آخرین حرف من در واپسین ساعات سالی که می گذرد :
اللهم صلّ علی محمدِ و آل محمد و اجعل عواقب امورنا خیراً و لاتجعل عواقب امورنا شرآً
ترجمه برای خودم: خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و عاقبت امور ما را ختم به خیر کن و عاقبت امورمان را با شرّ همراه نکن. آمین - ساعت 55/ 23 دوشنبه شب 29 اسفند 1390
حاج علی اکرام و جنبش اسلامی جمهوری آذربایجان
نوشته: مصطفی قلیزاده عَـلیـار
منبع: روزنامه «آراز آذربایجان» شماره 110 – مورخ 27 / 12/ 90- چاپ ارومیه
اشاره: حاج علی اکرام علی یــِف (1940 – 2011 م) رهبر جنبش اسلامی معاصر جمهوری آذربایجان که نقش بزرگی در احیای هویت اسلامی – شیعی کشورش داشت، پس از عمری جهاد و مبارزه با نظام کمونیستی شوروی سابق و کمونیستهای آمریکایی بعد از فروپاشی شوروی، در اوخر اسفند ماه 1389 وفات یافت. در زمان حیات این رهبر مجاهد و در سالهای آخر عمرش دو کتاب در موضوع زندگی و مبارزات وی برای نخستین بار و با مشارکت و نظارت خودش، به قلم مصطفی قلیزاده علیار از نویسندگان و محققان معاصر کشورمان در ایران نگارش و انتشار یافت: کتاب نخست «خاطرات حاج علی اکرام علی اف رهبر اسلامگرایان جمهوری آذربایجان» ( مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران،1385) و کتاب دوم « نامه هایی از زندان» (ارومیه، انتشارات یاز با همکاری سازمان تبلیغات اسلامی آذربایجان غربی، 1389) بود.
انگار همین دیروز بود، یادش به خیر اول بهمن ماه 1385 که آن پیر مرد مؤمن و مجاهد با روحیه ای پر نشاط عصا به دست، به دفتر هفته نامه امانت و آراز آذربایجان در ارومیه آمده بود و ساعتی در محضرش بودیم و گفتگویی داشتیم که همان ایام در امانت و آراز آذربایجان و خبرگزاری فارس چاپ و منتشرش کردیم. متن کتاب خاطرات او در طول یکسال در هفتنه نامه امانت و مقدار زیادی از کتاب نامه هایی از زندان در هفته نامه آراز آذربایجان چاپ و تقدیم خوانندگان عزیز شده است. اینک در اولین سالگرد وفات او که به حق مردی به رنگ اباذر بود، نوشتار ذیل (حاج علی اکرام و جنبش اسلامی جمهوری آذربایجان) را که به قلم مصطفی قلیزاده علیار - همان دوست صمیمی حاج علی اکرام و نخستین نویسندة زندگی وی تدوین یافته تقدیم خوانندگان نشریه می کنیم.
نگاهی به زندگی
مجاهد شجاع و رهبر فقید جنبش اسلامی معاصر جمهوری آذربایجان، حاج علی اکرام علییِف فرزند اسماعیل، در پنجم آوریل1940(16 فروردین 1319) در شهرک «نارداران» -25 کیلومتری باکو- به دنیا آمد و در خانواد ه ای مذهبی و ملتزم به آداب و رسوم سنّتی تربیت یافت.
فرزند بزرگ این خانواده مرحوم «حاج مایل علییف» (1935- 1999) شاعر برجست? اهل بیت(ع) و ادیب مشهور آذربایجان بود. حاج علیاکرام سوّمین برادر از شش پسر اسماعیل ، تحصیلات خود را در رشتة تربیت بدنی در باکو به اتمام رساند، امّا وارد شغل دولتی نشد و به کار زراعت و پرورش گل پرداخت.
حاج علی اکرام از حدود سال 1975م (1354ش) از زبان یک دانشجوی شیعی مذهب و ترک زبان یمنی که در باکو تحصیل میکرد، نام امام خمینی(ره) را شنید و به اجمال با مبارزات ایشان و تبعید شدنش به نجف، آشنا گردید. در ایام اوجگیری مبارزات مردمی در ایران و پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام در سال 1357، حاج علی اکرام، از طریق رادیو تبریز تمام حوادث و وقایع و اخبار انقلاب را پیگیری میکرد و گاه از رسانه های مسکو مسائلی را میشنید. جذابیت شخصیت امام خمینی و شور انقلاب اسلامی، او را سخت تحت تأثیر قرار داد و مثل هزاران مسلمان آزاده و غیور جهان، او نیز دل به عشق امام داد و به طرفداران انقلاب اسلامی در خارج از ایران پیوست. وی در داخل قلمرو حاکمیت شوروی و در زادگاهش نارداران، هست? طرفداران انقلاب اسلامی و حلق? مقلدان امام خمینی را تشکیل داد و رهبری کرد و فعالیت خود را در آشنا کردن مردم آذربایجان با انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی، بازگشت به هویت اصیل اسلامی- شیعی کشور و ملت جمهوری آذربایجان، نشر معارف دینی و قرآنی، برپایی مخفیان? مجالسی در بزرگداشت شهدای انقلاب اسلامی ایران و جنگ تحمیلی و ... گسترش داد. همین فعّالیتهای او با انگیز? دینی و اعتقادی، روز به روز دامن گستر شد و مردم را در مناطق مختلف آذربایجان و جمهوری خودمختار نخجوان مجذوب خود ساخت. بدین گونه در هر کنار و گوشه ای بویژه نارداران و باکو، جماعتی انبوه همگام با علی اکرام، حرکتی برای بازیابی هویت خویش آغاز کردند. در این میان سازمان امنیت شوروی (ک.گ.ب) نیز که متوجه قضایا شده بود، حاج علیاکرام را به دقت تحت نظارت و کنترل گرفت و از ترس اینکه مبادا به ایران بگریزد، او را از نزدیک شدن به مناطق جنوبی آذربایجان(مرز شمالی ایران) منع میکرد.
در حادث? زلزل? گیلان به سال1369، حاج علی اکرام جزو نمایندگان کمک رسانی شوروی بود که به ایران آمد و در این سفر، یک رحل بزرگ چوبی رمزدار و زیبای قرآن را که چند قرن قدمت دارد، با خود آورد و به حرم امام خمینی اهداء کرد که هنوز هم این اثر هنری ارزشمند بر روی قبر امام قرار دارد.
