باور کنیم سکه به نام محمد (ص) است
ما مسلمانان باور کرده ایم که سکه انسانیت در دنیا به نام محمد (ص) است اما غرب چند صد سال است که به ساحت پیامبر اسلام توهین روا داشته و همچنان توهین می کند چون غربی ها اهل منطق نیستند و اهل زور و قساوت هستند... لذا نمی خواهند باور کنند که اسلام در دنیا بر شیطنتها و استبکار غالب آمده و انسانیت را تعالی می بخشد. اخیر فیلم دیگری توسط صهیونیستها و به حمایت آمریکا در توهین به نبیّ اسلام و همسران و اهل بیت آن حضرت، ساخته شده که دیشب مسلمانان غیرتمند لیبی در پاسخ به این توهین آمریکا، کنسولگری آمریکا در شهر «بن غازی» را به آتش کشیدند و اتفاقا سفیر آمریکا که در بن غازی بود، در این آتش سوزی که حکومت آمریکا باعث آن بود، کشته شد با چهار نفر آمریکایی دیگر. امروز این خبر در دنیا پیچید و آمریکا را سرخورده تر ساخت هر چند باور نکنند که سکه به نام محمد است! مسلمانان مصر هم خشمگین شده و دست به راهپیمایی زده، پرچم آمریکا را از بالای سفارت این شیطان بزرگ پایین کشیده، آتش زده اند و پرچم «لا اله الا الله، محمد رسول الله» را به جای آن نصب کرده اند تا به دنیا اعلام کنند که سکه به نام محمد است! و از محمد مُرسی می خواهند که سفیر آمریکا را از مصر – مُلک محمد - اخراج کند هر چند این خواسته امت محمد (ص) بر رئیس جمهور مصر سنگین است چون او جلد دیگری از «رجب طیب اردوغان» است... باری، با شعله ور شدن آتش بیداری اسلامی در دنیا، اندیشه های آزادیخواهانه و آرمانهای بلند امام خمینی در مسیر عزت و سربلندی اسلام و مسلمانان را سه دهه بعد از وفات ایشان در جهان اسلام می بینیم که تحقق می یابد و هیبت استکبار جهانی شکسته تر می شود. درود بر مسلمانان غیرتمند لیبی و مصر و جهان اسلام که به ندای ضد آمریکایی امام خمینی این بزرگ مصلح احیاگر اسلام همچنان پاسخ می دهند و دولت ضد انسانی آمریکا باید منتظر آتش خشم مقدس دیگر فرزندان خمینی بزرگ در دنیا باشد، کاین هنوز از نتایج سحر است!... بله،
باور کنیم مُلک خدا را که سرمد است
باور کنیم سکه به نام محمد (ص) است (استاد علی معلم)
نازل شدن جبرئیل بر فاطمه زهرا (س) یعنی چه؟!
در باره شخصیت ملکوتی و معصوم حضرت فاطمه زهرا (س) بزرگ ترین دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی و محدثان و عالمان دینی و اندیشمندان و شاعران متفکر مسلمان سخنان زیبا و جالبی گفته اند و نوشته اند. من هر چه فکر کردم که به مناسبت میلاد آن بانوی بی نظیر جمله ای، بیتی، حرفی تازه پیدا کنم، نیافتم جز کلام امام صادق (ع) که هر چند آن را نیز بارها خوانده ام، اما آنقدر حیرت انگیز است که همیشه مرا به فکر فرو می برد و آن نزول جبرئیل بر حضرت زهرا (س) است، همچنانکه بر پیامبر اسلام و دیگر پیامبران اولوا العزم و بزرگ نازل می شد. کلینی در اصول کافی ( کتاب الحجه) نقل کرده است که "امام صادق (ع) فرمود: فاطمه زهرا هفتاد و پنج روز بعد از پدرش پیامبر اسلام (ص) زنده بود و هر روز جبرئیل بر آن بانوی غمدیده نازل می شد و تسلیت می گفت و دلش را تسکین می داد و از منزلت پیامبر در بهشت خبر می داد و او را از اوضاع آینده فرزندانش آگاه می کرد. علی (ع) که شاهد این صحنه ها بود، سخنان جبرئیل را می نوشت."
