نجمن ادبیات داستانی بسیج هنرمندان استان آذربایجان غربی تشکیل شد
به گزارش خبرنگار دنیز از ارومیه، سازمان بسیج هنرمندان استان ضمن برگزاری نخستین نشست ادبی خود با حضور جمعی از نویسندگان و اهالی هنر و ادب در مجتمع فرهنگی و هنری ارومیه، انجمن ادبیات داستانی این نهاد ارزشی را تشکیل داد. در ابتدای این نشست ادبی، حاجی زاده مسئول سازمان بسج هنرمندان استان طی سخنانی اظهار کرد: سازمان بسیج هنرمندان در سال 1384 تأسیس شده، در تمام استانهای کشور فعالیت می کند، این سازمان در استان آذربایجان غربی، 9 انجمن هنری و ادبی از جمله انجمن داستان، انجمن شعر، انجمن فیلم، انیمیشن، هنرهای نمایشی ... را در ارومیه و 14 کانون هنری را در سطح استان و شهرستانها فعال کرده که از دوسال پیش فعالیت می کنند.
حاجی زاده در بیان اهداف تشکیل این انجمنهای هنری با وجود فعالیت کانونها و انجمنهای مشابه در استان، گفت: هدف از راه اندازی چنین انجمنهایی، رویکردی جدی تر و متعهدانه به مقوله هنر در این استان است که از طریق شناسایی هنرمندان مستعد و جوان و برگزاری جلسات مستمر در ارائه و نقد داستان و شعر و فیلم و سائر هنرها انجام م گیرد البته با استقبال ازحضور هنرمندان متعهد و اساتید فن، تشکیل کارگاه های آموزشی در سطح شهرهای استان، زمینه سازی برای رشد هنر و ادبیات پیام گستر، آسیب شناسی عرصه هنر در این خطه، کاستن از بروز آفتها و ارائه حمایت وکمک در حد امکانات سازمان، در راستای رشد و بالندگی هنر و ادبیات.
وی توجه جدی به موضوعات تأثیر گذار تاریخی، دینی، ملی، اجتماعی و حیاتی را به مثابه جانمایه هنر و ادبیات، از دیگر اهداف تشکیل انجمن های ادبی و هنری سازمان بسیج هنرمندان دانست و تصریح کرد: باید سمت و سوی اندیشه و نگاه نویسنده و هنرمند به جهان و زندگی سازنده و مثبت باشد.
در ادامه این جلسه، نویسندگان و اساتید ادبیات داستانی، نقطه نظرات خود را در پیرامون قصه نویسی و سهم نویسندگان استان در عرصه داستان نویسی کشور بیان داشته، پیشنهادهای خود را مبنی حمایت مادی و معنوی از اهل قلم و هنر،ارائه دادند.
نویسندگان و صاحب نظران ادبیات داستانی حاضر در این جلسه نیز پیشنهادها و نقطه نظرات خود را پیرامون شیوه های رشد و بالندگی ادبیات داستانی و پرهیز از ادبیات سفارشی و کلیشه ای و استمرار کار و حمایت مادی و معنوی جدی از اهل ادبیات و هنر به ویژه جوانان بیان داشتند.
منبع: دوهفته نامه « دنیز» شماره 8 مورخ 28/10/90 - ارومیه
منبع
ماجرای دوم بهمن 57 در ارومیه
در خاطرات حاج حمید فاسونیه چی
اشاره
حاج حمید فاسونیه چی از مبارزان متدین قبل از انقلاب اسلامی و خود پدر شهید، برادر شهید و پدر بزرگ شهید و از شخصیت های سرشناس ارومیه است. خاطرات این مجاهد مسلمان مشتمل بر نکاتی بکر از تاریخ شفاهی معاصر ارومیه است که قرار است در آینده ای نزدیک به صورت کتابی منتشر گردد. بخشی از آن را که مربوط به حادثه دوم بهمن 57 در ارومیه است در اینجا می خوانیم
روز دوم بهمن 1357 در ارومیه، از روزهای تاریخی این شهر به شمار می رود چرا که وقایع خونینی بین مردم و عوامل سفاک رژیم شاه درگرفت. حوادث روزهای گذشته در ایران و شهر ارومیه نشان داده بود که عناصر وابسته به شاه در ارتش و ساواک و شهربانی فقط به حفظ شاه و تاج و تخت و سلطنت او می اندیشید و در این راه به هیچ احدی رحم نمی کنند و بی رحمانه مردم را در راهپیمایی ها به گلوله می بندند.