با فروپاشی شوروی، جمهوری آذربایجان در سال1991 اعلام استقلال کرد. حاج علی اکرام با تأسیس رسمی «حزب اسلامی آذربایجان»(A.I.P ) فعالیت دینی- اجتماعی خود را در نقاط مختلف آذربایجان گسترش داد. از بُعد فعالیتهای سیاسی و اجتماعی حزب اسلامی، می توان به طرفداری آشکار آن از انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران، توجه به حوزه علمیه قم به عنوان پایگاه نشر معارف شیعه، و مخالفت با نفوذ غرب زدگی و اشاع? فرهنگ اروپایی و حضور تدریجی دولت های استکباری غرب به سرکردگی آمریکا و دلّالی اسرائیل در آذربایجان اشاره کرد. در پی آن، هیئت حاکمه غرب گرای باکو به رهبری حیدر علییف، فعالیت حزب اسلامی ممنوع کرد. حاج علی اکرام به عنوان دبیرکل حزب و دو تن دیگر از اعضای شورای مرکزی آن( حاج آقا نوری و مرحوم حاج واقف) در سال 1996 دستگیر، محاکمه و به حبس محکوم شدند، حاج علیاکرام به یازده سال و دو نفر دیگر هرکدام به ده سال. امّا سه سال بعد یعنی در سال 1999 آزاد گشتند در حالی که سلامت جسمی حاج علیاکرام بر اثر شکنجه و فشارهای شدید جسمی و روحی، دچار آسیب و بیماریهای غیر قابل علاج شده بود که تا پایان عمرش با این بیماری و ضعف و ناراحتی سوخت و ساخت. او بارها با رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنه ای دیدار کرده بود. تأثیر این دیدارها در روحیه ی او بسیار مثبت و مغتنم بود.
در سال 2002 مردم نارداران دست به قیام بر ضد سیاستهای نادرست و استبدادی حیدر علی یف زدند. حاج علی اکرام که هنوز آثار آسیب و شکنج? زندان را بعد از گذشت دوسال بر روح و جسم خود داشت و به سختی تحمل می کرد، باز هم به اتهام تحریک مردم به قیام، در ژوئن 2002 دستگیر شد و حدود هیجده ماه در حبس ماند. در این حبس روشنایی چشمهایش را تا حدّ زیادی از دست داد. زیرا در زندان مانع معالجه و مداوای بیماری قند او شدند و نگذاشتند مورد معالجه قرار گیرد. در نتیجه، بیماری قند در جسمش افزایش یافت و به چشمهایش آسیب اساسی رساند به طوری که دیگر حتی پس از عمل جراحی نیز بهبود نیافت.
ناگفته نماند که در بین جنبش های اسلامی معاصر جهان، دو حرکت انقلابی با انگیزه و هدف دینی و شیعی در قرن بیستم میلادی در جمهوری آذربایجان اتفاق افتاده: نخست جنبش اسلامی ده? 20 (از 1920 تا 1931) به رهبری عالم مجاهد و مجتهد شهید آیتالله شیخ عبدالغنی بادکوبهای و با تأسیس «جمعیت دعوت الهی» توسط او بود که با شهادت شیخ به دست عوامل استالین در سال 1931(1310 ش.)، این جنبش فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اسلامی نیز سرکوب شد.
دومین جنبش اسلامی – شیعی جمهوری آذربایجان در سده بیستم میلادی با حرکت اسلامگرایان این کشور به رهبری حاج علی اکرام علییف در شهرک نارداران و شهر تاریخی باکو، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تحت تأثیر آن پدید آمد و با تأسیس و آغاز به فعالیت حزب اسلامی که دبیرکل آن خود حاج علی اکرام بود، به اوج خود رسید. امروز هم پرورش یافتگان مکتب انقلابی – شیعی شیخ عبد الغنی و حاج علی اکرام راه آن دو مبارز مکتبی را به رهبری مجاهد اندیشمند و مؤمن جناب « دکترمـوسِـم صمد اف» در مقابله با کژیهای حاکمیت و حضور غربیها در آذربایجان ادامه می دهند.
مرگی به رنگ شهادت
حاج علی اکرام سلسله جنبان خیزش اسلامی معاصر آذربایجان، ساعت 5 بعد از ظهر روز پنجشنبه 26 اسفند 1389 برابر با 17 مارس 2011، در منزل شخصی خود در نارداران ِ باکو بر اثر بیماری قند و کلیه پس از 30 سال جهاد در راه ترویج اسلام در 71 سالگی دار فانی را وداع گفت و روز جمعه در کنار تربت «امام زاده رحیمه خاتون» در نارداران به خاک سپرده شد. رحمه الله علیه. اما نکته ای را نباید از نظر دور داشت و آن اینکه مرگ حاج علی اکرام نوعی شهادت تدریجی در اثر شکنجه های دشمنان اسلام بود. با این توضیح که حاج علی اکرام حدود شش سال در زندانهای مخوف حیدر علی یف متحمل سخت ترین شکنجه ها شد و جسم و جانش صدمات غیر قابل جبرانی برداشت و تا آخر عمرش نیز مدام از این بیماری های ناشی از زندان حیدر علی یف رنج می برد و می نالید، گرچه خم به ابرو هم نمی آورد و با روحیه ای شاداب که از علایم ایمان قوی او بود، زیست، ولی بیماری های ناشی از شکنجه های وحشیانه عوامل شکنجه گر علی یف، جسم این مجاهد نستوه را آزار داد و آزار داد و آزار داد ... تا اینکه در اثر این دردهای فرساینده، جان سپرد. به نظر من زندگی او لا اقل در سی سال آخر عمرش سرتاسر جهاد و خدا محوری بود و مصداقی از آیه شریفه 112 از سوره توبه ( در توصیف منش و شیوه زندگی دنیوی مجاهدان شهید راه خدا : التـّائبون العابدون الحامدون ... الی آخر )
از حاج علی اکرام پنج فرزند به یادگار مانده است یک پسر به نام حاج حسین و چهار دختر.
