امت محمد قرآنی آلدی
شاعر: علی رشتبر
دوغودان باش آچدی شفق لی گونش
هر یانی بورودو،دونیانی آلدی
قیرمیزی بویاغدا ،عنبر قوخودا
اول کانی کرم ده ن امضانی آلدی
یاغی لار قارشیندا دایاندی ازه ل
حربی یولو اوزه ل دویوشو اؤزه ل
چاققال لار قووولدو اولدولار خزه ل
حریت نغمه سی هر یانی آلدی
چالیندی دهل لار سوسدی شئیپورلار
عدالت اؤلچوده یازیلدی عیار
اهل کؤنول گلدی قوولدو اغیار
«جاءالحقین»سسی دئورانی آلدی
اون دؤرد عصیر کئچدی سؤکدی قفسی
زیروه لره قالخدی «علی»نین سسی
اؤزگوی یاشاماغین سوسموش نفسی
جان آلدی یئنی ده ن «ایران»ی آلدی
اسلامین عَلَمی اوجالدی یئنه
حایات بخش اولوندو شرف لی دینه
کؤنول لر بزه ندی «چهل یاسین»ه
امتی محمد قرآنی آلدی
بیر قارینج تورپاغین وئرمه دی یادا
کانسره چئوریلدی ظولمه دونیادا
ترقی کسب ائتدی اؤزگور هاوادا
اوزایلار سئیرینه امکانی آلدی
الهی بیر رهبر اولوبدی اؤنده ر
آردینی بو یولون مهدی یه (عج) وئره ر
قیسمت اولسا «قاییب»اوگونو گؤره ر
تانری سیندان بلکه او آنی آلدی.
منبع: سایت دنیزنیوز www.daniznews.ir
جمهوری آذربایجان، ریشه در تاریخ ایران
نوشته: علی رزم آ رای
مردم جمهوری آذربایجان، دین مبین اسلام و مذهب تشیع را چون اذانی که در بدو تولد به گوش نوزاد زمزمه میکنند، با ترنم مداوم در گوش جان خود، پاس داشت و از این پاس داشتن خود هویت گرفت! شاید پایمردی بزرگانی چون، شهید شیخ عبد الغنی بادکوبه ای، حسین جاوید، شیخ عبد الغفار اردوبادی، حاج علی اکرام علی یف ناردارانی و دیگران در زندانهای جور سرخ و اعقاب معاصر آن و زندگی سراسر فضیلت و مجاهدت آنان، گواه این هویت یافتن و پاس داشتن باشد.
مذهب تشیع به هر زبان، به هر زمان و به هرمکان نشانهای بر پرچم خود دارد و این نشانه همچون رازی است که بقا و مقاومت این دژ مستحکم دین خدا را ضمانت کردهاست و آن قدرت بزرگ، نه گفتن! است. نه گفتن به ظلم و باطل. مردم جمهوری آذربایجان این درس و این راز را به دل و جان خوب فرا گرفتهاند که هم شبح کمونیسم و هم شبح صهیونسیم و اعقاب آن، پای تا زانو در برابر آنان کمر خم کردهاند.
باری با این پیشینه است که باید بخشی از تاریخ شیعه را لااقل به شکل معاصر در این کشور جسم، که روحش هر چه کنند ایرانی است و ایرانی، جستجو کرد.
خانم فاطمه صغری ( بی بی هیبت)
خانم فاطمه صغری (ع) مشهور به «بیبی هیبت» در مدخل شهر باکو پایتخت جمهوری آذربایجان مدفن دارد. او یکی از چهار دختر حضرت موسیبنجعفر (ع) و از خواهران امام غریب موسیالرضا (ع) است. خواهران دیگر او به ترتیب خانم فاطمه معصومه(ع) در قم، خانم فاطمه وسطی(ع) در اصفهان وفاطمه آخری(ع) در رشت مدفن دارند.
آستانه مبارکه بیبی هیبت در طول اعصار و قرون مورد توجه خاص شیعیان در داخل و خارج خاک جمهوری آذربایجان بوده و هست. پس از پیدایش کمونیسم حرم مطهر این خواهر بزرگوار امام رضا(ع) به دستور استالین در سپتامبر سال 1936 میلادی با دینامیت منفجر شد و روی قبر مطهر آسفالت گردید. عوامل مستبد استالینی با این عمل قصد داشتند که مردم مؤمن و شیعه جمهوری آذربایجان را مجبور کنند که از روی قبر مطهر جگر گوشه آقا موسیبنجعفر عبور کنند! اما مردم که یارای مقابله نداشتند فقط با رد شدن از کناره خیابان سعی میکردند که حرمت این قبر مطهر را نگه دارند و از روی آن عبور نکند. نظام استبدادی استالینی برای مجبور ساختن مردم به این کار از دو طرف محل حرم بی بی ، ستونهای قطور نصب کرده و بر فراز آن طاق نصرت زدند تا دیگر گریزی از عبور مردم ازروی قبر مطهر وجود نداشته باشد. اما مردم آگاه و مومن جمهوری آذربایجان در صفهایی طولانی با حوصله و تحمل بسیار میایستادند تا از گذرگاه باریکی که در دو طرف طاق نصرت برای عبور پیادهها منظور شده بود، عبور کنند....