ما در جلسه تصمیم گیری مدرسه محمدیه (الزهراء فعلی) با حضور حاج آقای حسنی، به این نتیجه رسیدیم که فردا دوم بهمن که تمام مردم ارومیه برای راهپیمایی سراسری به خیابان ها می آیند، احتمال سرکوبی راهپیمایان از سوی عوامل شهربانی بیشتر است. بنابراین ما مجاهدان مسلح انقلاب به فرماندهی آقای حسنی، باید برای مقابله با عوامل مسلح رژیم و حفظ امنیت و آرامش مردم، آمادگی کامل داشته باشیم.
در پی این تصمیم، هشت گروه هفت- هشت نفره مسلح از مجاهدان را آماده و همان شب قبل از اذان صبح در هشت نقطه حساس شهر مستقر کردیم. حاج آقای حسنی فرمانده گروه مستقر در پشت بام مسجد اعظم بود، من فرمانده گروه مستقر در پشت بام بازار بزرگ شهر، و ... در خیابان امام خمینی (پهلوی سابق)، در خیابان باکری فعلی و ... این گروه ها بر پشت بام ساختمان ها و مغازه ها استقرار یافتند. البته با صاحب ساختمان ها و مغازه ها صحبت کرده بودیم. یک گروه هم در پشت بام «بانک شهریار» واقع در چهارراه امام خمینی و عطایی فعلی قرار گرفته بودند که یکی از حساس ترین نقاط بود. گروهی در پشت بام «مسجد آقا علی اشرف» و ... بعضی از مجاهدان از جمله خود بنده آن شب نیت کردند و فردا روزه گرفتند تا اگر به فیض شهادت نایل آمدند، با دهان روزه باشند.
تصمیم ما درست و به جا بود. زیرا فردا دوم بهمن که آفتاب دمید و کم کم همه جا روشن شد و مردم حدود ساعت 9 صبح از هر طرف به سوی خیابان امام خمینی سرازیر شدند، به ما خبر رسید که سرهنگ مهپور فرمانده جنایتکار شهربانی ارومیه، دستور حمله به مردم را صادر کرده و دسته ای از عوامل مسلح شهربانی از شهربانی مرکز در میدان ایالت (انقلاب) به سوی میدان مرکز (ولایت فقیه) حرکت کرده اند و قصد دارند با مردم مقابله و راهپیمایی را با سلاح گرم سرکوب کنند. البته ما افرادی در داخل شهربانی و ارتش داشتیم که به نوعی خبرها را به گوش حاج آقا حسنی و مجاهدان می رساندند.
عوامل مسلح شهربانی به وسط های خیابان امام خمینی رسیده بودند که از طرف مجاهدان مسلح انقلاب در آن حوالی به طرفشان تیراندازی شد. تعدادی از مأموران مسلح شهربانی مجروح و دو نفرشان هم کشته شدند ... عقب نشستند و به طرف شهربانی برگشتند. وقتی سرهنگ مهپور رئیس شهربانی با شنیدن این خبر، با رئیس ساواک و فرمانده لشکر 64 ارومیه و سایر مراکز و مقامات وابسته به رژیم تماس گرفته، به این نتیجه رسیده بود که برای مقابله با مردم و مجاهدان و سرکوبی راهپیمایی آن روز، از تانک های ارتش استفاده کنند.