نشر مکتب تشیع و ارزشهای انقلاب اسلامی
حاج علی اکرام، پاسداست ارزشهای انقلاب اسلامی و نشر آنها را همسان با ترویج و حفظ مکتب اهل بیت (ع)، هم مقدس می شمرد و هم در این راه از هیچ کوششی دریغ نمی کرد؛ زیرا آن را انجام وظیفه در مقابل خداوند می دانست. او همچنان که برای تبلیغ معارف دینی، قرآنی و مکتب اهل بیت (ع) و دعوت مردم به اسلام و عمل به احکام شرعی از تمام وسائط و نیروها بهره می جست و این قبیل فعالیتها را عبادت و انجام وظیفه دینی خود و همگان می دانست، برای گسترش فرهنگ انقلاب اسلامی و ترویج اندیشه های الهی امام خمینی و مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای – حتی در زندان هم –از تمام امکانات مادی و معنوی، سیاسی و اجتماعی با تمام جدیت بهره می برد و هیچ گاه انفعالی عمل نمی کرد. حاج علی اکرام در اعتقاد وعمل، اندیشه و رفتار به حق شیعه ای دوستدار اهل بیت پیامبر(ص) و عاشق صادق آل علی (ع) بود. این شیعه خالص و مجاهد اسلامی، نشر ارزشهای انقلاب اسلامی در جهان به ویژه در کشورش جمهوری آذربایجان را مصداق عینی و زنده ی تبلیغ معارف مکتب تشیع و پاسداری از آن می دانست و به آن افتخار می کرد.
من گرچه در هفده سال آخر عمر حاج علی اکرام، او را از دور می شناختم و همواره با احترام و تکریم نگاهش می کردم، اما در تمام هشت سال آخر عمرش یعنی در پخته ترین سالهای حیات 71 ساله اش با او حشر و نشری دوستانه و ارتباطی مستمر داشتم و حوادث زندگی و خاطرات به یاد ماندنی و اندیشه های والایش را ثبت و ضبط و منتشر می کردم، او نیز دوستانه به من عنایت داشت و از ارائه هیچ مطلب و سند و عکس و نوشته ای و حتی برخی اسرار مگویش دریغ نمی کرد. من در این مدت حاج علی اکرام را به معنی واقعی کلمه یک مسلمان وارسته و مؤمنی مجاهد و پاک دل دیدم؛ بی آنکه دغدغه های سیاسی مرسوم اهل سیاست یا اهداف سیاسی صرف و حزبی داشته باشد. اصلاً او اهل سیاست به مفهوم متداول آن نبود، او درد دین داشت و در آرزوی تحقق تعالیم دینی می سوخت. از این رهگذر البته در فضای سیاسی معاصر تنفس می کرد، انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران را برای تحقق آرمانهای دینی خود زمینه ای مناسب می دید، امام خمینی را تجسم عینی دین و دینداری می شناخت و با سیاست پیشگانی که مانع گسترش دین و دینداری در کشورش می شدند، درگیر می شد و با مستکبران جهانخوار و صهیونیست غاصب و عوامل آنان دشمنی می ورزید. اندیشه ای روشن و ایمانی خالص و شناختی دقیق و توکلی محکم داشت. من حاج علی اکرام را اینگونه دیدم و اینگونه شناختم؛ یک مسلمان واقعی ، غیرتمند، آزاده با احساساتی پاک و رقیق و پایبند به عقایدش که همه چیز را بر معیار بینش دینی ارزیابی، رد یا قبول می کرد و تخطی از آن را گناه و ناروا می دانست. بر اساس همین شناخت من از شخصیت وی بود که او را ابوذر گونه مردی دیدم و در نخستین مصاحبه ای که سالها پیش با او داشتم، وی را « مردی به رنگ اباذر» خواندم.
بزرگداشت شعائر دینی و آیین های مذهبی؛ حاج علی اکرام در سه دهه آخر عمرش با همکاری دوستان و طرفدارانش مراسم ویژه درایام خاص دینی و مذهبی مثل دهه ی عاشورا، نیمه شعبان، اعیاد رحب و شعبان، ایام فاطمیه و ... را در حدّ بسیار بالا و پرشکوهی در نارداران و باکو و اغلب شهرهای آذربایجان از جمله گنجه، نخجوان، سلیان، جلیل آباد و ... برگزار می کرد که از این مراسم و یادکردها،جز تبلیغ مکتب اهل بیت (ع) و اشاعه فرهنگ اسلام، هدف دیگری نداشت.
اعتقاد خالص به رهبری انقلاب و نظام اسلامی ایران؛ او به اسلامی بودن انقلاب ایران، اسلامیت نظام جمهوری اسلا می، اصل ولایت فقیه، رهبری شخص امام خمینی و آیت الله خامنه ای هم اعتقادی راسخ و آگاهانه داشت و هم آن را با قوت تمام تبلیغ و با افتخار تمام از آن دفاع می کرد. جالب اینکه حاج علی اکرام در آخرین نامه خود که از زندان دوره دوم به تاریخ 2003 م ( محرم1424) به زبان آذری و با الفبای کریل نوشته، با صراحت تمام آن جمله مشهور و شعار فارسی معروف در بین معتقدان ولایت را نوشته است: « اطاعت از خامنه ای اطاعت از امام است!»
بزرگداشت ایام تأثیر گذار در تاریخ انقلاب اسلامی؛ مثل سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، ایام دهه فجر، هفته دفاع مقدس، روز قدس، هفته وحدت، سالروز ارتحال امام خمینی، سالروز صدور فتوای امام خمینی برقتل سلمان رشدی مرتد، نویسنده شیطنت نامه آیات شیطانی، و ... مردم باکو و نارداران هنوز هم فریادهای او را در مراسم آن ایام تاریخی به یاد دارند از اوایل پیروزی انقلاب اسلامی در دوره شوروی تا آخر عمرش.
