... حالیا همین قدر. تا وقت دیگر
یا علی - 29 بهمن 1391 - ارومیه
مصطفی قلیزاده علیار