ادامه (متن کامل) مقاله را در سایت دنیزنیوز (www.daniznews.ir) و نشریه «دنیز»، شماره 28- مورخ 11/11/91 بخوانید
قالخ آیاغا آذربایجان!
موج بیداری اسلامی، سواحل خزر را متلاطم ساخت
مجتبی قربانی
این شعار سالهاست که بر زبان مردم جمهوری آذربایجان جاری می شود: »قالخ آیاغا آذربایجان: به پا خیز آذربایجان!« اما مثل اینکه این بار این شعار به راستی تحقق پیدا می کند! ... بعد از فروپاشی شوروی، پیروان مکتب اهل بیت (ع) در این دیار اسلامی – شیعی به پاسداری از ارزشهای دینی و معنوی به پا خاستند، با الهام از انقلاب اسلامی و اندیشه های امام خمینی و به رهبری مجاهد نستوه مرحوم حاج علی اکرام علی یف مبارزه ای سخت علیه کژ راهه های غربی – صهیونیستی را شروع کردند... اتفاقاتی تلخ در این مسیر افتاد، هر چند غرب و حاکمیت غرب گرا و صهیونیست پرست این کشور، اسلامگرایان را به ظاهر سرکوب کرد و تعیین سرنوشت ملت مسلمان آذربایجان را به بیگانگان سپرد و مردم صبور آذربایجان هم که تازه از زیر یوغ روس غارتگر و جلاد درآمده بودند، در این دو دهه هر چه از خاندان غرب گرا و صهیونیست بنیاد علی یف ها دیدند، تحمل کردند... ولی از دو سال پیش با اعتراضات شدید »دکتر موسوم صمد اف«رهبر اسلامگرایان آذربایجان بر ضد قانون منع حجاب و دستگیری و زندانی شدن وی و دیگر مبارزان و شهادت مرحوم حاج واقف عبد الله اف زیر شکنجه عمال بی رحم حاکمیت در زندان باکو، مبارزات اسلامی و اعتراضات ملی آذربایجان وارد فصل نوینی شد و اینک مراحل جدیدی را طی می کند که اعتراضات اخیر مردم مسلمان شهر اسماعیللی (اسماعیلیه) در شمال آذربایجان به دفاع از شرافت ملی، اصالت اسلامی و ارزشهای دینی خود و به دنبال آن اعتراض مردم باکو در پارک ساحلی شهر، هر چند با زور و قلدری پلیس دولت الهام علی یف سرکوب و دهها نفر دستگیر گردید، ولی نوید فراگیری جنبش مردمی در آذربایجان و وزش نسیم بیداری در این کشور اسلامی را می دهد، اینک امواج بیداری اسلامی در ساحل دریای خزر هم متلاطم گشته و بنیان ستم را می لرزاند. شعار معترضان باکو این بود: » سلاحی اوستوموزدن چکین« : سلاح را از بالای سرمان بردارید! (سایت های خبری آذری)
این شعار عمق فاجعه حکومت پلیسی در آذربایجان را می نمایاند، به طوری که حتی طرفداران آبکی حقوق بشر در غرب و ممالک اروپایی هم حاکمیت علی یف را به نقض حقوق بشر و سرکوب مردم آذربایجان متهم می کنند. البته واقعیت فراتر و فاجعه آمیزتر از آن است که اینان می گویند.
باری، سالهاست که حقوق مادی و معنوی ملت آذربایجان توسط رژیم مستبد علی یف پایمال می شود و ثروتهای مادی و معنوی این مردم به دست حاکمان کشور و همدستان اسرائیلی و آمریکایی و اروپایی آنان به تاراج می رود، اما امواج بیداری و اعتراضات همگانی مردم، امیدبخش رهایی است و جنبش ملی – اسلامی آذربایجان روز به روز گسترش می یابد... و شاید تجربه مصر و لیبی و تونس این بار در ساحل خزر تکرار خواهد شد و الله غالب علی امره
منبع: دو هفته نامه دنیز، شماره 28 – مورخ 11/11/91
قالخ آیاغا آذربایجان!