به راستی در بیان عظمت معنوی حضرت فاطمه زهرا یا هر انسان الهی کامل دیگری، آیا مقامی برتر و والاتر از این می توان تصور کرد که جبرئیل - این مقرب ترین فرشته خدا و امین و حامل وحی محمدی(ص) – بر او نازل شود و او را از خبرهای غیبی باخبر سازد؟! ... یعنی مقام قُرب فاطمه زهرا (س) در حد مقام پیامبران بزرگ بود، هر چند او پیامبر نبود و مسئولیت آنان بر دوش او قرار نداشت، در چنین مقامی قرار داشت. با اینکه ما نمی دانیم اصلاً جبرئیل بر امیر مؤمنان علی و دیگر ائمه اطهار نازل شده یا نه؟! ... پس بهتر است از زاویه دیگری بر شخصیت فاطمه زهرا (س) نگاه کنیم. درود بر فاطمه زهرا (س)
روز مادر مبارک، روز زن مبارک.
20 جمادی الثانی 1433 // 23 اردیبهشت 1391
نوروز پیروز
نوشته دکتر ابراهیم فتح الهی
درک نبض زمان و ثبت وتدوین آن یکی از شاهکارهای هوش انسانی است . پی بردن به اسرار هستی و نظم دقیق آفرینش و کشف سناریوی عالَم فقط از عقل آدمی برمی آید . گردش منظم زمین به دور خورشید و رفت و آمد منظم شب و روز یکی از آیات الهی در آئینه خلقت است . درک این همه زیبایی و نظم جز باهوش و خرد و معرفت میسّر نیست . دستیابی به این معرفت برتر ، پیوند آدمی را با نظام هستی به دنبال دارد .
سرگشتگی و گم شدن و عدم درک واقعی از نظام آفرینش بیراهه خطرناکی است که گرفتاری در آن به نابودی حتمی انسان منجر می شود . اینکه ملّتی درک هوشمندانه ای از نظام آفرینش داشته و تقویم زمانی خود را بانظام طبیعت هماهنگ کند نشانه هوش سرشار است . اوّل فروردین در گردش کره زمین به دور خود تنها روزی است که روز و شب آن کاملاً باهم برابر بوده و هریک 12 ساعت کامل هستند که سعدی شیراز به نیکویی آنرا وصف کرده است :
بامدادی که تفاوت نکند لیل ونهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
آری اول فروردین اعتدالی ترین نقطه درگردش کره زمین است . نوروز ایرانی با الهام گرفتن از اعتدال طبیعت پدید آمده است . و رویکرد اعتدالی در تقویم زمانی ایرانیان نشان از باور دیرینة آنها به عدالت گرایی و مهربانی و مهرورزی دارد و این مفاهیم همگی ریشه در دینداری همیشگی ایرانیان دارد . تاریخ بشر به یاد ندارد که ایرانیان با هویتی غیر دینی زیسته باشند. دینداری آمیزه جان مردمان ایران بوده است لذا هنگامیکه پیامبر آخر الزمان ظهور می کند ایرانیان جزء اولین ملّت هایی هستند که شیفتة پیام او می شوند چرا که پیام اسلام نیز پیام عدالت و مهرورزی است و این بافطرت پاک ایرانیان پیوندی دیرینه و عمیق دارد .