یادم هست یک وقت دیدم از گروه مجاهدان مستقر در پشت بام بانک شهریار به ما صدا می زنند که سه دستگاه تانک از طرف میدان ایالت می آیند! ... من هم به طرف مسجد اعظم و گروه حاج آقا حسنی فریاد زدم و گفتم تانک ها می آیند... بدین ترتیب ما آماده جنگی تمام عیار و جانانه با عوامل رژیم شدیم، چون وقتی تانک ها می آمدند به میدان، دیگر کار سخت تر می شد و بایستی با تانک سوارها می جنگیدیم.
همه آماده جنگ سخت بودیم، حاج آقا حسنی هم عمامه اش را برداشته و به زمین گذاشته بود که زیاد جلب توجه نکند. انبوه مردم هم رفته رفته بیشتر می شد، در خیابان امام، خیابان عطایی، باکری، اطراف مسجد اعظم و ... و چون متوجه می شدند که مجاهدان مسلح در پشت بام ها محافظ آن ها هستند، از خیابان فریاد می زدند که :
الله کُومکیز اولسون قارداشلار (خدا یارتان باد برادران!) خدا قوّت و ...
بعدها ما فهمیدیم که سرهنگ هوشنگی فرمانده گروه تانک لشکر 64 بدون هماهنگی با مسولان بالا دست، خودسرانه دستور حرکت تانک ها را داده بود تا مردم را سرکوب کنند و زیر بگیرند. تانک اول که جلوتر از دو تانک دیگر می آمد، افراد مسلح پیاده نظام دور تانک در حرکت بودند. مردم هم مجبور بودند از جلو تانک فرار کنند تا زیر آن نمانند و له نشوند! شخصی هم روی تانک پشت تیربار نشسته بود و آماده شلیک به طرف مردم بود... وقتی تانک نزدیک چهاراه امام و عطایی رسید، تیراندازی از طرف گروه های مجاهدان شروع شد و اولین گلوله به سر همان نظامی پشت تیربار نشسته بر روی تانک خورد و او افتاد و کشته شد. ما دیگر مجال ندادیم و اطراف تانک را گلوله باران کردیم. تانک درست در وسط چهارراه متوقف شد. تانک ناگهان پیچید تا برگردد. مجاهدان از پشت بام بانک شهریار به طرف بانک کوکتل مولوتوف انداختند که نزدیک زنجیر چرخ تانک افتاد و منفجر شد و در حرکت تانک اختلال ایجاد کرد. زنجیر سمت چپ تانک آسیب دید. در این حال لوله تانک به طرف گنبد مسجد اعظم بلند شد و لحظه ای بعد، گلوله توپ شلیک شد و به گنبد مسجد اصابت کرد! گنبد سوراخ شد و گلوله توپ از آن طرف گنبد در رفت! ... اگر به ستون مسجد یا مهره های گنبد اصابت می کرد، بی شک سقف مسجد بزرگ اعظم فرو می ریخت و صدها نفر زیر آوار می ماندند و تلف می شدند. مردم در خیابان های اطراف و داخل مسجد خیلی ترسیدند و صحنه ای وحشت آور پیش آمد.
تانک از چهارراه عطایی به طرف خیابان باکری پیچید و از آنجا فرار کرد و رفت به داخل لشکر 64. از دو تانک دیگر هم البته خبری نشد، یعنی آن دو زود برگشته بودند.