موج بیداری اسلامی، سواحل خزر را متلاطم ساخت
مجتبی قربانی
این شعار سالهاست که بر زبان مردم جمهوری آذربایجان جاری می شود: »قالخ آیاغا آذربایجان: به پا خیز آذربایجان!« اما مثل اینکه این بار این شعار به راستی تحقق پیدا می کند! ... بعد از فروپاشی شوروی، پیروان مکتب اهل بیت (ع) در این دیار اسلامی – شیعی به پاسداری از ارزشهای دینی و معنوی به پا خاستند، با الهام از انقلاب اسلامی و اندیشه های امام خمینی و به رهبری مجاهد نستوه مرحوم حاج علی اکرام علی یف مبارزه ای سخت علیه کژ راهه های غربی – صهیونیستی را شروع کردند... اتفاقاتی تلخ در این مسیر افتاد، هر چند غرب و حاکمیت غرب گرا و صهیونیست پرست این کشور، اسلامگرایان را به ظاهر سرکوب کرد و تعیین سرنوشت ملت مسلمان آذربایجان را به بیگانگان سپرد و مردم صبور آذربایجان هم که تازه از زیر یوغ روس غارتگر و جلاد درآمده بودند، در این دو دهه هر چه از خاندان غرب گرا و صهیونیست بنیاد علی یف ها دیدند، تحمل کردند... ولی از دو سال پیش با اعتراضات شدید »دکتر موسوم صمد اف«رهبر اسلامگرایان آذربایجان بر ضد قانون منع حجاب و دستگیری و زندانی شدن وی و دیگر مبارزان و شهادت مرحوم حاج واقف عبد الله اف زیر شکنجه عمال بی رحم حاکمیت در زندان باکو، مبارزات اسلامی و اعتراضات ملی آذربایجان وارد فصل نوینی شد و اینک مراحل جدیدی را طی می کند که اعتراضات اخیر مردم مسلمان شهر اسماعیللی (اسماعیلیه) در شمال آذربایجان به دفاع از شرافت ملی، اصالت اسلامی و ارزشهای دینی خود و به دنبال آن اعتراض مردم باکو در پارک ساحلی شهر، هر چند با زور و قلدری پلیس دولت الهام علی یف سرکوب و دهها نفر دستگیر گردید، ولی نوید فراگیری جنبش مردمی در آذربایجان و وزش نسیم بیداری در این کشور اسلامی را می دهد، اینک امواج بیداری اسلامی در ساحل دریای خزر هم متلاطم گشته و بنیان ستم را می لرزاند. شعار معترضان باکو این بود: » سلاحی اوستوموزدن چکین« : سلاح را از بالای سرمان بردارید! (سایت های خبری آذری)
این شعار عمق فاجعه حکومت پلیسی در آذربایجان را می نمایاند، به طوری که حتی طرفداران آبکی حقوق بشر در غرب و ممالک اروپایی هم حاکمیت علی یف را به نقض حقوق بشر و سرکوب مردم آذربایجان متهم می کنند. البته واقعیت فراتر و فاجعه آمیزتر از آن است که اینان می گویند.
باری، سالهاست که حقوق مادی و معنوی ملت آذربایجان توسط رژیم مستبد علی یف پایمال می شود و ثروتهای مادی و معنوی این مردم به دست حاکمان کشور و همدستان اسرائیلی و آمریکایی و اروپایی آنان به تاراج می رود، اما امواج بیداری و اعتراضات همگانی مردم، امیدبخش رهایی است و جنبش ملی – اسلامی آذربایجان روز به روز گسترش می یابد... و شاید تجربه مصر و لیبی و تونس این بار در ساحل خزر تکرار خواهد شد و الله غالب علی امره
منبع: دو هفته نامه دنیز، شماره 28 – مورخ 11/11/91
غزلی تقدیم به پیامبر مهربانیها
حق با تو، با صدای علی حرف میزند
قاسم صرافان
در کوه انعکاس خودت را شنیدهای
در سعیها صفای دلت را دویدهای
افسانه بود قبل تو رویای عاشقان
تو پای عشق را به حقیقت کشیدهای
تَبَّت یَدا ابی لهبان شعله میکشند
تا «لا» به لب، به خرمن بتها رسیدهای
رویت سپیدهایست که شبهای مکه را ...
خالت پرندهایست رها در سپیدهای
اول خدا دو چشم تو را آفرید و بعد
با چشمکی ستاره و ماه آفریدهای
باران گیسوان تو بر شانهات که ریخت
هر حلقه یک غزل شد و هر چین قصیدهای
راهب نگاه کرد و آرام یک ترنج
افتاد از شگفتی دست بریدهای
مستند آیهها، عرق «عقلِ اول»ند
یا از درخت معرفت انگور چیدهای
آه ای نگار من! که به مکتب نرفتهای
ای جوهر یقین! که مُرکّب ندیدهای
عشقی و بی بلندی پرهای جبرئیل
تا خلوت خدا، تک و تنها پریدهای
حق با تو، با صدای علی حرف میزند
جانم! عجب صدایی و به به! چه ایدهای!
بر شانهی تو رفت و کجا میتوان کِشد
عالم، چنین که بار امانت کشیدهای
دستت به دست ساقی و جایی نخواندهام
توحید را چنین که تو در خُم چشیدهای
دریای رحمتی و از امواج غصهها
سهم تمام اهل زمین را خریدهای
حتی کنار این غزلت هم نشستهای
خط روی واژههای خطایم کشیدهای
گاهی هزار بیتِ نگفته، نهفته است
زیبای من! در اشک به دفتر چکیدهای
گفتند از جمال تو اما خودت بگو
از آن محمدی (ص) که در آیینه دیدهای