سلمان فارسی، آن آزاده مرد یکتاپرست ، سمبلی از شعور و حقیقت جویی و روح جستجوگر ایرانی است که برای رسیدن به حقیقت سرزمین ها را زیر پا می گذارد و آنچنان در نزد منادی وحدت و عدالت مقرب می شود که نشان (سلمان منا اهل البیت ) را از زبان پیامبر اکرم (ص) دریافت می کند . اسلام نیز که وارد ایران می شود آداب و رسوم حق طلبانه و عدالت جویانه و مهرورزانه ایرانیان را ارج می نهد، نوروز را پاس می دارد ، زشتیها و پیرایه ها و خرافات را از آن می زداید و نمادهای عزّت و گذشت و پاکی و پاکیزگی و وحدت و همدلی و همزیستی و نوع دوستی و صله رحم و دید و بازدیدها و تکاندن جان از غبار ایام را ارج می نهد . بدینسان نوروز و پاسداشت مراسم آن جزء آداب اسلامی ما ایرانیان می شود . و سفره هفت سین مزیّن به قرآن می شود و مراسم حلول سال نو با دعا در پیشگاه قرآن آغاز می شود و تفأل به دیوان حافظ، که خودش لسان الغیب است و دیوانش ترجمان قرآن، جزء آداب سفره هفت سین می گردد.
این آئین های زیبا الهام گرفته از زیبایی طبیعت در نوزایی دوباره و تحول شگفت انگیز آن هستند. فرزندان این آب و خاک از هر قوم و نژاد و آئین و مذهبی که باشند چون رنگین کمانی در آسمان عشق و وحدت می درخشند و آئین های نوروز همبستگی ملی اقوام گوناگون را در جغرافیایی به نام ایران تضمین می کنند و همه کسانی را که بر خاک ایران زاده شده و بر شانه های آن بزرگ می شوند،گرد شمع وحدت خود جمع می کنند.
همه اینها دلایلی هستند که چنین آیین هایی را دوست داشتنی و یه یاد ماندنی و فرهنگ آفرین می کند.
نوروز طراوت دوباره طبیعت و زنده شدن دوباره جانهاست. طراوت طبیعت نوید بخش زندگی و پیام آور این حقیقت بزرگ است که زندگی امری پایدار و ابدی است. سکون و سکوت در خلقت الهی راه ندارد و خلاقیت حق تعالی پایان ناپذیر است.
پویایی اصلی ترین عنصر در استمرار نظام آفرینش است. جوهر نظام هستی ، با تحول و نو شدن آمیخته است و به تعبیر مولوی:
هر نفس نو می شود دنیا و ما
بی خبر از نو شدن اندر بقا
بقای نظام عالم در نوزایی است. هیچ چیز تکرار گذشته نیست. طراوت و زیبایی جهان محصول تحول و دگرگونی آن است. بعد از فصل برگ ریزان و سرمای زمستان همواره بهار دل انگیز فرا می رسد؛ جان ها را نوازش می دهد و دل های مرده را بیدار و هم نوایی با طبیعت را به انسان گوشزد می کند.
راستی چه رازی است در جهان هستی؟ چه تکاپو و چه تحول شگرفی است؟ نو شدن و طراوت و تازگی طبیعت چه پیامی دارد؟ رنسانس یا نوزایی طبیعت بیانگر چه حقیقتی است؟ انسان در این نظام کیست؟ و در دفتر کردگار چگونه باید معرفت بیندوزد؟ چه نیکو سروده است استاد سخن، سعدی شیراز:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
آیا می توان شاعری را یافت که بهاریه ای نسروده باشد. مگر نه این است که شاعری از جنس شعور است؛ و همواره شور و مستی عشق است که روح شاعر را به هیجان می آورد. پس هر که عاشق است پیوندی با رمز و رازهای هستی دارد و بهار اوج این زیبایی هاست. باید همدم بهار، سرود عشق را بر زبان جاری ساخت:
عاشق شو ورنه روزی، کار جهان سرآید
ناخوانده درس مقصود در کارگاه هستی
خداوند حقایق را در پهنه طبیعت به نیکویی نمایانده است. طبیعت آینه تمام نمای خلاقیت حضرت حق است و بهار زیباترین تابلوی آفرینش که روح آدمی را به آرامش ،توازن، اعتدال و عشق ورزی فرا می خواند و چه هوشیارانه ایرانیان روز اعتدال طبیعت را به عنوان سرآغاز سال جدید انتخاب کرده اند و آن را نوروز نامیده اند.
نوروز از دیرباز همزاد ایرانیان بوده و همواره گرامی داشته شده است. تحول دوباره طبیعت و نو شدن آن نوید بخش بیداری دل هاست و گواهی آشکار بر رستاخیز نهایی جهان است.
