اسامی شهدای کربلا(1)
قسمت اول
پژوهش و نگارش: علامه سید محسن امین عاملی (مؤلف کتاب «اعیان الشیعه»)
اسامی شهدای کربلا از یاران امام حسین علیه السلام طبق روایاتی که نگارنده از لابلای کتب تاریخ به دست آوردهام از بنی هاشم و غیر بنی هاشم بدین شرح ذکر شده است:
فرزندان امیرالمؤمنین (علیه السلام):
1ـ ابو بکر بن علی (که شهادت وی با شک و تردید ذکر شده است)
2ـ عمر بن علی
3ـ محمد الاصغر بن علی
4ـ عبد الله بن علی
5ـ عباس بن علی
6ـ محمد بن العباس بن علی
7ـ عبد الله بن العباس بن علی
8ـ عبد الله الاصغر
9ـ جعفر بن علی
10ـ عثمان بن علی
فرزندان امام حسن (ع):
11ـ قاسم بن حسن
12ـ ابو بکر بن حسن
13ـ عبد الله بن حسن
14ـ بشر بن حسن
فرزندان امام حسین(ع)
15ـ علی بن الحسین الاکبر
16ـ عبد الله الرضیع (علی اصغر)
17ـ ابراهیم بن الحسین (این نام را ابن شهر آشوب در کتاب خود «مناقب» آورده و تعداد دیگری نیز بدان اضافه کرده است.)
فرزندان عبد الله بن جعفر:
18ـ محمد بن عبد الله بن جعفر
19ـ عون بن عبد الله بن جعفر
20ـ عبید الله بن عبد الله بن جعفر
فرزندان عقیل بن ابی طالب:
21ـ مسلم بن عقیل
22ـ جعفر بن عقیل
23ـ جعفر بن محمد بن عقیل )نام وی را نیز ابن شهر آشوب ذکر کرده است (
24ـ عبد الرحمن بن عقیل
25ـ عبد الله الاکبر بن عقیل
26ـ عبد الله بن مسلم بن عقیل
27ـ عون بن مسلم بن عقیل
28ـ محمد بن مسلم بن عقیل
29ـ محمد بن ابی سعید بن عقیل
30ـ احمد بن محمد الهاشمی (هر چند که در میان کتب تاریخی نامی از این شخص برده نشده و نه جزء فرزندان عباس و نه غیر او ذکری به میان نیامده اما وی را نیز ابن شهر آشوب آورده است(
یاران امام از غیر بنیهاشم که در واقعه کربلا به شهادت رسیدهاند به ترتیب حروف الفبا
لطفاً در قسمت دوم بخوانید
وار
عاشیق حسین جوان (1295 - 1365)
آیدینلیقدان قاچان، کؤلگهده ایتن
قارانلیق کوللاردا یاتانلار دا وار.
مقصدسیز یاشایان، ایری یول توتان
عمانا داش – تورپاق آتانلار دا وار.
دوز گئتمهین حقیقتین یولی ایله،
ایشلمهین اؤز یوردوندا ائلیایله،
وجدانینی، ناموسونو الی ایله،
اؤزوتک نادانا ساتانلار دا وار.
بیلمیر عصمتینی، بیلمیر عارینی،
سالیر آیاق آلتدا اؤز وقارینی،
وئریب اؤزگهلره اختیارینی،
اؤزگه اتگیندن توتانلار دا وار.
عطیرلی گوللری اوزمک ایستهین،
اوزوب یاخاسینا دوزمک ایستهین،
غواصلیق بیلمهین اوزمک ایستهین،
«حسین»! عمانلاردا باتانلار دا وار.