برخی از عوامل مسلح مثل افسران و سربازان به صورت هوایی به طرف مردم شلیک می کردند تا مردم را متفرق نمایند. یکی از آنان با تیر مجاهدان کشته شد و تفنگش حدود 20 متر آن طرف تر از جنازه اش پرت شد. یک نظامی دیگر به دنبال تفنگ دوید که تفنگ را بردارد و نگذارد به دست مردم یا مجاهدان بیفتد، اما پسرم »بهمن« او را هم از پشت زد و او هم کشته شد! یکی از انقلابیون از داخل تیمچه صدریه بازار به خیابان دوید و تفنگ را برداشت و برگشت و فردای آن روز البته تفنگ را آورد و در مدرسه محمدیه تحویل حاج آقای حسنی داد. نامش «مصطفی ثمین» بود.
دوم بهمن 57 در ارومیه، روزی خونین بود و نیروهای مسلح رژیم شاه شکست سختی از مجاهدان انقلاب و مردم انقلابی خوردند به طوری که از آن پس تا روز پیروزی انقلاب در 22 بهمن، عوامل وابسته به رژیم شاه، هرگز جرأت نکردند با مردم مقابله کنند.
البته تعدادی از مردم هم در آن روز به شهادت رسیدند، ازجمله شهید نادر زردویی، حسین اخشانی که معلم و بیمار بود که در حال تهیه دارو از داروخانه، مورد اصابت گلوله عوامل شهربانی قرار گرفت و شهید شد؛ محمدباقر لاله دوست و ...
نکته ای را هم یادآورری کنم که از نظر تاریخی حائز اهمیت است و آن این است که فرمانده لشکر 64 ارومیه سرلشکر هومان آدم بدی نبود، خود اهل ارومیه بود و هرگز به کشتن مردم فرمان نداد. خیالمان از طرف او راحت بود. بعدها گفتند همسرش هم وقتی دیده بود تانک ها به طرف راهپیمایی حرکت می کنند، خود را جلو تانک ها انداخته و التماس می کرده که مبادا مردم را بترسانید و یا بکشید! ولی سرهنگ هوشنگی جنایتکار اعتنایی به او نکرده، دستور داده بود با تانک به جنگ مردم بروید.
منبع: دو هفته نامه « دنیز» شماره 8 مورخ 28 دیماه 1390 - چاپ ارومیه
پیام کتبی حجت الاسلام حسنی در آستانه سالروز حماسه دوم بهمن 57 در ارومیه :
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز با گذشت بیش از سه دهه از تاریخ پر شکوه انقلاب اسلامی ایران به رهبری بزرگ مرد علم و ایمان و جهاد حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (ره) هنوز هم بحمدالله عنایات خداوند متعال و توجهات حضرت ولی عصر (عج) شامل حال ملت بزرگ ایران است و لحظه به لحظه مسیر این تاریخ با عنایات غیبی همراه بوده است، بخصوص سالهای 1356 – 1357 که ایران اسلامی و امت محمدی (ص) یکپارچه و یکصدا فریاد کوبنده علیه رژیم ستمشاهی پهلوی، استبداد داخلی و استعمار خارجی بود و سرنوشت کشور و ملت ایران در بهمن 57 از نو رقم خورد و مسیری دیگر و شکوهمند تری را پیمود که امروزه نتایج درخشان و ره آورد طی این مسیر الهی به رهبری ولایت فقیه، خود را در ایران و جهان به ویژه بیداری اسلامی نمایان ساخته است خدا را بر این نعمت بزرگ شکر گزاریم.
به یقین نقش تاریخی مردم شریف آذربایجان و اهالی غیرتمند ارومیه در این مسیر افتخار آمیز هرگز فراموش نخواهد شد. اهالی متدین و بیدار این خطه، هم در دوره قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، هم در دوره دفاع مقدس هشت ساله و هم بعد از آن تابع ولی فقیه بوده، در صراط مستقیم اسلام و طریق اهل بیت (ع) حرکت کرده، به تکلیف الهی و دینی و ملی خود عمل کرده اند و با تقدیم شهیدانی والامقام و جانبازانی فداکار، از امتحانات سرنوشت ساز تاریخی سربلند بیرون آمده اند و هنوز هم به اهداف انقلاب اسلامی و آرمانهای امام راحل (ره) و ولایت ولیّ امر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای – دامت برکاته – وفادارند و در عرصه هایی علمی و عمرانی و فرهنگی و نظامی و سازندگی کشور مشارکت جدی دارند و خواهند داشت.