موضوع فلسطین اشغالی و قره باغ اشغالی
حاج علی اکرام فاجعه فلسطین اشغالی را به عنوان نماد سرزمین های اشغال شده مسلمانان در جهان معاصر و موجودیت جعلی اسرائیل غاصب به عنوان نماینده صهیونیزم جهانی می دانست و به تأسی از رهبری انقلاب اسلامی، پرداختن به موضوع فلسطین و دفاع از آرمان آزادی قدس شریف را همواره وظیفه هر مسلمانی می شمرد. او هر ساله در روز قدس کفن می پوشید و در راهپیمایی باکو و نارداران شرکت و پیشاپیش مردم مسلمان و متعهد حرکت می کرد. در سال 1389 او به همراه همسر و فرزندانش برای پیوستن به کاروان آزادی و شکستن محاصره غزه اسم نویسی کرد. البته گفتنی است حاج علی اکرام، اشغال بخشی از اراضی کشورش آذربایجان توسط همسایه غربی آن ارمنستان را هم داخل در این موضوع می دانست و همواره از این حادثه ناراحت بود و قبل از دستگیری و حبس توسط حکومت علی یف، کمکهای فراوانی به رزمندگان آذری در جبهه ها می کرد. او کمک به آزادسازی اراضی اشغالی آذربایجان را وظیفه همه مسلمانان و در عین حال حکومت علی یف را در تداوم این اشغال مقصر می دانست! چرا که معتقد بود حیدر علی یف برای تحکیم و تثبیت پایه های حکومت خود و خاندانش در آذربایجان، از خیر حل مناقشه ارمنستان – آذربایجان گذشته، و موضوع را حواله به تدبیر « گروه مینسک» کرده، خود و دولتش را از درد سرهای سیاسی راحت ساخته، مشغول حکمرانی است و برای آرام کردن مردم و فریب افکار عمومی، شعار «آزادسازی قره باغ از طریق صلح» را در بوق و کرنا گذاشته و به هیچ کس اجازه چون و چرا نمی دهد. بنا بر این، حکومت علی یف ها (پدر و پسر) نیز درست به اندازه اشغالگران ارمنی در موضوع قره باغ و اراضی اشغالی آذربایجان گناهکار و مقصر است.
مخالفت با استکبار جهانی؛ این موضوع کمابیش برای آگاهان معلوم و مسلم است که مرحوم حاج علی اکرام تا آخر عمرش اندیشه دشمنی با اسکتبار عالمی به سرکردگی آمریکا را با الهام از رهبری انقلاب اسلامی تبلیغ می کرد و در عمل نیز آن را به عنوان یک ارزش نشان داد. در اینجا به نقل خاطره ای از زبان یک ایرانی اکتفا می کنم که در دوره شوروی به سال84 – 1983 (63 – 1362) در نارداران حاج علی را دیده بود. او به نگارنده این حروف گفت:
- حاج علی اکرام در همان سالها (84– 1983)می رفت پشت بام و اذان می گفت و به سبک ایرانیها، بعد از اذان با صدای بلندی و به زبان فارسی شعار می داد: مرگ بر آمریکا، مرگ بر شوروی، مرگ بر اسرائیل، ... این ایمان محکم و شجاعت او مایه تعجب دیگران می شد و این درست زمانی بود که حاج علی اکرام در حاکمیت شوروری و در اوج قدرت آن ابر قدرت زندگی می کرد، اما او پایبند ایمان و اعتقادش بود و در تبلیغ آن اعتنایی به احدی نمی کرد و هیچ ترسی از هیچ قدرتی نداشت.
امر به معروف و نهی از منکر ؛ اندیشه امام خمینی در بحث امر بمعروف و نهی از منکر و موضوع دفاع، بسیار فراتر از امور جاری و پیش پا افتاده در جوامع اسلامی است. ایشان اصلاً تشکیل حکومت اسلامی و اصلاح حکومتهای جوامع اسلامی و دفع شرّ اجانب از جان و مال و ناموس و خاک مسلمانان را در گرو اجرای اصل امر به معروف و نهی از منکر و عمل به دفاع اسلامی ممکن می دانست. اندیشه و فعالیت حاج علی اکرام از این دیدگاه حایز اهمیت است، آن بزرگوار نمونه عینی یک مسلمان آمر به معروف و ناهی از منکر و مدافع حیثیت دینی و ملی مردمش بود و در سه دهه آخر عمرش بی هیچ ملاحظه ای و بی هیچ ترس و واهمه ای به این فریضه دینی عمل کرد. جالب اینکه او با شجاعت و در عین حال خیلی منطقی، اغلب افراد قدرتمند و حاکمان جور را از ظلم و ستم و کردار زشت نهی و به اصلاح اعمال و کردارشان و خدمت به مردم و عمل به احکام دین اسلام، امر می کرد قربه الی الله.
معاون سیاسی اجتماعی استانداری آذربایجان غربی:
ما نباید جامعه را سیاست زده بکنیم
ابراهیم فتح الهی در گفتگوی اختصاصی با دنیز، به بیان علل موفقیت چشگیر انتخابات مجلس نهم پرداخت. وی یکی از عوامل اصلی موفقیت انتخابات مجلس نهم در استان آذربایجان غربی و عدم بروز هر گونه تنش در میان کاندیداها و هواداران ایشان را نتیجه رویکرد فرهنگی انتخابات در این استان دانست و افزود: این برای اولین بار است که در استان آذربایجان غربی انتخاب نمایندگان مجلس در مرحله اول با مشارکت بالای 70 در صدی مردم، در فضایی کاملاً رقابتی و در عین حال در آرامش کامل انجام گرفت و تمام شد، در هیچ یک از حوزه های انتخابیه استان به دور نکشید و هیچ تنش امنیتی هم در پی نداشت.
معاون سیاسی اجتماعی استانداری آذربایجان غربی در توضیح این موفقیت سیاسی – اجتماعی استان و مشارکت و حضور حد اکثری مردم اظهار داشت: گاه در برخی مواقع از کاندیداها مچ گیری می شود اما ما در مقام مجریان و برگزار کنندگان انتخابات، مخالف این نوع اقدامات هستیم، چرا که کاندیداها برای جلب مشارکت مردم به میدان می آیند و این خیلی ارزش دارد. بنا بر این هم خود استاندار جناب آقای و هم بنده و همکاران محترم از اوایل سال 90 با کلیه مسئولان انتخاباتی و فرمانداران، دیدارها و جلسات متعددی داشتیم.