این بهار نو ز بعد برگ ریز
هست برهان بر وجود رستخیز
پیامبر گرامی فرموده است: اذا رایتم الربیع فاکثروا ذکر النشور ( با دیدن بهار، زیاد رستاخیز را یاد کنید.)
آری آفرینش در تحول است و در سیر تکاملی خود به ابدیتی پایدار حرکت می کند . رستاخیز طبیعت هر سال دل های خفته را به بیداری فرا می خواند و آدمی را از انجماد جان و رکورد اندیشه باز می دارد.
طبیعت ساکت و خاموش با نسیمی که از کوی عشق می وزد دوباره به هیجان می آید و آدمی را به تماشای عظمت و زیبایی های قلم صانع فرا می خواند. برای رازگشایی از اسرار هستی باید با صنع خدا هم آواز و هم داستان شد. محرمیتی لازم است و سنخیتی باید به وجود آید تا فهم جان حاصل شود و گرنه در تماشا گه راز، نمی توان بهره ای جست.
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
هم سویی با طبیعت،هم آوایی با نوای پرندگان ،همدلی و دلدادگی با اسرار پر رمز و راز آفرینش ،انسان را از تعلق به مادیت و اسارت تن نجات می دهد و آهنگ پرواز او را به ماورا؛ آنجا که حقیقت حق را می توان به نظاره نشست،سوق می دهد.
این است فلسفه بهار و نوروز ؛ روزی نو برای نو شدن،گسستن از تعلقات مادی، شکستن قفس های مادیت ،از قالب تکرار بیرون آمدن،به آهنگ واحد هستی رقصیدن، عشق را دیدن و مقهور عشق بودن و با عشق شعله ور شدن!
عشق قهار است و من مقهور عشق
چون قمر روشن شدم از نور عشق
منبع: دو هفته نامه دنیز، شماره 11، مورخ 22/12/ 90
سو قصیده سی
(پیغمبر اکرمین (ص) مدحینده)
شاعر: حکیم ملا محمد فضولی بغدادی
ساچما اى گؤز اشکدن کؤنلومده کى اودلاره، سو،
کیم بو دنلى توتوشان اودلاره، قیلماز چاره سو.
آبگوندور گنبد دوّار رنگى، بیلمزم
یا محیط اولموش گؤزومدن، گنبد دوّاره سو؟
ذؤوق تیغیندن عجب یوخ اولسا کؤنلوم چاک - چاک
کیم مرور ایلن بوراخیر رخنهلر دیواره سو.
وهم ایلن سؤیلر دل مجروح پیکانین سؤزون،
احتیاط ایلن ایچر هر کیمده اولسا یاره، سو.
سویا وئرسین باغبان گلزارى، زحمت چکمهسین،
بیر گول آچیلماز یوزون تک، وئرسه مین گلزاره سو!
اوخشادا بیلمز غُبارینى محرّر، خطّینه
خامه تک باخماقدان ائنسه گؤزلرینه قاره سو.
عارضین یادیله نمناک اولسا مژگانیم، نولا؟
ضایع اولماز گول تمنّاسیله وئرمک خاره سو!
غم گونو ائتمه دل بیماردان تیغین دریغ،
خئیردیر وئرمک قارانقو گئجهده بیماره، سو.
ایسته پیکانین کؤنول، هجرینده شؤقوم ساکن ائت،
سوسوزام، بیرکز بو صحراده بنیمچون آره سو.
بن لبین مشتاقىیام، زهّاد کوثر طالبى،
نئتهکیم مسته مى ایچمک خوش گلیر، هشیاره سو!
روضهى کویینه هردم دورماییب ائیلر گذار،
عاشق اولموش غالبا، اول سرو خوشرفتاره سو.
سویولون اول کویدان توپراق اولوب توتسام گرهک،
چون رقیبیمدیر داخى اول کویه قویمان واره سو!
دستبوسو آرزوسو ایله گر ئولسم، دوستلار!
کوزه ائیلین توپراغیم، سونون اونونلایاره، سو.