دفاع مقدس حماسه سی
حسین دوستی - اهر
گلدی بعث ارتشی نخوتله که ایران آپارا
قویمادی ملتیمیز ایرانی شیطان آپارا
شیطانین نقشهسی اسلامه قلم چکمک ایدی
حقی پامال ائلیهییب ایسته دی قرآن آپارا
دیو گلمیشدی عدالت قالاسین سیندیرسین
اهرمن نقشه چکیب نقش سلیمان آپارا
ملک اسلامه منافق قشونی ائتدی هجوم
ایسته دی بیرگئجه ده تبریز و تهران آپارا
وطنه خائن اولانلار هامیسی ال بیر اولوب
ایستدی شیطانا بیر تحفه ی شایان آپارا
قان تؤکنلر بیر اولوب قانلی بساط آچمیشدی
گوللری پرپر ائدیب رونق بستان آپارا
قصر شیرینی ائدیب خسرووا تقدیم شاپور
سؤیله فرهاده گلیب سئوگیلی جانان آپارا
شهر اسلام آبادی دشمن ائدیب بمباران
توپ تفنگیله هجوم ائیله دی گیلان آپارا
لاله لر ملکونه طوفانلی سازاخ اسمیش کن
باغبان قویمادی گولشنلری طوفان آپارا
او شجاعتلی علی نین خلف اولادی امام
گلدی بو اؤلکه ده فرمایش یزدان آپارا
مرهم اولدو بو سینیق قلبیمیزین یاره سینه
قویمادی زار و نحیفانه بیزی قان آپارا
ابدیت چیراغین ساچدی قرانلیق گئجه یه
تیره ظلماتی گره ک مهر درخشان آپارا
امامین ایندی خلف اوغلو بیزه رهبردیر
حکم قرآندی فقیه دن هامی فرمان آپارا
رهبرین حکمی نماز تک هامیا واجیبدی
پیرو رهبر اولان اجرت رضوان آپارا
93/06/20
نون برخی توی دفاع مقدسه!
نویسنده: حسین غفاری (وبلاگ بید مشک - پنجشنبه 13 شهریور 93)
آقای فرج زاده [فرجی زاده] از بنیاد حفظ آثار [آذربایجان غربی] زنگ زد که در تبریز برنامه ای در خصوص خاطره نگاری گذاشته اند و قرار شد با چند نویسنده عازم آنجا شویم.
زندگی دوگانه
حسین غفاری
hossin.mihanblog.com
سلام. این نوشته خوب را در یک جا دیدم حیفم آمد شما هم نخوانید- ح.غ
بالماسکه (به فرانسوی: Bal masqué ) نوعی مراسم جشن است که مدعوین با لباس مبدل و نقاب در آن شرکت میکنند. از ویژگیهای جشن بالماسکه شناخته نشدن افراد شرکت کننده در آن است. میهمانیها و مراسم بالماسکه، دارای اصالتی تاریخی در قاره اروپا است و ریشههای آن به سدههای میانه بر میگردد.
برخی از دردهای جامعه است که سالها به آن عادت کردهایم. نخستین درد، تفکری است که می گوید یک فرد یا باید از همه لحاظ الگو باشد یا اساساً الگو نیست. تفکری که انسانها را «همه» یا «هیچ» می کند. تفکری که هرگز نمی پذیرد انسانها، «مجموعه ای از خوبی ها و بدی ها» هستند و اساساً «انسان بودن» یعنی ترکیب این دو؛ که اگر چنین نبود، یا شیطان بودیم و یا فرشته.
این تفکر هزینه های زیادی را به جامعه ما تحمیل کرده است. برای جستجوی الگو نیازمند باستان شناسی تاریخی هستیم. جستجوی کسانی چنان دوردست، که بدیهایشان محو شده و تنها فسیلی از خوبی هایشان بر جای مانده باشد تا جایی که انوشیروان را عادل می پنداریم. در اثر همین تفکر است که از انسانهای زنده تقدیر و تجلیل نمی کنیم. چه آنکه می ترسیم امروز تحسینش کنیم و فردا حرفی بزند یا کاری بکند که به مذاق ما خوش نیاید. فقط وقتی مُرد و مطمئن شدیم دیگر کاری نمی کند و حرفی نمی زند، او را – با یک زندگی سانسور شده – به الگوی جامعه بدل می کنیم.