این مقام مسئول در خصوص مراحل سه گانه اجرای انتخابات در استان اظهار داشت: فعالیت ما در سه محور متمرکز بود: اول- اداره کردن فضای امنیتی استان از طریق تأمین امنیت و حفظ آرامش، دوم - اداره کردن فضای اجتماعی با هدف جلب مشارکت حد اکثری مردم و کنترل رفتارهای انتخاباتی کاندیداها و مرحله سوم - اجرای انتخابات روز 12 اسفند در سطح استان که واقعاً کار بسیار سخت و سنگینی بود، ولی ما به یاری خدا و حضور هوشیارانه مردم و همکاری خوب کاندیداها و هوادارانشان، توانستیم به نحو احسن از عهده اش بر آییم.
فتح الهی تصریح کرد: ما با تمام کاندیداها ارتباط مستقیم داشتیم و با چهره های مهم آنان در باره مسائل مختلف انتخاباتی صحبت کرده بودیم و یک اتاق هم در فرمانداری های شهرستانها برای کاندیداها آماده کرده بودیم تا ایشان با فرمانداران در ارتباط مداوم باشند.علاوه بر آن همه شهرداریها به توصیه استانداری ، هم در ارومیه و هم در شهرستانها پنل های متعددی را به صورت رایگان به تبلیغات تک تک کاندیداها بی هیچ تبعیضی اختصاص دادند و یک روز بعد از انتخابات هم تبلیغات از شهرها برچیده شد و چهره شهرها خراب نشد.
معاون سیاسی اجتماعی استاندار تأکید کرد: تمام این اقدامات موفقیت آمیز در سایه رویکردی فرهنگی و به دور از سیاست زدگی و تکیه گاه امنیتی در انتخابات بود، چرا که ما معتقدیم سیاست باید در خدمت فرهنگ جامعه باشد، ارتقای سطح فرهنگی یک اصل اساسی در توسعه همه جانبه است و موفقیت جامعه زمانی رخ می دهد که دو مقوله سیاست و امنیت رویکرد فرهنگی داشته باشد. از این منظر سیاست در شاهراه فرهنگ دارای ارزش است و اگر فرهنگ نباشد، سیاست آزار دهنده می شود.
وی تأکید کرد: چون اقدامات موفقیت آمیز انتخابات مجلس نهم برای نخستین بار در ارومیه و استان اتفاق افتاد، سعی می کنیم مراحل آن را از طریق تدوین تجربه و به نام مردم فرهنگ دوست و شریف و تحمل پذیر ارومیه در سطح کشور به همه استانها منتقل نماییم، چرا که شایستگی مردم ارومیه و اهالی استان آذربایجان غربی در سطحی بسیار بالاست.
فتح الهی با اشاره به برگزاری همایش سراسری »شهر ایرانی، شهر ارومیه« در خرداد ماه سال 91 گفت: مسئولان در تلاشند تا شایستگی های عظیم فرهنگی، دینی، اجتماعی، علمی، هنری، تاریخی و سیاسی مردم عزیز و سربلند ارومیه و استان را از طریق اقدامات مختلف برای مردم دنیا معرفی نمایند و یکی از این اقدامات گسترده، برگزاری همایش عظیم سراسری »شهر ایرانی، شهر ارومیه« است که در اول خرداد 1391 در تهران و ارومیه انجام خواهد گرفت و تا هشتم خرداد هفته فرهنگی استان در شهرستانهای استان برپا می گردد.
وی خاطر نشان ساخت: 50 مقاله پژوهشی در ده محور تاریخی، معماری، شعر و ادب، فرهنگ، موسیقی، سیاسی و ... به دبیرخانه همایش رسیده که همگی در بازشناسی هویت فراموش شده شهر تاریخی – ایرانی ارومیه است. امیدواریم این اقدام به یک پدیده مستمر و با برکت تبدیل شود.
معاون سیاسی اجتماعی استانداری آذربایجان غربی که خود علاوه بر تألیف چندین کتاب پژوهشی، مدیر مسئول و سردبیر چند مجله پژوهشی از جمله »مجله تربیتی« در تهران است و با چند و چون عالم مطبوعات از نزدیک آشناست، با اشاره به نقش مطبوعات در گسترش فرهنگ و ارتقای سطح آگاهی جامعه، مراتب خوشحالی خود را از افزایش تعداد نشریات استان آذربایجان غربی در سال جاری اظهار نمود و افزود: ما امسال در استان صاحب روزنامه (آراز آذربایجان) شدیم که این خود حاکی از بالندگی وسعه فرهنگی در استان است و باید سعی کنیم تعداد روزنامه در استان افزایش یابد.
وی ضرورت حمایت جدی از مطبوعات استانی و عدم تحقق این امر حیاتی مطبوعات را یاد آور شد گفت: مطبوعات اولاً باید خود جذابیت جلب حمایت عمومی را در خود داشته باشند که خوانندگان همواره منتظر انتشار آن باشند. با این حال متصدیان فرهنگی استان بخصوص مسئولان اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی در این باره باید وقت بگذارند و با همکاری استانداری و سایر ادارات و نهادهای رسمی تدبیری جدی تر برای حمایت مادی و معنوی آنها بیندیشند که متأسفانه هنوز چنین تدبیر نهایی انجام نگرفته و هنوز حمایت واقعی از مطبوعات استانی نشده است که امیدواریم اتفاق بیفتد.
دکتر ابراهیم فتح الهی در پایان در خصوص دو هفته نامه دنیز اظهار داشت: دوهفته نامه دنیز یکی از نشریات جدید الانتشار استان ماست و به نظر بنده این نشریه در خصوص درج مطالب فرهنگی، اجتماعی، ادبی، تصاویر متناسب با مطالب، انتخاب تیترها، نشر آثار مفید صاحب قلمان فرهیخته در آن، مخصوصاً مدیر مسئول فرهنگی این نشریه، در این مدت کوتاه موفق و قابل توجه است؛ ولی بهتر است در سه محور بیشتر بکوشد: اول اینکه گرایش و مسیر خود را در یکی از عرصه های فرهنگی و اجتماعی و یا در هر دو گرایش بیشتر و به شکل بارزتری روشن نماید. دوم اینکه در غنا بخشیدن و جذابیت کیفی مطالب دقت وسواس بیشتری به خرج دهد و سوم اینکه به تدریج از مرحله دو هفته نامه بگذرد و به سوی »هفته نامه» شدن حرکت کند، چرا که استان ما به هفته نامه های پربار و سودمند و روزنامه های متعدد و پربار بیشتر نیاز دارد.