سرو سرکشلیک قیلیر قُمرى نیازیندان، مگر
دامنین توتا آیاغینا دوشه، یالواره، سو!
ایچمک ایستر بولبولون قانین مگر بیر رنگ ایله،
گول بوداغىنین مزاجینه گیره قورتاره سو!
طینت پاکینى روشن قیلمیش اهل عالمه
اقتدا قیلمیش طریق احمد مختاره سو.
سید نوع بشر، دریاى دُرّ اصطفا
کیم سپیبدیر معجزاتى، آتشِ اشراره سو.
قیلماق ایچون تازه،گلزار نبوّت رؤنقین
معجزوندن ائیلهمیش اظهار سنگ خاره سو.
مُعجزى بیر بحر بىپایان ایمیش عالمده کیم
یئتمیش آندان بین- بین آتشخانهى کفاره سو.
حئیرت ایلن بارماغین دیشلر کیم ائتسه استماع
بارماغیندان وئردیگى شدت گونو انصاره سو
دوستو گر زهرمار ایچسه، اولور آب حیات،
خصمى سو ایچسه، دؤنر البته زهرِ ماره سو.
ائیلهمیش هر قطرهدن مین بحر رحمت موج خیز،
ال سونوب اورقاج وضو ایچون گول رخساره سو.
خاک پایینه یئتم دئر، عُمرلردیر متصل،
باشینى داشدان-داشا اوروب گزر آواره سو.
ذره- ذره خاک درگاهینا ایستر ساللانیر
دؤنمز اُول درگاهدان، گر اولسا پاره- پاره سو!
ذکر نعتین وِردینى، درمان بیلیر اهل خطا،
ائیله کیم دفع خمار ایچون وئره مئیخواره سو.
یا حبیب اللَّه! یا خیر البشر! مشتاقینام،
ائیله کیم لبتشنهلر یانیب دیلر همواره سو!
سنسن اول بحر کرامت، کیم شب معراجدا،
شبنم فیضین یئتیرمیش ثابت و سیّاره سو.
چشمهى خورشیددن هر دم زُلالِ فیض ائنر،
حاجت اولسا مرقدین تجدید ائدن معماره سو.
بیم دوزخ، نار غم سالمیش دل سوزانیما،
وار اومیدیم ابر احسانین سَپه اول ناره سو.
یُمن نعتیندن گُهر اولموش فضولی سؤزلرى،
ابر نیساندان دؤنن تک لؤلؤى شهواره سو.
خواب غفلتدن اولان، بیدار اولاندا روز حشر،
اشک حسرتدن تؤکنده دیدهى بیداره سو
اومدوغوم اول دور کى روز حشر محروم اولمایام،
چشمهى وصلین وئره من تشنهى دیداره، سو.
واقعه غدیر خم- خلاصه
بر اساس نوشته ای از آیت الله العظمی جعفرسبحانى
پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم در سال دهم هجرت براى انجام فریضه وتعلیم مراسم حج به مکه عزیمت کرد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را «حجة الوداع» نامیدند. افرادى که به شوق همسفرى ویا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند، تا صد وبیست هزار تخمین زده شدهاند .
مراسم حج به پایان رسید و پیامبر اکرم - ص- راه مدینه را، در حالى که گروهى انبوه او را بدرقه میکردند وجز کسانى که در مکه به او پیوسته بودند، همگى در رکاب او بودند، در پیش گرفت. چون کاروان به پهنه بى آبى به نام «غدیر خم» رسید، پیک وحى فرود آمد وبه پیامبر فرمان توقف داد . پیامبر نیز دستور داد که همه از حرکت باز ایستند و بازماندگان فرا رسند .
کاروانیان از توقف ناگهانى وبه ظاهر بى موقع پیامبر در این منطقه بى آب، آن هم در نیم روزى گرم که حرارت آفتاب بسیار سوزنده و زمین تفتیده بود، در شگفت ماندند. مردم با خود مىگفتند: فرمان بزرگى از جانب خدا رسیده است و در اهمیت فرمان همین بس که به پیامبر ماموریت داده است که در این وضع نامساعد همه را از حرکت باز دارد و فرمان خدا را ابلاغ کند .