نیاموخته ایم که یک نفر می تواند معتاد باشد، اما فلسفه را خوب بفهمد یا خوب شعر بگوید. یک نفر می تواند خیانتکار باشد اما ریاضی را خوب بیاموزد. یک نفر میتواند نماز نخواند، اما فیزیک یا شیمی را خوب بفهمد. دلیل نمیشود «آنچه خوبان همه دارند» را «من و تو» یکجا داشته باشیم.
با تمام وجود بر این باورم جستجوی کسی که با سلیقه ی ما هیچ ایرادی ندارد و سراپا حسن است، ریشه ی «بت سازی» و «بت پرستی» ذهنی ماست. بت هایی که با دست خود می سازیم وهرگاه از ان خسته شدیم تقصیرها را به گردنش می اندازیم و ان را می شکنیم .
دومین درد را «ظاهر بینی و کوته نظری» می نامم. ایرادهای جزئی کوچک را «بزرگ» می بینیم و ایرادهای بزرگ پنهان را «کوچک» می پنداریم.
فرهنگی که در آن «دود سیگار را به حلق خود دادن» عیب است؛ اما با گردش های خیابانی و بیجا «دود خودرو را به حلق خلق دادن» عادی تلقی می شود.
فرهنگی که در آن «مستی از خمر» جرم است و «سرمستی از قدرت»، طبیعی است. فرهنگی که در آن، «حفظ حجاب» اولویت است اما «پاکدامنی» در آسیب . فرهنگی که در آن، «کثیفی خانه» زشت است اما بیرون ریختن زباله از خودرو گران قیمت، زشت تلقی نمی شود. فرهنگی که در آن، برداشتن یک قطعه از یک کارخانه، «دزدی» است اما خریدن غیرقانونی مجوز یک کارخانه، زیرکی است.
فرهنگی که در آن، اگر «نماز» نخوانی، از حوزه ی دین خارج هستی، اما اگر «غیبت» کردی و «تهمت» زدی، همچنان مومنی.
فرهنگی که در آن، به روز «قضاوت» ایمان داریم، اما صبر نداریم تا «قضاوت در مورد دیگران» را به «روز قضاوت» موکول کنیم.
و بدتر از آن، اینکه جامعه، «ایرادهای کوچک آشکار» را تنبیه می کند و «سرطان های بزرگ پنهان» را تجلیل! چنین می شود که «دختران با تار موی آشکار» دستگیر می شوند و دزدان و سپرده خواران و بدهکاران بزرگ بانکها با «دم خروس پنهان» در میانه ی شهر آزادانه می گردند. چنین می شود که آنکس که یک نفر را کشته است، اعدام می شود و آنکه هر روز صدها سال عمر مردم را ذبح می کند، آزادانه به زندگیش ادامه می دهد.
به نظر می رسد این نگرش فرهنگی، ریشه ی تاریخی نیز دارد. چنانکه ظاهراً از زمان سعدی، عادت ما بر آن بوده که «سنگ ها» را می بسته ایم و «سگ ها» را رها می کرده ایم…
در فرهنگی که مردم «به ظاهر» نگاه می کنند، «اشتباهات کوچک» را بزرگ می شمارند و «گناهان بزرگ» را نادیده می گیرند، فرهنگی که تو را معصوم می خواهد و به تو «حق خطا کردن» نمی دهد، باید هر روز یک «ماسک» بر چهره بزنی. هیچ کس واقعیت تو را نمی داند. در خانه به شکلی زندگی می کنی و در بیرون شکل دیگر. با هر گروه از دوستانت به شکلی حرف می زنی. در رسانه ها یک حرف می زنی و در زندگی شخصی به شکل دیگری زندگی می کنی.
…گویی که بالماسکه ی بزرگی در کار است. بالماسکه ای که میلیونها نفر در آن نقش ایفا می کنند. هر یک نقابی بر چهره: نه برای یک شب، بلکه تا لحظه ی مرگ…