منبع: دو هفته نامه «دنیز»، شماره 11- مورخ 22 اسفند 1390
در بیان بی کرانگی شعر
شاهرخ رضوانی
مقدمه –در شماره های پیشین نشریه وزین دنیز، نوشتاری را با عنوان »وضعیت شاعرانگی« منتشر کردم و نظرگاه شاعران، محقّقان و پژوهشگران عرصه شعر و خلاقیت شاعرنه را در باب وضعیت شاعرانگی به اجمال از زبان ایشان نشان بیان داشتم. اینک در مقاله حاضر ادامه همان مقوله را به بیان دیگر از زبان بزرگان عالم سخن و اندیشه با دیدگاهی جدید پی می گیرم تا ماهیت شعر و چگونگی وضعیت شاعرانگی در بی کرانگی شعر بیشتر روشن تر شود.
نیما یوشیج شاعر نوپرداز و نو اندیش معاصر ایران در نشان دادن وضعیت شاعرانگی، سخنانی سرشار از ذوق و اندیشه دارد که می توان گفت حاکی از کشف و شهود شاعرانه خود اوست دارد وی می گوید: »شاعر جوهر هستی و هستی هر جوهری است. باید بتوانی برای بهبودی همسایه خود فکر کنی و احساساست مذهبی او درتو روشن بشود تا بتوانی یک مصری باشی، یک عرب بادیه نشین در حوالی نیزارها، و طراوت هنگام غروب های آن حوالی را به طور دلچسب درخود بیابی. در این صورت گذشته انسان، که عالم تاریخ باشد، باید بسیار زیبا درنظر تو جلوه کند و بکاوی در آن و با آن تخمیر شده احساسات خود را برانگیزی«.
نیما در جایی دیگر می گوید: »ماهیت اصلی شعر نیرویی است که ما را در ابراز اندیشه های خود قدرت می دهد. احساسات و عواطف مربوط به طرز زندگی هستند که کم و بیش، با شعر شاعر بعداً هم پا می شوند«.
نیما در آخرین بند شعر «ماخ اولا» چنین می سراید:
فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر/
فریاد من رسا/
من از برای راه خلاص خود و شما
فریاد می زنم/فریاد می زنم.
منوچهر آتشی شعر را درخت گلگون شعله ای می داند:
شعرم از جنس گیاه و آتش است /
سرو است/ که صدای بلند مغروری دارد.
و فرسوده که شود/ درخت گلگون شعله خواهد شد.
فروغ فرخزاد شعر را صدای ماندگاری می داند که پژواکش تا ابد در سینه ها طنین خواهد انداخت:
صدا، صدا، تنها صدا/
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن/
صدای ریزش نور ستاره برجدار مادگی خاک/
صدای انعقاد نطفه معنی /
و بسط ذهن مشترک عشق
صدا، صدا، صدا،
تنها صداست که می ماند.
دکتر رضا براهنی در تحلیل این شعر فروغ، و چگونگی این صدا در کتاب کیمیا و خاک، برداشت ها و کشف های قابل توجهی دارد که خوانندگان این مطالب را حوالت می دهم به رجوع این مکاشفه ها. براهنی در جایی از این بررسی می گوید: »مکانیسم بیان این صدا استعاره است (تنها صداست که می ماند) چرا؟ به دلیل اینکه حیات نوع بشر طولانی تر از حیات حکومت ها، تاریخ ها، رسانه های جمعی، نهضت های سیاسی و اجتماعی و انقلاب ها و ضد انقلاب هاست. حیات هنر به طول حیات نوع بشر است همه می گذرند و آن صدا می ماند. هنر نسبت به تاریخ فراروی می کند به دلیل اینکه ریشه هایش قوی تر از آن است. هنرمند از سلال? درختان و از تبار گلها، حتی تاریخ مصنوعی است. وظیفه شعر تذکّر طبیعت قدیمی، ازلی و ابدی و دائماً متحول انسان است«
در این تحلیل براهنی، صدایی که در این جا استعاره می نماید، ناگهان معنای تحت اللفظی پیدا می کند. صدا اساس زبان است. کسی که حرف می زند، نخواهد ماند، صدایش خواهد ماند. گویند? حرف، خوانند? آواز و سرایند? شعر خواهند گذشت، حرف و آواز در شعر یعنی صدا، خواهد ماند. صدا آن کیمیاست.
محمد رحیم اخوّت با نگاهی به بی کرانگی شعر و با یادآوری باورهای هایدگر نسبت به وضعیت شاعرانگی می نویسد:«شعر به عقیده هایدگر دارای خاصیتی است که از خواست و اراده ما بیرون است. شاعر نمی تواند اراده کند که شعر بگوید، شعر خودش می آید و ما هم که خوانندگان شعر او هستیم نمی توانیم به خواست و اراده خودمان در برابر آن واکنش ابراز کنیم. باید به شعر تسلیم بشویم و بگذاریم روی ما کار کند«.
از دیدگاه برخی از صاحب نظران، شعر سیالیتی است که لحظه های ما راغنی می سازد و آن شکوه مخیل را با وارد کردن بازی گوناگون از دسترس دور در دسترس نزدیک ما قرار می دهد. شعر تمام آن چیزهایی را که ما به حکم عادت گرچه در هر لحظه در کنار ما هستند اما از ما بسیار دورند به ما برمی گرداند و به همین دلیل هم چیزی فراتر از تعریف و نظریه است. شعر در عین حال که در بستر زمان رشد می کند، زبان را از قید آگاهی صرف و تاریخیت خود نیز رها می سازد. بنابراین نوشتن در مورد شعر و صدور تعریف و در نظر گرفتن نظریات هنگام تحلیل و بررسی آن نمی تواند تنها تداوم آگاهی باشد بلکه یک مبادله است. یک بازی است بازی ای که با طرح سلیقه ردّ یا تایید دیگر بسیار متفاوت است. و تفاوت آن ناشی از خلاقیتی است که آگاهی و شعور نویسنده و منتقد، وقتی درگیر بازی بودن و انتقال در رابطه با یک اثر می شود به آن دست می یابد و آن را پرورش می دهد».(داریوش معمار، فصلنامه شماره 11 و 12 گوهران)
عبداله صمدیان از شاعران معاصر اهل ارومیه و ساکن تهران است. این شاعر با نثر زیبا و شاعرانه اش چشم اندازی متفاوت درخصوص جایگاه شاعری و وضعیت شاعرانگی دارد فرازهائی از نظرات او را با هم می خوانیم:
»شعر جز عشوه پرشکوه جانی کنشمند نیست و جز این اگر باشد، بازی است، موج بازی است، هر چند به ظاهر تحسین برانگیز باشد. شاعر، اندیشمند نستوهی است که هراز گاهی، از بیکرانگی اندیشه، به ستوه می آید، ستوهش را در شعر می ریزد و ردّی درخشان بر جادّه می نشاند و ردّ می شود جان های بی شکوه طفیلی شعرند، هر چند شهره شهر باشند، چرا که شیّادانند و نادانند و شعر با نادانی نمی خواند، شعر اعتراف نامه نادانی دانایان است، شعر دانش رقصان است«.