فرمان خدا به رسول گرامى طى آیه زیر نازل شد:
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس .(مائده:67)
«اى پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده استبه مردم برسان واگر نرسانى رسالتخداى را بجا نیاوردهاى; و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مىکند».
دقت در مضمون آیه ما را به نکات زیر هدایت مىکند:
فرمانى که پیامبر- ص - براى ابلاغ آن مامور شده بود آنچنان خطیر و عظیم بود که هرگاه پیامبر (بر فرض محال) در رساندن آن ترسى به خود راه مىداد و آن را ابلاغ نمىکرد، رسالت الهى خود را انجام نداده بود، بلکه با انجام این ماموریت رسالت وى تکمیل مىشد.
به عبارت دیگر، هرگز مقصود از «ما انزل الیک» مجموع آیات قرآن و دستورهاى اسلامى نیست. زیرا ناگفته پیداست که هرگاه پیامبر مجموع دستورهاى الهى را ابلاغ نکند رسالت خود را انجام نداده است ویک چنین امر بدیهى نیاز به نزول آیه ندارد. بلکه مقصود از آن، ابلاغ امر خاصى است که ابلاغ آن مکمل رسالت شمرده مىشود وتا ابلاغ نشود وظیفهخطیر رسالت رنگ کمال به خود نمىگیرد. بنابر این، باید مورد ماموریت یکى از اصول مهم اسلامى باشد که با دیگر اصول وفروع اسلامى پیوستگى داشته پس از یگانگى خدا ورسالت پیامبر مهمترین مسئله شمرده شود.
اکنون باید دید از میان احتمالاتى که مفسران اسلامى در تعیین موضوع ماموریت دادهاند کدام به مضمون آیه نزدیکتر است.
محدثان شیعه و همچنین سى تن از محدثان بزرگ اهل تسنن بر آنند که آیه در غدیر خم نازل شده است وطى آن خدا به پیامبر ماموریت داده که حضرت على علیه السلام را به عنوان «مولاى مؤمنان» معرفى کند.
ولایت و جانشینى امام پس از پیامبر از موضوعات خطیر و پر اهمیتى بود که جا داشت ابلاغ آن مکمل رسالت باشد وخوددارى از بیان آن، مایه نقص در امر رسالتشمرده شود.
آفتاب داغ نیمروز هجدهم ماه ذى الحجه بر سرزمین غدیر خم به شدت مىتابید وگروه انبوهى که تاریخ تعداد آنها را از هفتاد هزار تا صد وبیست هزار ضبط کرده است در آن محل به فرمان پیامبر خدا فرود آمده بودند ودر انتظار حادثه تاریخى آن روز به سر مىبردند، در حالى که از شدت گرما رداها را به دو نیم کرده، نیمى بر سر ونیم دیگر را زیر پا انداخته بودند.
در آن لحظات حساس، طنین اذان ظهر سراسر بیابان را فرا گرفت ونداى تکبیر مؤذن بلند شد. مردم خود را براى اداى نماز ظهر آماده کردند وپیامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پرشکوه، که سرزمین غدیر نظیر آن را هرگز به خاطر نداشت، بجا آورد وسپس به میان جمیعت آمد وبر منبر بلندى که از جهاز شتران ترتیب یافته بود قرار گرفت وبا صداى بلند خطبهاى به شرح زیر ایراد کرد:
ستایش از آن خداست. از او یارى مىخواهیم وبه او ایمان داریم وبر او توکل مىکنیم واز شر نفسهاى خویش وبدى کردارهایمان به خدایى پناه مىبریم که جز او براى گمراهان هادى وراهنمایى نیست; خدایى که هرکس را هدایت کرد براى او گمراه کنندهاى نیست. گواهى مىدهیم که خدایى جز او نیست ومحمد بنده خدا وفرستاده اوست.