البته حماسه شکوهمند مردم غیور ارومیه در روز دوم بهمن 1357 که مصداق روشنی از »ایام الله« بود، برای همیشه در تاریخ انقلاب اسلامی و تاریخ ستم ستیزی این کشور خواهد ماند. عوامل جنایتکار رژیم شاه در آن روز برای سرکوبی حماسه حضور و راهپیمایی مردم ارومیه، دست به کشتار زده، مسجد اعظم را که پایگاه انقلابیون و مجاهدان مسلمان و پناهگاه مردم بود، به توپ بستند و مردم بی دفاع را زیر گلوله گرفتند. اما این مردم غیرتمند و دیندار هرگز از راه خویش برنگشتند و برای تحقق اهداف انقلاب روز به روز بیشتر در صحنه حاضر شدند.
اینجانب به نمایندگی از طرف همه اهالی استان، ضمن گرامیداشت یاد و خاطره حماسه دوم بهمن 57 و شهیدان و جانبازان و علمای مبارز و پیشگام ارومیه و آذربایجان، بار دیگر با خط امام خمینی و ولایت ولی امر زمان حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای تجدید بیعت می کنم. بی شک اهالی و علمای این استان و همچنین خانواده های معظم شهدا و جانبازان عزیز این دیار، همچنان در خط ولایت فقیه و اسلام ناب محمدی (ص) پایدار خواهند ماند.
به امید پیروزی اسلام و مسلمین بر استکبار جهانی و شکوفایی هر چه بیشتر موج بیداری اسلامی در جهان.
غلامرضا حسنی
نماینده ولی فقیه در استان آذربایجان غربی و امام جمعه ارومیه
منبع: دو هفته نامه «دنیز» شماره 8 - مورخ 28/10/90 - چاپ ارومیه.
نگاهی به عظمت های بی کران عاشورا
(خلاصه ای از بیانات مهندس ابراهیم بازیان در جمع عزاداران اربعین حسینی ارومیه)
به نظر می رسد حادثه جانکاه و تکانده دهنده عاشورا فقط یک بار در تاریخ اتفاق افتاد و دیگر هرگز حادثه ای مثل آن با همان ماهیت و حقیقت تکرار نشد. هر چند جنایات بسیار زشت و رقت آوری در تاریخ بشر رخ داده است، اما هیچ کدام مانند مصائب امام حسین در روز عاشورا نبوده و نیست. این موضوعی است که عموم مورخان و تحلیل گران تاریخ – چه مسلمانان و چه غیر مسلمانان - به آن اعتراف و اجماع دارند و در مقابل عظمت امام حسین (ع) تعظیم می کنند. همچنین در مواجهه با مصائب و مظلومیت آن حضرت احساس همدردی و اظهارتألم و حتی تباکی می کنند چه مسلمانان و چه غیر مسلمانان؛ و این واقعیتی غیر قابل انکار است.
وقتی تاریخ عاشورا را مطالعه و تحلیل می کنیم، می بینیم یک بسیج عمومی از طرف جبهه مقابل علیه امام حق و رهبر معصوم که همه می شناختندش، به راه افتاده بود. این حادثه هم خیلی تأسف برانگیز است و هم بیش از حد حیرت آور؛ آخر چطور ممکن است کسانی که امام حسین (ع) را در طول شش دهه به شرافت حسب و طهارت نسب و عصمت و قداست می شناختند و ایشان را برای امامت امت و احراز منصب خلافت در کوفه دعوت کرده بودند، یک باره بنا به هرعلتی از اندیشه و دعوت و اعتقاد خود در مدت اندک چند روزه برگردند و از همان امام معصومی که خود دعوتش کرده بودند، در صحرای کربلا با شمشیر عریان استقبال نمایند! ... و به این جنایت هم بسنده نکرده، سرش را بر نیزه کنند، پیشاپش اهل بیت اسیرش به کوفه و شام ببرند، کوچه به کوچه بگردانند و شادمانی کنند!... واقعاً خیلی عجیب و عبرت آموز و جای تأمل است. برای همین است که می گوییم حادثه ای مثل حادثه کربلا در تمام طول تاریخ بشر اتفاق نیفتاده است.