از نظر محمدرضا خسروی شاعر معاصر خراسانی، شاعر هشدار دهنده است. شاعر با درک و فهم و شعوری که باید دارا باشد، برحذر دارنده است، شاعر پیشرو است. شاعر در کاروان گذار بشر از وادی زندگی در زمره سالاران و سروران قافله است. او باید واژه ها را از طریق کارگاه و پالایشگاه شعر، در خدمت هدفی از هزاران هدف زندگی بگیرد. شور آفرین باشد، تسّلی بخش باشد، دمساز باشد، حکیم باشد، روایت کند، حکایت کند، شاکی باشد، شاکر باشد، معترض باشد، امیدها را برانگیزد، هیجان ها را مهار کند، شوق ها را و شادی ها را رسم کند، تنهائی را پر کند، دل ها را خالی کند، جان را و جهان را و پیر را و جوان را به مدد شعر متحول و منقلب و دیگرگونه سازد و هیچ کاری که نکند شاعر باید همچون کیمیای باده و عشق بتواند آنچنان را آنچنان تر کند و نمونه را در همین روزگار خودمان نگاه کنید به دفترهای شعر سیمین بهبهانی که با درکی ژرف از تحوّل عصری، همه این انتظارها را برآورده است بی که حتی بر نظام مشروع شعر بشورد.
این سخنان شیوای خسروی این شعر مولوی را در ذهنم تداعی می کند:
نور یابد مستعد تیز گوش
کو نباشد عاشق ظلمت چو موش
دکتر مریم مشرّف در کتاب مرغ بهشتی که دربار? زندگی و شعر استاد شهریار به تقریر درآورده است در جایی می نویسد « ملاک شعر بودن یک شعر از نظر او (شهریار) در وهله اوّل قدرت تاثیر در خواننده است نه تازگی و غرابت مضمون و کلمات شعر از نظر او در وهله اول باید اثرگذار باشد تازه در آن وقت است که می شود دربار? تازگی آن بحث کرد و چیزی گفت. حتی اگر شعری وزن نداشته باشد ولی گیرا باشد باز شعر است».
در این کتاب دکتر مشرّف به نقل سخن شیوائی از خود شهریار می پردازد که بدین شرح است:
»سالهاست در کشور ما صحبت از شعر تازه و کهنه است. غالباً از من می پرسند که عقید? شما درباره اشعار جدید چیست؟ چیزی که مسلم است تنها تازگی کافی نیست که چیزی را مقبول خاطر همه بسازد. یک قطع? ادبی فرض کنید مال عهد دقیانوس، اما هم مطلبی دارد سودمند و هم شعر است یعنی نفوذ و تاثیر دارد. قطعه دیگری فرض کنید از حیث سبک "آخرین سیستم" ولی نه شعر واقعی است و نه مطلب مفیدی دارد. شما این دو قطعه را در محلّه کوران هم ببرید قطعاً اولی مقبول است و دوّمی مردود. فرض کنید بنده قطعه ای ساخته ام که مدعی است من هم شعر هستم و هم تازه شروع می کنیم به خواندن. اگر هیچ تاثیری در ما نکرد که اصولاً شعر نیست و موضوع منتفی است اما اگر ثابت شد که شعر است، از نظر تازگی تجزیه و تشریح می کنیم«.
دکتر مشرّف در شرح این سخن شهریار و نگاه او به وضعیت شاعرانگی در همان کتاب می نویسد: »از نظر او (شهریار) دو نوع تازگی داریم یکی تازگی موضوع اثر و دیگر تازگی روح اثر. تشخیص اولی، عقلی و استدلالی ولی تشخیص دوّمی ذوقی و استنباطی است. این تازگی دوّم همان طراوت خاص و نکت? "یدرک و لا یوصف" است که "آن" می نامیم و شهریار آن را روح تازه نامیده و از تعریف آن خودداری کرده است. او "تازگی روحیه و تازگی موضوع و مطلب" را دو شرط اساسی تازگی شعر می داند و سادگی و رمانتیسم را از شرایط فرعی و تکمیلی چنین آثاری می شمارد«.