هان اى مردم، نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم. ومن مسئولم و شما نیز مسئول هستید. در باره من چه فکر مىکنید؟
یاران پیامبر گفتند: گواهى مىدهیم که تو آیین خدا را تبلیغ کردى ونسبتبه ما خیرخواهى ونصیحت کردى و در این راه بسیار کوشیدى، خداوند به تو پاداش نیک بدهد.
وقتى مجددا آرامش بر جمعیتحکمفرما شد، پیامبر اکرم فرمود:
آیا شما گواهى نمىدهید که جز خدا، خدایى نیست ومحمد بنده خدا وپیامبر اوست؟ بهشت ودوزخ ومرگ حق است وروز رستاخیز بدون شک فرا خواهد رسید وخداوند کسانى را که در خاک پنهان شدهاند زنده خواهد کرد؟
یاران پیامبر گفتند: آرى، آرى، گواهى مىدهیم.
پیامبر ادامه داد : من در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار مىگذارم; چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟ ناشناسى پرسید: مقصود از این دو چیز گرانبها چیست؟
پیامبر فرمود:
یکی «ثقل اکبر» کتاب خداست که یک طرف آن در دستخدا وطرف دیگرش در دستشماست. به کتاب او چنگ بزنید تا گمراه نشوید. و دیگری «ثقل اصغر» عترت واهل بیت من است. خدایم به من خبر داده که دو یادگار من تا روز رستاخیز از هم جدا نمىشوند.
هان اى مردم، برکتاب خدا وعترت من پیشى نگیرید واز آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید.
در این موقع پیامبر – ص - دستحضرت على علیه السلام را گرفت و بالا برد، تا جایى که سفیدى زیر بغل او بر همه مردم نمایان شد وهمه حضرت على علیه السلام را در کنار پیامبر دیدند و او را به خوبى شناختند ودریافتند که مقصود از این اجتماع مسئلهاى است که مربوط به حضرت على علیه السلام است و همگى با ولع خاصى آماده شدند که به سخنان پیامبر گوش فرا دهند. پیامبر فرمود: هان اى مردم، سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خود آنان کیست؟
یاران پیامبر پاسخ دادند: خداوند و پیامبر او بهتر مىدانند.
پیامبر ادامه داد: خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان اولى وسزاوارترم. هان اى مردم،«هر کس که من مولا و رهبر او هستم، على هم مولا ورهبر اوست».
رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم این جمله آخر را سه بار تکرار کرد وسپس ادامه داد:
پروردگارا، دوستبدار کسى را که على را دوستبدارد ودشمن بدار کسى را که على را دشمن بدارد.خدایا، یاران على را یارى کن ودشمنان او را خوار وذلیل گردان. پروردگارا، على را محور حق قرار ده.
سپس افزود: لازم استحاضران به غایبان خبر دهند ودیگران را از این امر مطلع کنند.
هنوز اجتماع با شکوه به حال خود باقى بود که فرشته وحى فرود آمد وبه پیامبر گرامى بشارت داد که خداوند امروز دین خود را تکمیل کرد ونعمتخویش را بر مؤمنان بتمامه ارزانى داشت. در این لحظه، صداى تکبیر پیامبر بلند شد وفرمود: خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد و نعمتخود را به پایان رسانید واز رسالت من و ولایت على پس از من خشنود شد.
پیامبر از جایگاه خود فرود آمد ویاران او، دسته دسته، به حضرت على علیه السلام تبریک مىگفتند واو را مولاى خود ومولاى هر مرد وزن مؤمنى مىخواندند. در این موقع حسان بن ثابت، شاعر رسول خدا، برخاست واین واقعه بزرگ تاریخى را در قالب شعرى با شکوه ریخت وبه آن رنگ جاودانى بخشید. از چکامه معروف او فقط به ترجمه دو بیت مىپردازیم:
پیامبر به حضرت على فرمود:برخیز که من تو را به پیشوایى مردم وراهنمایى آنان پس از خود برگزیدم.هر کس که من مولاى او هستم، على نیز مولاى او است. مردم! بر شما لازم است از پیروان راستین ودوستداران واقعى على باشید
منبع: دو هفته نامه « دنیز»، شماره 4 مورخ 17/8/90