اما جای شگفتی دیگر در این ماجرا برای تاریخ آن است که امام حسین (ع) در مقابل آن همه تهاجم و بسیج عمومی که علیه او به راه افتاده بود، هرگز دچار تزلزل نگردید، خم نشد، راست قامت در راه مسقیم حق استقامت ورزید و همه چیزش را فدای ماندگاری اسلام و راه مستقیم حق کرد. جاذبه عظمت امام حسین (ع) و راز ماندگاری و سر زنده ماندن و الهام بخش بودن نهضت عاشورا در طول تاریخ نیز در همین نکته نهفته است که امام حسین در برابر آن همه هجوم و نامردی و نامرادی و سختی و مصیبت و داغ و عطش و شکستگی، لحظه ای خم به ابرو نیاورد و تا آخر بر سر اعتقاد به حق و راسخ خویش با تمام اطمینان ایستاد با اینکه راههای موجّه بسیاری برای زنده ماندنش وجود داشت! اما آن حضرت فقط راه شهادت خود و یارانش و به اسارت رفتن تمام بازماندگان داغدار و مظلوم و بی پناهش را انتخاب کرد!... و بعد از شهادت او، آیندگان در تاریخ – از هر دین و مذهب و آیینی حتی برخی آتش پرستان و ماتریالست ها هم – راه او را پسندیدند و به آفرین و تحسینش برخاستند و به تقبیح یزیدیان پرداختند. برای همین است که می گوییم هیچ حادثه ای در تاریخ از نظر عظمت، ماهیت، علل و اسباب، کیفیت وقوع، پیامها و نتایج به پای قیام امام حسین (ع) در روز عاشورا نمی رسد و این حقیقتی است که تمام اشخاص و افراد آزاده و متفکر و پاک طینت مسلمان و غیر مسلمان، دیندار و غیر دیندار به آن اقرار کرده اند. یکی از عظمتهای شگفتی زای نهضت عاشورای حسینی بر ضد حاکمیت طاغوتی یزید و یزیدیان در طول تاریخ، همین اجماع بشری بر مقبولیت آن است.
مسلمانان به ویژه هیئت های مذهبی شیعیان در زنده نگداشتن یاد و خاطره جانسوز حادثه کربلا و رسوا کردن یزیدیان، در ایام محرم و صفر کوشیده اند و با عزاداری و نوحه سرایی و مجالس ماتم محرم و عاشورا را زنده کرده اند. از این دیدگاه نقش هیئت های عزاداری در نشر پیامهای عاشورا ازجمله پیام بصیرت، عدم عدول از اصول اساسی اسلام و پایبندی به ولایت و مودت اهل بیت (ع) ، در میان توده های مردمی در طول ایام سال خیلی مؤثر است و از اول محرم تا اربعین حسینی و حتی تا آخر ماه صفر عطر عاشورا از نفس هیئتهای مذهبی انتشار می یابد. البته در این راه خود اهل بیت (ع) به ویژه امام زین العابدین (ع) و حضرت زینب (س) پیشگامند و از لحظه شهادت امام حسین در بعد ازظهر عاشورای سال 61 هجری، یاد امام مظلوم را در همه جا زنده کرده، جنایات بنی امیه و یزید و عمر سعد و ابن زیاد و دیگر جنایت کاران آلوده نسب را افشا و آنان را رسوا نموده اند.