در سطور بعدی این کتاب دکتر مشرف نگاه شهریار را نسبت به وضعیت شاعرانگی چنین توصیف می کند:
«از مجموع سخنانی که شهریار در مقدمه های خود بر چاپ های مختلف دیوانش گفته است می توان چنین نتیجه گیری کرد که شهریار از چهار ویژگی شعر سخن گفته است:
1- قدرت نفوذ و تاثیر 2- تابلو سازی رمانتیک 3- نزدیکی شعر به زبان مردم 4- تازگی روح و موضوع»
برخی از اندشمندان برآنند که شعر مثل هر چیز دیگر، صورتی دارد و ماده ای. صورت آن وزن کلام است و این وزن ما به الاختلاف آن است از داستان و موسیقی. شعر سخنی است موزون داستان سخنی است بی وزن، موسیقی وزنی است بی سخن. امّا شعر به سبب ماده یا محتوای خود چیزی است بیش از سخن موزون. شعر سخن موزونی است که ادراکات و عواطفی دربر دارد. به عبارت دیگر، شعر مانند هنرهای دیگر، گذشته از نظام های صوری خود شامل تصویرهای پرمعنی و عواطفی شدید است. پس شعر از سه عنصر آفریده می شود:
1- وزن 2- تصاویر جزئی حسی 3- عواطف شدید
زبان به منزله دنیای صغیری است که دنیای کبیر جامعه انسانی را به صورتی فشرده منعکس می کند هر لفظی از آن سبب که وابسته اشیاء و امور است، ادراک یا تصویر ذهنی نسبتاً مشخصی در ذهن انسان بیدار می کند و این تصویر، موافق ما بازاء خود، عاطفه ای بر می انگیزد. گوینده ادراک و عاطفه ای را که خود آزموده است با بیان کلمه، به دیگری انتقال می دهد. برای آن که گوینده بتواند ادراک وعاطفه جدید به شنونده برساند یا ادراکات وعواطف موجود او را دگرگون سازد، باید بین او و شنونده، دنیای ادراکی مشترک و نیز عوامل دلالت مشترک وجود داشته باشد. این دنیای ادراکی مشترک انسان ها همانا واقعیت است». (دکتر امیرحسین آریان پور، تحقیق درباره جامعه شناسی هنر درباره خاصیت و موجودیت شعر)
بر اثر بستگی ادراک به عاطفه هر کلمه علاوه بر ادراکی که در شنونده پدید می آورد عاطفه ای نیز به او می دهد. بطور کلی هیچ کلمه ای نیست که در روابط انسانی و نه فی حد ذاته، متضمن دو جنب? ادراکی و عاطفی که البته از یکدیگر جدایی ندارند، باشد. اما شاعر برخلاف عالم معمولاً کلماتی را برمی گزیند که بار عاطفی سنگین تری دارند چون جنب? عاطفی کلمات ناشی از اشیاء و اموری است که در طی زندگی اجتماعی با آن کلمات همراه بوده اند پس جنبه عاطفی کلمات برای اعضاء یک گروه اجتماعی کمابیش همانند است. در این صورت عواطف و نیز ادراکاتی که گوینده به شنونده می دهد، با آن که فردی و خصوصی به نظر آیند باز خصلت جمعی دارند متعلق به جامعه ای هستند و در خارج از آن جامعه دقیقاً دریافت نمی شود. از این جاست اگر به تفسیر شعر بپردازند و یا آن را به زبان دیگری ترجمه کنند شور عاطفی اصیل آن از میان می رود. کلمات چه به صورت مجزّا و چه بصورت مرکب به ما تصاویر ذهنی می دهند. تصویر ذهنی شاعر عین ادراکات حسی او نیست بلکه تراکیبی است از ادراکات حسی که بوسیله شاعر تنظیم شده است. شاعر موافق حال خود از میان تصاویر زبانی، برخی را عیناً برمی گیرد و برخی را دگرگون می کند و از این گذشته، دست به ساختن بعضی تصاویر می زند. به این معنی که پس از ادراک حسی، به تامل و تعمّق می پردازد و به نیروی بینش خود، به کلمات و اوزان، نظام و مایه و توانائی عظیمی می بخشد. از این رو تصاویر شاعرانه نمودار شخصیت شاعر و متضمن فلسفه حیات اوست.چگونگی رفتار شاعر در زمینه انتخاب سنن هنری و قبول و ردّ و تغییر تصاویر لفظی موجود و رایج کاری بس دشوار و ملاک توانائی شاعر است.(همان)
بعضی ها شعر را چنین تعریف کرده اند: بیان واقعیت به صورت تصاویر لفظی . یعنی بازنمائی عینی و حسّی و جزئی واقعیت به وسیله تصاویر لفظی جزئی. شعر با تصاویر جزئی خود، عواطف وابسته اشیاء و امور زندگی را منعکس می کند و تاثیر عمیق آن از اینجاست. شاعر با شعر گویی، عملاً پراکندگی اندیشه خود را از میان می برد و شنونده به وساطت دنیای مشترک واقعیت و تصاویر و اوزان زبانی، در این آزمایش شریک می شود. شعر به مدد وزن و تصاویر عینی، عواطف شدیدی در فرد پدید می آورد. او را از واقعیت ادراکی حال غافل می کند، به دنیای موزون و دلنشین می برد و از ناسازگاری های موجود آزادش می سازد ولی کار شعر تنها همین نیست. این نیمی از وظیفه شعر است، نیمه منفی، نیم دیگر نیمه مهم و مثبت است، سیر دنیای بسامان آرزوها تغییری بر انسان عارض می کند، به طوری که چون به ندای واقعیت از خیال بیرون آمد، خود را دیگرگون می یابد. او دیگرگون شده است. وحدت عاطفی و ادراکی تازه ای به دست آورده است، اما واقعیت ظاهراً تغییری نکرده است، همان است که بوده است. پس موافق، انتظام پرشور تازه ای که در وجود خود احساس می کند برای تغییر واقعیت به مقابله آن می شتابد. انسان به نیروی شعر، از واقع به خیال، و از ممکن به محال می رود. در آنجا سرمست می شود و این سرمستی او را دگرگون می سازد. پس با حال تازه ای به عالم واقع و حوز? ممکنات بازمی گردد و برای نزدیک کردن واقع به خیال و ممکن به محال، تلاش می ورزد. (دکتر امیرحسین آریان پور)
از این بیانات می توان نتیجه گرفت که دنیای شعر، دینای ظاهراً ثابت "وجود" یا "بود" نیست، دنیای متغیّر "کـَون" یا "صیرورت" است. کار شعر دگرگون ساختن هستی بالفعل و تحقق هستی بالقوّه است.
منبع: هفته نامه دنیز، شماره 11- مورخ 22/ 12/ 90
شور و شرار
سیروس فرجی نژاد «حبیب»
هر زمان در دل من شور و شراری دگر است
گاه چون فصل خزان، گاه بهاری دگر است
آن زمانی که زدم بوسه به پیمانه عشق
می بخندید که این طرفه نگاری دگر است
این همه شهد و شکر در لب گلرنگ نگار
به گمان تربت آن هم ز دیاری دگر است
چو یکی یاسمنی آمده در محفل انس
یا که در باغ وفا لاله عذاری دگر است
تا ز من مرغ سحر ناله مستانه شنید
گف بی چاره چو من عاشق زاری دگر است
خاکسار ره عشقم نیم از اهل ریا
کس نگوید که دلم عاشق یاری دگر است
پاکبازان جهان زهد ریایی نکنند
گوهر صاف دلان خود ز عیاری دگر است