می توان گفت همه قیام ها و اعتراض های ضد ستم در تاریخ مسلمانان از قیام امام حسین (ع) و مکتب کربلا الهام گرفته اند. در عصر ما، انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی نمونه آن است. کلام امام راحل را همه به یاد داریم که فرمود: هر چه داریم از محرم و صفر است و ...
در جریانهای اخیر، مردم ایران به برکت عاشورا بر فتنه ها پیروز شد و مقام معظم رهبری به این حقیقت تصریح فرمود.
من با اشاره به یک حقیقت تلخ در علل وقوع حادثه جانسوز شهادت مظلومانه امام حسین (ع) سخنم را به پایان می برم و آن اینکه یکی از علل انحراف مسلمانان و روی گردانی مردم کوفه و شام و عموم مسلمانان و حتی عموم اهالی شهر مدینه، از پشتیبانی امام حسین (ع) و تنها گذاشتن آن حضرت، نزدیک شدن آنان به کانون های قدرت و ثروت بود، چرا که مرعوب قدرت قدرتمندان و مجذوب ثروت ثروتمندان شدند، ثروت در دهانشان مزه کرد و به تعبیر خود امام حسین (ع): شکم هایشان پر از حرام شد! ... در نتیجه، امام حق را یاری نکردند و حتی به روی آن حضرت با قساوت تمام شمشیر کشیدند.... به راستی واقعه عاشورا و حادثه کربلا عبرتهایی گران ارج دارد که باید آموخت.
کشف حجاب در ارومیه - خاطره
کشف حجاب در ایران قصه ای تلخ و توهین آمیز به حیثیت و شرف مردم مسلمان این کشور بود که از سوی رضاخان قلدر و بی فرهنگ و ضد ایران و به دست عوامل خود فروش و بی حیثیت او در سراسر ایران اتفاق افتاد. در این میان پاسبانها از همه عمال دیگر رضاخان البته بی ناموس تر بوده اند همچون خود او. تلخی آن واقعه را در خاطرات همه اشخاص با شخصیت آن دوران می توان دید. حاج حمید فاسونیه چی ( متولد 1310 – اهل ارومیه) از پیشگامان انقلاب اسلامی در ارومیه در خاطرات خود از ماجرای کشف حجاب در ارومیه خاطره ای را چنین نقل می کند:
قصه تلخ تاریخی کشف حجاب زنان مسلمان ایران توسط رضاخان پهلوی در سال 1314 اتفاق افتاد. من در آن سال چهار ساله بودم و چیزی به خاطر ندارم. ولی کشف حجاب و آزار و اذیت زنان محجبه ایرانی توسط عوامل فاسد پهلوی و پاسبان ها تا سال ها بعد نیز ادامه داشت. هفت- هشت ساله بودم و خوب به یاد دارم که یک روز در جلو کارگاه جعبه سازی پدرم ایستاده بودم. در آن ساعت زنی با چادر از آن جا می گذشت که ناگهان پاسبانی از راه رسید و با گستاخی تمام پیش آمد و چادر آن زن مسلمان را از سرش کشید و شروع کرد به اهانت و بد و بیراه گفتن به آن بانوی محجبه. مردی به نام «مشهدی» در روبروی کارگاه پدرم مغازه داشت با مشاهده این حادثهاسف بار، با صدای بلندی فریاد زد به سر آن پاسبان بی غیرت که: ای نامرد، کجا می بری چادر این خواهر مسلمان را؟...
ولی پاسبان ملعون اصلاً گوش نکرد و چادر را با خود برد. این یک نمونه از جسارت به حجاب زنان مسلمان در ارومیه بود که من به چشم خود دیدم و هنوز هم بعد از هفتاد و چند سال، آن ماجرای تلخ جلوی چشمم هست. ( نقل از کتاب «پیر پیشگام»)